English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
assorted همه فن حریف همسر
Other Matches
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
head and arm هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
loop حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
wife همسر
spouses همسر
mate همسر
mated همسر
mates همسر
spouse همسر
associates همسر
partner همسر
partnered همسر
associated همسر
associate همسر
consorts همسر
consorting همسر
consorted همسر
consort همسر
fere همسر
partners همسر
associating همسر
partnering همسر
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
desertion ترک همسر
monogamous دارای یک همسر
Crown Princesses همسر ولیعهد
match لنگه همسر
matches لنگه همسر
ambassadress همسر سفیر
partners انباز همسر
prince consort همسر شاهزاده
spouses همسر کردن
partnered انباز همسر
monogamy داشتن یک همسر
partner انباز همسر
spouse همسر کردن
monandry یک همسر گزینی
helpmate دمساز همسر
baroness همسر بارون
Crown Princess همسر ولیعهد
baronesses همسر بارون
conjoin همسر زوج
partnering انباز همسر
She is a perfect wife . یک همسر کامل است
mongamist طرفدار داشتن یک همسر
archduchess همسر دوک اعظم
She has been a good wife to him. همسر خوبی برایش بوده
monogamist مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
dower قسمتی ازدارایی مرد که پس از فوتش به همسر وی می رسد
to be a fifth wheel [to be in the way] آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
polygamy چند همسری چند همسر گزینی
pin money وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
d. cut d. حریف
match حریف
rivaling حریف
rivaled حریف
rivals حریف
rivalled حریف
rival حریف
adversary حریف
competitor حریف
competitors حریف
matches حریف
challengers حریف
foes حریف
foe حریف
adversarial حریف
challenger حریف
rivalling حریف
opponent حریف
adversaries حریف
opponents حریف
victims حریف ضعیف
adversaries حریف کشتی
deliver a series of blows بمباران حریف
coped حریف شدن
adversary حریف کشتی
ends زمین حریف
ended زمین حریف
victim حریف ضعیف
jacks of all trades همه فن حریف
jack of all trades همه فن حریف
opponents حریف طرف
opponent حریف طرف
copings حریف شدن
copes حریف شدن
shadows چسبیدن به حریف
shadowing چسبیدن به حریف
target سینه حریف
end زمین حریف
targeted سینه حریف
targeting سینه حریف
targets سینه حریف
targetted سینه حریف
targetting سینه حریف
shadow چسبیدن به حریف
shadowed چسبیدن به حریف
cope حریف شدن
charges حمله به حریف
drop جاگذاشتن حریف
razzle dazzle فریفتن حریف
away زمین حریف
he was too much for me من حریف او نبودم
head butt با سر به حریف زدن
drops جاگذاشتن حریف
dropped جاگذاشتن حریف
i cannot manage him حریف او نمیشوم
dropping جاگذاشتن حریف
sell a dummy فریفتن حریف
downfield زمین حریف
playing the man بازی با حریف
charge حمله به حریف
swingman همه فن حریف
dropping پشت سر گذاشتن حریف دو
blocks سدکردن غیرمجاز حریف
unanswered همردیف نبودن حریف
outclassing شکست فاحش حریف
outclasses شکست فاحش حریف
personal foul خطای بدنی به حریف
blocked سدکردن غیرمجاز حریف
block سدکردن غیرمجاز حریف
clinch بغل کردن حریف
deciding نزدیک به دروازه حریف
put the ball on the floor رد کردن توپ از حریف
clinched بغل کردن حریف
clinches بغل کردن حریف
shut down شکست دادن حریف
clinching بغل کردن حریف
outclassed شکست فاحش حریف
outclass شکست فاحش حریف
hinder مانع حریف شدن
draw رویارویی دو حریف در اغار
assaults حمله بدنی به حریف
assaulted حمله بدنی به حریف
they are well matched حریف یکدیگر هستند
dribbling رد کردن توپ از حریف
dribbles رد کردن توپ از حریف
dribbled رد کردن توپ از حریف
dribble رد کردن توپ از حریف
stomach throw افکندن حریف از پشت
sparring partner حریف مشت بازی
deceiving فریب دادن حریف
hindered مانع حریف شدن
dropped پشت سر گذاشتن حریف دو
hindering مانع حریف شدن
hinders مانع حریف شدن
drop پشت سر گذاشتن حریف دو
deceive فریب دادن حریف
deceived فریب دادن حریف
deceives فریب دادن حریف
to stand up to one's opponent با حریف روبرو شدن
intercepting قطع پاسکاری حریف
assault حمله بدنی به حریف
intercepts قطع پاسکاری حریف
cut down زمین زدن حریف
intercept قطع پاسکاری حریف
jink فریب دادن حریف
kin geri لگد به بیضه حریف
bluffs حریف را از میدان درکردن
intercepted قطع پاسکاری حریف
scout ارزیابی حریف اینده
go behind به پشت حریف رفتن
He is jack of all trades . he can cope with any thing . همه فن حریف است
utility ذخیره همه فن حریف
lapped رسیدن به حریف جلویی
lap رسیدن به حریف جلویی
circle dodge گریز از حریف در مسیرمنحنی
back sacrifice throw افکندن حریف ازپشت
action on the blade تماس با شمشیر حریف
scouts ارزیابی حریف اینده
scouted ارزیابی حریف اینده
kukutsu dachi ایستادن در مقابل حریف
bluffing حریف را از میدان درکردن
drops پشت سر گذاشتن حریف دو
mark نشانه کردن حریف
marks نشانه کردن حریف
draws رویارویی دو حریف در اغار
burn امتیاز گرفتن از حریف
burns امتیاز گرفتن از حریف
bluffed حریف را از میدان درکردن
bluff حریف را از میدان درکردن
pattern offense موضعگیری در برابر حریف
outroll شکست دادن حریف
onside پا به توپ در زمین حریف
manage a person حریف کسی شدن
outplay بازی بهتر از حریف
shut off بهم زدن نقشه حریف
clothes line ضبه زدن و انداختن حریف
to overcrow one's rival از پیروزی بر حریف شادی کردن
win by retirement پیروزی با کنار رفتن حریف
clothes lines ضبه زدن و انداختن حریف
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
dummy گول زدن حریف در تجمع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com