Dictiornary-Farsi | هم مرکز نبودن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
eccentric	هم مرکز نبودن
eccentrics	هم مرکز نبودن


Other Matches

nonneutralities of income taxation	خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
medical assemblage	مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
centrifugal	با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
weather central	مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
provision center	مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark	علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter	در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
whole blood center	مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
battery control central	مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
army operations center	مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
lack	نبودن
lacks	نبودن
absences	نبودن
absence	نبودن
lacked	نبودن
haze	روشن نبودن مه
unconditionality	معلق نبودن
misbeseem	زیبنده نبودن
to go out of fashion	دیگرمتداول نبودن
to retire in to oneself	معاشر نبودن
to be out of heart	سرخلق نبودن
to be no more	دیگر نبودن
to be at ease	راحت نبودن
be off one's duty	سر خدمت نبودن
twiddle one's thumbs <idiom>	مشغول نبودن
bush	در فرم نبودن
bushes	در فرم نبودن
inapplicability	عملی نبودن
stand-off	محشور نبودن
run short <idiom>	کافی نبودن
disagreed	موافق نبودن
inedibility	ماکول نبودن
stand-offs	محشور نبودن
disagreeing	موافق نبودن
disagrees	موافق نبودن
stand off	محشور نبودن
disagree	موافق نبودن
no new is good new	نبودن خبر
[be] no chicken	دیگر جوان نبودن
dishonoring	قابل پرداخت نبودن
dishonored	قابل پرداخت نبودن
inapprehensibility	قابل درک نبودن
displeases	خوش ایند نبودن
dishonour	قابل پرداخت نبودن
dishonoured	قابل پرداخت نبودن
no deal <idiom>	موافق نبودن ،رد کردن
dishonouring	قابل پرداخت نبودن
displease	خوش ایند نبودن
dishonors	قابل پرداخت نبودن
dishonours	قابل پرداخت نبودن
out of step <idiom>	دریک گام نبودن
unanswered	همردیف نبودن حریف
no great shakes <idiom>	حدوسط ،مهم نبودن
no cigar <idiom>	موافق نبودن ،رد کردن
to be left in disbelief <idiom>	قابل فهم نبودن
misbeseem	نیامدن به نبودن برای
to be under a person p	زیرحمایت کسی نبودن
out of kilter <idiom>	دربالانس خوبی نبودن
differed	شبیه چیز دیگر نبودن
differ	شبیه چیز دیگر نبودن
acatamathesia	قادر بدرک سخن نبودن
misbecome	زیبنده نبودن ناجوربودن برای
time out	معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
inexpressiveness	زیان دار نبودن گنگی
sell out <idiom>	صادق نبودن ،فرختن راز
miscast	برای نقش خودمناسب نبودن
mismatch	متناسب نبودن ناجور بودن
goof off <idiom>	کار نکردن یاجدی نبودن
let the chips fall where they may <idiom>	نگران نتیجه یک کشف نبودن
differing	شبیه چیز دیگر نبودن
run-of-the-mill	برجسته نبودن در جنس متوسط
run of the mill	برجسته نبودن در جنس متوسط
to have no say [in that matter]	پاسخگو نبودن [در این قضیه]
not my cup of tea <idiom>	باب طبع کسی نبودن
forlackof shoes	بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
indulging	مخالف نبودن رها ساختن
indulges	مخالف نبودن رها ساختن
indulged	مخالف نبودن رها ساختن
indulge	مخالف نبودن رها ساختن
fluctuates	ثابت نبودن موج زدن
fluctuated	ثابت نبودن موج زدن
fluctuate	ثابت نبودن موج زدن
differs	شبیه چیز دیگر نبودن
throw together <idiom>	عجله داشتن ومراقب نبودن
write off <idiom>	پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
to sit heavy on the stomach	گوارا نبودن دیر هضم بودن
bark is worse than one's bite <idiom>	به بدی چیزی که به نظر میرسه،نبودن
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing]	مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
off balance <idiom>	فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
stand pat <idiom>	ازموقعیت راضی بودن وخواستار تغییرات نبودن
asleep at the switch <idiom>	متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
drown out <idiom>	سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
don't give up the day job <idiom>	[در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
gibberish	اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
to go easy on somebody [something]	خیلی ایراد نگرفتن [انتقادی نبودن] از کسی [در مورد چیزی]
disclaimers	عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimer	عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
heir presumptive	وارث درجه دوم که درصورت نبودن حخاجبی وارث میشوند وارث مقدر
isocentre	هم مرکز
middle	مرکز
intermediate exchange	مرکز
meddles	مرکز
meddle	مرکز
meddled	مرکز
hearts	مرکز
center line	خط مرکز
heart	مرکز
centered	مرکز
centers	مرکز
concentric	هم مرکز
centre forward	مرکز
station	مرکز
stationed	مرکز
stations	مرکز
center	مرکز
centre	مرکز
omphalos	مرکز
acentric	بی مرکز
middles	مرکز
centred	مرکز
centrifugal	فرار از مرکز
coaxial cable	سیم هم مرکز
centrifugal	گریزنده از مرکز
centroid	مرکز جرم
centre of pressure	مرکز فشار
centre of crest circle	مرکز خمیدگی
center of gravity	مرکز ثقل
centre of activities	مرکز عملیات
centripetal	مرکز گرا
coaxial cable	کابل هم مرکز
concentrically	باداشتن یک مرکز
computing center	مرکز محاسبات
computer center	مرکز کامپیوتر
centrifugal	مرکز گریز
contrifuge	گریز از مرکز
center drill	مته مرکز
center of mass	مرکز جرم
concentric cable	کابل هم مرکز
center gage	مرکز سنج
centripetal	مایل به مرکز
center mark	مرکز سوراخ
central office	مرکز تلفن
center of pressure	مرکز فشار
center of resistance	مرکز مقاومت
center of symmerty	مرکز تقارن
symmerty center	مرکز تقارن
center punch	مرکز سوراخ
center sleeve	مرکز مجوف
center web	مرکز چرخ
central city	مرکز شهر
central control panel	مرکز کنترل
central tendency	تمایل به مرکز
center of mass	مرکز هدف
center punch	مرکز منگنه
center of dispersion	مرکز پراکندگی
civic centre	مرکز شهر
chiral center	مرکز کایرال
centroid	شبه مرکز
center of distribution	مرکز پخش
centroid	مرکز ثقل
center of lift	مرکز برا
centrifugal	گریز از مرکز
inversion center	مرکز وارونگی
signal center	مرکز مخابرات
shopping center	مرکز فروش
sensorium	مرکز احساس
training center	مرکز اموزش
school center	مرکز اموزش
rhinencephalon	مرکز شامه
respiratory center	مرکز تنفسی
reserve center	مرکز احتیاط
regional center	مرکز منطقهای
radio centeral	مرکز بی سیم
provision center	مرکز توشه
profit centre	مرکز سود
primary center	مرکز اولیه
primary center	مرکز عمده
signal center	مرکز پیام
sleep center	مرکز خواب
sodom	مرکز فساد
health centre	مرکز سلامتی
cf	بازیکن مرکز
cf	مرکز زمین
wheel center	مرکز چرخ
urban centre of a community	مرکز شهرک
toll exchange	مرکز تلفن
theocentric	خدا مرکز
telephore e.	مرکز تلفن
surrending the centre	تفویض مرکز
subscriber's station	مرکز مشترک
subcentral	نزدیک مرکز
speech center	مرکز گویایی
pivot point	مرکز چرخش
outskirt	دور از مرکز
operation center	مرکز عملیات
height of centers	ارتفاع مرکز
head quarters	مرکز فرماندهی
fluid centre	مرکز سیال
feeding center	مرکز تغذیه
epicenter	مرکز زلزله