Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 87 (6 milliseconds)
English
Persian
coessentiality
هم جوهری وحدت ماهیت
Other Matches
inky
جوهری
quintessential
جوهری
inkiness
جوهری بودن
quintessen tial
جوهری وابسته به عنصرپنجم
unification
وحدت
unity
وحدت
printed
حروف جوهری روی کاغذ
prints
حروف جوهری روی کاغذ
print
حروف جوهری روی کاغذ
monism
ایین وحدت
monist
وحدت گرا
unity of effort
وحدت تلاش
unions
وحدت اتصال
union
وحدت اتصال
unity
وحدت شرکت
unifier
موجد وحدت
cabinet soildarity
وحدت کابینه
oneness
برابری وحدت
monism
اعتقاد وحدت خدا
ecumenism
وحدت گرایی کلیسایی
pantheism
ایین وحدت وجود
pantheistic
مبنی بر وحدت وجود
pantheism
همه خدایی وحدت وجود
multi strike printer ribbon
ریبون جوهری در چاپگر که بیشتر از یک بار قابل استفاده است
ribbons
میله جوهری که بین نوک چاپ و کاغذ قرار دارد
ribbon
میله جوهری که بین نوک چاپ و کاغذ قرار دارد
unitarianism
وحدت گرایی اعتقاد بوحدت وجود
inks
چاپگر کامپیوتر که رشتهای از نقاط جوهری با بار الکتریکی را به کاغذ می فرستد
ink
چاپگر کامپیوتر که رشتهای از نقاط جوهری با بار الکتریکی را به کاغذ می فرستد
nitrobenzene
ابگونهای که بوی روغن بادام تلخ میدهدو درساختن رنگهای جوهری بکار میرود
navigate
ماهیت
navigated
ماهیت
navigating
ماهیت
quiddity
ماهیت
navigates
ماهیت
natures
ماهیت
essence
ماهیت
nature
ماهیت
matters
ماهیت جوهر
mertis of the case
ماهیت دعوی
nature of the operation
ماهیت عملیات
denaturation
قلب ماهیت
natures
ماهیت خوی
mattering
ماهیت جوهر
nature
ماهیت خوی
matter
ماهیت جوهر
human nature
ماهیت آدم
mattered
ماهیت جوهر
transubstantiation
قلب ماهیت
essence
وجود ماهیت
transmutation
قلب ماهیت
substantivize
دارای ماهیت کردن
transshape
تغییر ماهیت دادن
transubstantiate
قلب ماهیت کردن
transmutative
قلب ماهیت یافتنی
transmutation
قلب ماهیت تکامل
substantiating
ماهیت جسمانی دادن به
substantiates
ماهیت جسمانی دادن به
transmutable
قلب ماهیت یافتنی
substantiated
ماهیت جسمانی دادن به
substantiate
ماهیت جسمانی دادن به
substantive
دارای ماهیت واقعی حقیقی
ipso facto
بواسطه ماهیت خود فعل
nature
[of things]
سرشت
[ماهیت]
[خوی]
[ذات]
[طبیعت]
demur
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
His speech was in the nature of an apology.
ماهیت سخنرانی او
[مرد]
عذرخواهی بود.
demurs
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurring
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurred
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
qualities
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
quality
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
denature
طبیعت یا ماهیت چیزی راعوض کردن
anthroposophy
علم شناسایی طبیعت و ماهیت انسانی
the nature of the case
ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
objectify
خاصیت و ماهیت چیزی رامعین کردن
tenancy in common
حالتی که جمعی با عناوین مختلف در اداره ملکی شرکت داشته باشند بدون ان که به وحدت مالکیت ان خللی وارد اید مدت اجاره
identifies
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
transmutes
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
identifying
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
transmuted
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmute
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmuting
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
printhead
1-ردیف سوزن ها در چاپگر matrial-dot که حروف را به صورت مجموعهای از نقاط ایجاد میکند. 2-حالت فلزی یک حرف که برای چاپ حرف روی کاغذ در ریبون جوهری فشار داده شده است
identification
حرف که بر کامپیوتر میزبان ارسال میشود تا ماهیت و محل کامپیوتر دور یا ترمینال مشخص شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com