English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (9 milliseconds)
English Persian
In the vicinity ( neighbourhood ). همین نزدیکی ها
Other Matches
There is the rub . گیر کار همین جاست (همین است )
vichywater نزدیکی
adduction نزدیکی
imminence نزدیکی
sexual intercourse نزدیکی
around در نزدیکی
proximity نزدیکی
copulating نزدیکی
copulates نزدیکی
copulated نزدیکی
vicinage نزدیکی
adjacence or cency نزدیکی
appulse نزدیکی
nearby در نزدیکی
togetherness نزدیکی
nighness نزدیکی
neiggourhood نزدیکی
nearness نزدیکی
inwarness نزدیکی
intimity نزدیکی
contiguity نزدیکی
copulate نزدیکی
vicinity نزدیکی
approximation نزدیکی
approximations نزدیکی
accession نزدیکی
propinquity نزدیکی
affinities نزدیکی
affinity نزدیکی
closeness نزدیکی
therabout در همان نزدیکی
going on نزدیکی تماس
hereabout درهمین نزدیکی ها
adjacency نزدیکی مجاورت
adjacence نزدیکی مجاورت
kinder نزدیکی تشابه
offing دران نزدیکی ها
sexual intercourse of doubful nature نزدیکی به شبهه
verges نزدیکی حدود
verge نزدیکی حدود
proximity of blood خویشی نزدیکی
nodality نزدیکی به گره
incestuously با گناه نزدیکی بمحارم
hang about در نزدیکی منتظر بودن
thereabout درهمان نزدیکی تقریبا
To have sexual intercourse with a woman . با زنی نزدیکی کردن
sexual intercourse مواقعه نزدیکی جنسی
imminency نزدیکی مشرف بودن
in with <idiom> دررفاقت ،التفات یا نزدیکی با
rapprochement نزدیکی تمایل بدوستی
imminence نزدیکی مشرف بودن
abutment بست دیوار نزدیکی
Is there a ... nearby? آیا ... در این نزدیکی ها هست؟
Heris شهر هریس در نزدیکی تبریز
accessibility امکان نزدیکی وسیله وصول
umbilical واقع در نزدیکی ناف مرکزی
this same همین
The gas station is nearby . پمپ بنزین درهمین نزدیکی هاست
land sick کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
whereby <adv.> بخاطر همین
alike <adv.> به همین نحو
in like manner <adv.> به همین نحو
ditto <adv.> به همین نحو
all the same <adv.> به همین نحو
in this manner <adv.> بخاطر همین
immediately next door <adv.> همین همسایه ای
as a consequence <adv.> بخاطر همین
consequently <adv.> بخاطر همین
hence <adv.> بخاطر همین
immediately next door <adv.> همین جنبی
likewise <adv.> به همین نحو
This very day . همین امروز
in this way <adv.> بخاطر همین
therefore <adv.> بخاطر همین
thus [therefore] <adv.> بخاطر همین
very همان همین
One of these days . همین روزها
for this reason <adv.> بخاطر همین
in this sense <adv.> بخاطر همین
in so far <adv.> بخاطر همین
insofar <adv.> بخاطر همین
in this respect <adv.> بخاطر همین
this once همین یکبار
as a result <adv.> بخاطر همین
by implication <adv.> بخاطر همین
that once همین یکبار
that is it همین است
that is a همین بود
that is a همین است
in consequence <adv.> بخاطر همین
in this wise <adv.> بخاطر همین
one of these o c shortlies در همین روزها
in this vein <adv.> بخاطر همین
not long a go همین تازگی ها
for that reason <adv.> بخاطر همین
as a result of this <adv.> بخاطر همین
by impl <adv.> بخاطر همین
this very question دقیقا همین پرسش
last sunday همین یکشنبه که گذشت
Right now . همین الان ( حالا)
letter of even date نامه همین تاریخ
I arrived as soon as he left ( went ) . همین که رفت من آمدم
I'll bring it right away . همین الان می آورم
steadied همین راه برو
steadying همین راه برو
steady همین راه برو
steadiest همین راه برو
steadies همین راه برو
the th inst پنجم همین ماه
Is there an inexpensive restaurant around here? آیا رستوران ارزان این نزدیکی ها پیدا میشود؟
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . همین رامی خواستم بدانم
For example ( instance ) , lets take Iran . مثلا" فرضا" همین ایران
from now on <idiom> درست از همین لحظه به بعد
I have to study من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
repeat range با همین مسافت تیراندازی کنید
the whole of morality is there همه اخلاق همین جا است
In fact, that is just what is good about it. اتفاقا"خوبیش در همین است
stick around <idiom> همین دوروبر منتظر ماندن
machined نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
corona discharge تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
machines نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machine نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
to score with a girl <idiom> موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
Is that your final word ? همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
He just stepped out. او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
He just went outside. او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
run-up [start-up] نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
aclinic line خط استوایی مغناطیسی منحنی موهوم و نامنظمی که در نزدیکی خط استواگرداگردزمین مفروض است
She is obsessed with it . فکر وذکرش فقط همین است وبس
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
pan cosmism اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
Knock off your fighting right now! همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
Wherever you go the sky has the same colour . <proverb> به هر کجا که روى آورى آسمان همین رنگ است .
estrus مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
esturm مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
Akstafa peacock طرح طاووس در فرش های ترکمنی و قفقازی مربوط به همین نام
check-points علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoint علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoints علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
check mark علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
universal roll برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
subjective فلسفه مبتنی بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنی ومحدودیت اگاهی انسان صرفا" به همین ادراکات درون گرایی
acanthus design طرح پیچک [الهام گرفته شده از گیاهی به همین نام یعنی آکانتوس که بیشتر در طرح گل فرنگ یا گوبلن دیده می شود]
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
close corporation شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
Ushak medallion ترنج عشاق [این ترنج مربوط به شهری به همین نام در ترکیه است که دارای سابقه پانصد ساله در بافت فرش است.]
Lenkoran medallion ترنج لن کران [این نوع ترنج در فرش های قفقازی و ترکمنی بکار می رود و نام آن از شهری به همین اسم در آذربایجان روسیه گرفته شده و جلوه ای از اژدها را نشان می دهد.]
fragment [فرشی که در طول زمان بصورت تکه تکه درآمده باشد. باستان شناسان با مطالعه همین تکه ها عمر فرش، قدمت رنگرزی، نوع طرح و محل بافت را ارزیابی می کنند.]
okuns law براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
karachoph design لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
Lori Pambak motif ترنج لری [پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.]
Gohar carpet فرش گوهر [این فرش که توسط بافنده ای به همین نام از اهالی ارمنستان وسیه بافته شده از فرش های شاخص و کلیدی این منطقه محسوب شده و طرح آنرا مربوط به قره باغ می دانند.]
Mina-khani design طرح میناخانی [این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.]
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com