Dictiornary-Farsi | همه پولهای شخصی رابردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
take to the cleaners <idiom>	همه پولهای شخصی رابردن


Other Matches

foreign currencies	پولهای خارجی
spelled	دل کسی رابردن
To win the match(race,contest).	مسابقه رابردن
spell	دل کسی رابردن
spells	دل کسی رابردن
blanch	رنگ چیزی رابردن
To win (lose ) a bet .	شرطی رابردن (باختن )
to win the toss	شرط شیررایاخط رابردن
blanches	رنگ چیزی رابردن
blanched	رنگ چیزی رابردن
to win the t.	شرط شیر یاخط رابردن
f.drss	جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber	1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers	1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
ringing the changes	ترویج پول تقلبی ازطریق اشاعه خرید اشیا و بعدپس دادن انها و گرفتن پول درست بجای پولهای تقلبی پرداخت شده
ones	شخصی
personas	شخصی
personal	شخصی
some one	شخصی
persona	شخصی
personae	شخصی
private	شخصی
personable	شخصی
privates	شخصی
informal	شخصی
one	شخصی
civilians	شخصی
civilian	شخصی
civil	شخصی
personal service	خدمت شخصی
proenomen	نام شخصی
personal service	ابلاغ شخصی
private property	دارایی شخصی
informal observations	مشاهدات شخصی
personalty	دارایی شخصی
personal identity	هویت شخصی
ea state in severalty	ملک شخصی
personal staff	ستاد شخصی
personalized form letter	فرم شخصی
personalty	اموال شخصی
on one's shoulders <idiom>	مسئولیت شخصی
by end	غرض شخصی
self intrest	نفع شخصی
oomph	چاذبه شخصی
self-interest	نفع شخصی
somebody	یک شخص شخصی
personal pronoun	ضمیر شخصی
who	چه شخصی چه اشخاصی
personal computers	کامپیوتر شخصی
personal computer	کامپیوتر شخصی
hire out <idiom>	اجاره شخصی
whoso	هر شخصی که باشد
whosoever	هر شخصی که باشد
self interest	نفع شخصی
self interest	غرض شخصی
backcourt foul	خطای شخصی
self will	اراده شخصی
separate estate	اموال شخصی زن
A private car.	اتوموبیل شخصی
bomb scare	اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
personal pronouns	ضمائر شخصی
personal exemptions	معافیتهای شخصی
personal influence	نفوذ شخصی
passanger car	اتومبیل شخصی
particular good	عین شخصی
self employed	کار شخصی
self-employed	کار شخصی
paraphernalia	اموال شخصی زن
personal interest	نفع شخصی
personal effects	لوازم شخصی
very own <adj.>	خصوصی [شخصی]
personal motive	غرض شخصی
private motive	غرض شخصی
personal error	خطای شخصی
personal constructs	سازههای شخصی
personal affairs	امور شخصی
personal action	دعوی شخصی
personal income	درامد شخصی
personal outlays	هزینههای شخصی
personal ownership	مالکیت شخصی
personal property	اموال شخصی
individual foul	خطای شخصی
idiograph	نشان شخصی
personal computing	محاسبات شخصی
personal requirment	احتیاجات شخصی
personal remarks	انتقادات شخصی
idols of the cave	اوهام شخصی
under one's thumb <idiom>	زیرنظر شخصی
under one's belt <idiom>	میل شخصی
ibm personal computer	IBکامپیوتر شخصی
personal requirment	حوائج شخصی
personal right	حقوق شخصی
personal property	مایملک شخصی
personal saving	پس انداز شخصی
home use entry	اعلامیه مصرف شخصی
duffle bag	کیسه لوازم شخصی
ibm personal computer xt	کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
ibm personal computer system/	کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
personalize	جنبه شخصی دادن به
ibm personal computer at	کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
personal chattels	دارایی شخصی منقول
individual income tax	مالیات بر درامد شخصی
bunched income	درامد خدمات شخصی
bye end	غرض شخصی قصدپنهان
privy seal	مهر شخصی پادشاه
self intrested	دربند نفع شخصی
self regard	حفظ منافع شخصی
onother's money	پول شخصی دیگر
personal property	دارایی شخصی منقول
private property	دارایی شخصی بلامعارض
paraphernal	وابسته به دارایی شخصی زن
pocket expenses	هزینه مختصر شخصی
theatergoer	شخصی که مکرر به تئاترمیرود
to hold in d.	درتصرف شخصی داشتن
individualization of punshment	شخصی کردن مجازاتها
personal income tax	مالیات بر درامد شخصی
personal identification number	شماره شناسایی شخصی
in one's hair <idiom>	عصبانی کردن شخصی
leave alone <idiom>	راحت گذاشتن (شخصی)
fill (someone) in <idiom>	جزئیات را به شخصی گفتن
pin	شماره شناسایی شخصی
pinned	شماره شناسایی شخصی
pinning	شماره شناسایی شخصی
owned	شخصی مال خودم
owning	شخصی مال خودم
unbeknown	خارج از معلومات شخصی
turn (someone) on <idiom>	به هیجان آوردن شخصی
toe the line <idiom>	انجام وفایف شخصی
mend one's ways <idiom>	اثبات عادت شخصی
put in one's two cents <idiom>	به شخصی نظریه دادن
play (someone) for something <idiom>	به بازی گرفتن شخصی
self interested	در بند نفع شخصی
self-interested	در بند نفع شخصی
unbeknownst	خارج از معلومات شخصی
author	شخصی که برنامه می نویسد
owns	شخصی مال خودم
valour	ارزش شخصی واجتماعی
mannerisms	اطوار واخلاق شخصی
mannerism	اطوار واخلاق شخصی
valor	ارزش شخصی واجتماعی
in one's best interest	به صلاح خود شخصی
With my own capital .	با سرمایه شخصی خودم
own	شخصی مال خودم
messages	اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
message	اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
fair-weather friend <idiom>	شخصی که تنها دوست است
It's for my personal use.	برای استفاده شخصی است.
musical chairs <idiom>	هر روز شخصی را سریککار گذاشتن
operator	شخصی که با کامپیوتر کار میکند
operators	شخصی که با کامپیوتر کار میکند
disposable income	درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
personal computing	استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
personal information manager	برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
callers	شخصی که تقاضای تماس دارد
caller	شخصی که تقاضای تماس دارد
copy for private use	نسخه برای استفاده شخصی
sender	شخصی که پیام ارسال میکند
pc 00	IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
personal disposable income	درامد قابل تصرف شخصی
senders	شخصی که پیام ارسال میکند
names	کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
name	کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
lowerclassman	شخصی که از طبقه پایین است
lightplane	هواپیمای شخصی کوچک وسبک
consulting	شخصی که نصیحات تخصصی میدهد
wear down <idiom>	زوار شخصی ازخستگی در رفتن
self help	اعاشه از راه کار شخصی
close to home <idiom>	به احساسات شخصی نزدیک شدن
self-help	اعاشه از راه کار شخصی
chew out (someone) <idiom>	به شدت سرزنش کردن (شخصی)
self revelation	افشاء افکار واحساسات شخصی
To have selfish motives . to have an axe to grind.	غرض شخصی ( خصوصی ) داشتن
ex-directory	شخصی که چنین شمارهای را دارد
stentor	شخصی که صدای بلندی دارد
tandy model 000hl	IBکامپیوتر شخصی سازگار باریزکامپیوتر XT
ex gratia	به خاطر میل یا علاقهی شخصی
woodworth personal data sheet	پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
accessor	شخصی که به داده دسترسی دارد
lifeguards	نجات غریق محافظ شخصی
lifeguard	نجات غریق محافظ شخصی
vectra pc tm	IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی AT
chattel	مال منقول دارایی شخصی
crackpot <idiom>	شخصی خنثی وبی اهمیت
analyst	شخصی مسئلهای را بررسی میکند
stand up and be counted <idiom>	گفتن نظر شخصی درجمع
square peg in a round hole <idiom>	شخصی که مناسب کاری نباشد
put one's own house in order <idiom>	سروسامان دادن کار شخصی
talk shop <idiom>	درموردکار شخصی صحبت کردن
pull the rug out from under <idiom>	بهم ریختن نقشه شخصی
pin down <idiom>	اجبار شخصی دربیان واقعیت
pim	برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
take for <idiom>	اشتباه شخصی برای چیزی
get a grip of oneself <idiom>	کنترل کردن احساسات شخصی
commercial type vehicle	خودروی تجارتی خودروهای شخصی
commercial water movement	حمل و نقل با کشتیهای شخصی
ibm pc compatible computer	کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
analysts	شخصی مسئلهای را بررسی میکند
let (someone) have it <idiom>	شخصی را به سختی صدمه زدن
make ends meet <idiom>	باپول شخصی گذران روزگار کردن
werwolf	شخصی که تبدیل به گرگ شده باشد