Total search result: 201 (23 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
controvert |
هم ستیز کردن مخالفت کردن |
|
|
Other Matches |
|
opposes |
ضدیت کردن مخالفت کردن |
oppose |
ضدیت کردن مخالفت کردن |
resists |
مخالفت کردن با |
objects |
مخالفت کردن |
resist |
مخالفت کردن با |
blackball |
مخالفت کردن |
resisting |
مخالفت کردن با |
indirect objects |
مخالفت کردن |
resisted |
مخالفت کردن با |
to set ones face against |
مخالفت کردن با |
oppugn |
مخالفت کردن با |
bucks |
مخالفت کردن با |
buck |
مخالفت کردن با |
direct objects |
مخالفت کردن |
object |
مخالفت کردن |
objecting |
مخالفت کردن |
blackballed |
مخالفت کردن |
objected |
مخالفت کردن |
blackballs |
مخالفت کردن |
blackballing |
مخالفت کردن |
repugn |
مخالفت کردن با |
disagreeing |
نساختن با مخالفت کردن با |
to be in disagreement [with somebody] |
مخالفت کردن [با کسی] |
disagreed |
نساختن با مخالفت کردن با |
disagrees |
نساختن با مخالفت کردن با |
disagree |
نساختن با مخالفت کردن با |
withstanding |
مخالفت کردن استقامت ورزیدن |
contend |
مخالفت کرده با رقابت کردن |
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) |
مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی] |
thwart |
عقیم گذاردن مخالفت کردن با |
withstands |
مخالفت کردن استقامت ورزیدن |
to be split [over something] [with somebody] |
مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی] |
to be at strife [with somebody] [over something] |
مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی] |
thwarted |
عقیم گذاردن مخالفت کردن با |
contends |
مخالفت کرده با رقابت کردن |
withstood |
مخالفت کردن استقامت ورزیدن |
withstand |
مخالفت کردن استقامت ورزیدن |
contended |
مخالفت کرده با رقابت کردن |
toil |
ستیز |
toiled |
ستیز |
warfare |
ستیز |
struggled |
ستیز |
struggles |
ستیز |
struggle |
ستیز |
toiling |
ستیز |
antagonists |
هم ستیز |
struggling |
ستیز |
antagonist |
هم ستیز |
warlike |
ستیز گر |
combat |
ستیز حرب |
battle |
مبارزه ستیز |
battled |
مبارزه ستیز |
battles |
مبارزه ستیز |
anarchist |
سامان ستیز |
antisemitic |
یهود ستیز |
combating |
ستیز حرب |
sociopath |
جامعه ستیز |
antisocial |
جامعه ستیز |
combats |
ستیز حرب |
psychopaths |
جامعه ستیز |
battling |
مبارزه ستیز |
combated |
ستیز حرب |
psychopath |
جامعه ستیز |
querulous |
گله مند ستیز جو |
psychopathic personality |
شخصیت جامعه ستیز |
pseudopsychopathic |
جامعه ستیز کاذب |
controversial |
جدال امیز هم ستیز |
mafias |
سازمان سری دولت ستیز |
mafia |
سازمان سری دولت ستیز |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
oppugnancy |
مخالفت |
divided <adj.> |
در مخالفت |
disagreements |
مخالفت |
gainsaying |
مخالفت |
gainsaid |
مخالفت |
recusance or sancy |
مخالفت |
obj |
مخالفت |
gainsays |
مخالفت |
opposition |
مخالفت |
disaccord |
مخالفت |
defiance |
مخالفت |
remonstrance |
مخالفت |
contrariety |
مخالفت |
opposeless |
بی مخالفت |
antagonism |
مخالفت |
opponency |
مخالفت |
disagreement |
مخالفت |
factions |
مخالفت |
renitency |
مخالفت |
gainsay |
مخالفت |
contrariness |
مخالفت |
disgreement |
مخالفت |
faction |
مخالفت |
oppugnation |
مخالفت |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
to kick against a proposal |
با پیشنهادی مخالفت |
obscurantism |
مخالفت باروشنفکری |
repugnance |
تناقض مخالفت |
defiantly |
از روی مخالفت |
incongruousness |
تباین مخالفت |
aversion |
مخالفت ناسازگاری |
paradoxy |
مخالفت با عقایدعمومی |
aversions |
مخالفت ناسازگاری |
contrarious |
مخالفت امیز |
indulged |
مخالفت نکردن |
veto |
نشانه مخالفت |
vetoed |
نشانه مخالفت |
vetoes |
نشانه مخالفت |
vetoing |
نشانه مخالفت |
antagonistic |
مخالفت امیز |
indulging |
مخالفت نکردن |
indulges |
مخالفت نکردن |
indulge |
مخالفت نکردن |
oppugner |
مخالفت کننده |
opposable |
مخالفت کردنی |
abolitionism |
مخالفت با بردگی |
resistance |
سختی مخالفت |
objections |
مخالفت استدلال مخالف |
antagonistically |
از روی مخالفت یا دشمنی |
obscurantism |
مخالفت با علم ومعرفت |
reactionary |
مخالفت گرای بی منطق |
paradoxicality |
مخالفت باعقاید عمومی |
reactionaries |
مخالفت گرای بی منطق |
negative voice |
منع نشانه مخالفت |
objection |
مخالفت استدلال مخالف |
adversarial |
وابسته به مخالفت یا دشمنی |
nem con |
بدون مخالفت کسی است |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
mc carthyism |
سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
flag discrimination |
مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر |
anti dumping |
مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
retrorocket |
راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |