Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
expressionism
هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
expressionist
هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
Other Matches
He takes his work seriously.
درکارش جدی است
character actors
هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
cad
استفاده از کامپیوتر و ترمینالهای گرافیکی برای کمک به طراح درکارش
cads
استفاده از کامپیوتر و ترمینالهای گرافیکی برای کمک به طراح درکارش
the i
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
modes
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
mode
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
foreground
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogue
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogues
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
analog
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
oblique case
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
print
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
alternates
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternated
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternate
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plebeianism
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
devitrify
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
plasticity
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
observancy
رعایت
observingly
با رعایت
ovservation
رعایت
observance
رعایت
considerations
رعایت
consideration
رعایت
formally
با رعایت
respect
رعایت
respects
رعایت
uart
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
transitoriness
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
spectrality
حالت طیفی حالت شبحی
marginal case
حالت نهائی حالت حدی
spectralness
حالت طیفی حالت شبحی
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
regardful
رعایت کننده
observe silence
رعایت سکوت
disrespect
عدم رعایت
to pass by any thing
رعایت نکردن
heed
ملاحظه رعایت
to go through
رعایت کردن
regards
رعایت توجه
heeded
ملاحظه رعایت
heeding
ملاحظه رعایت
heeds
ملاحظه رعایت
inobservance
عدم رعایت
non observance of .....
عدم رعایت .....
legality
رعایت قانون
regard
رعایت توجه
observes
رعایت کردن
observed
رعایت کردن
regard for others
رعایت دیگران
keep to
رعایت کردن
non compliance
عدم رعایت
observe
رعایت کردن
ceremoniousness
رعایت تعارف
nonconformity
عدم رعایت
esteem
رعایت ارزش
regarded
رعایت توجه
observing
رعایت کردن
fashionableness
رعایت سبک پسندیده
formalism
رعایت ائین و اداب
observe silence
سکوت را رعایت کنید
multitudinism
رعایت حال توده
in deference to
بملاحظه برای رعایت
formality
رعایت اداب ورسوم
regards
رعایت راجع بودن به
regarded
رعایت راجع بودن به
regard
رعایت راجع بودن به
breach of propriety
عدم رعایت اداب
observantly
از روی ملاحظه و رعایت
economize
رعایت اقتصاد کردن
economising
رعایت اقتصاد کردن
economised
رعایت اقتصاد کردن
circuit discipline
رعایت انضباط مدار
respectfulness
رعایت احترام وادب
economises
رعایت اقتصاد کردن
Please behave yourself . Please be courteous.
ادب را رعایت کنید
economization
رعایت اصول اقتصادی
economized
رعایت اقتصاد کردن
economizes
رعایت اقتصاد کردن
gradualism
رعایت اصول تدریج
for short
برای رعایت اختصار
inobservance of a law
عدم رعایت قانون
to stand
چیزیرادقیقا رعایت کردن
to go to
رعایت کردن گذشتن از
Protocol must be observed.
تشریفات باید رعایت شود
disregarding
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregards
اعتنا نکردن عدم رعایت
bureaucrasy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
moralism
رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
unconventionality
عدم رعایت اداب و رسوم
disregard
اعتنا نکردن عدم رعایت
without regard for decency
بدون رعایت نزاکت یاادب
disregarded
اعتنا نکردن عدم رعایت
welfare
رعایت کردن خدمات اجتماعی
electronic security
رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
bluntness
عدم رعایت نزاکت یاتعارف
roughly speaking
تقریبا بدون رعایت دقت
hardshell
سخت در رعایت ایین دینی
quite the thing
رعایت کننده سبک روز
indelicately
بدون رعایت نزاکت یا فرافت
red tapism
رعایت تشریفات اداری به حدافراط
bureaucracy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
indecorum
عدم رعایت ایین معاشرت
bureaucracies
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
ritualistic
مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
ceremonialism
اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
prettyism
اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
to play the game
رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
bureaucrat
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrats
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
red tapery
رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
internationalism
عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
ceremonialist
کسیکه پای بند رعایت ایین وتشریفات است
multitudinist
کسیکه توده مردم را بیشتر ازافراد رعایت میکند
to respect oneself
رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
crude
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
pact
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pacts
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
p sexual relations
امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
injunctions
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunction
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
universal
قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
military testament
وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
bureaucreacy
رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
syntactic error
خطای برنامه نویسی به علت اینکه عبارت برنامه دستور زبان را رعایت نکرده است
interfaces
تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interface
تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
formulism
رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
communication
مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
levee en masse
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
dogmatic marxism
مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
contiguous zone
منطقهای ازابهای متصل به ابهای ساحلی کشور را گویند که هرچند قواعد مربوط به ابهای ساحلی در مورد انها رعایت نمیشود ولی برای کشورمجاور در محدوده ان حقوق استیلایی خاص و محدودی وجود دارد
expressions
حالت
expression
حالت
state-
حالت
stances
حالت
manner
حالت
case
حالت
if
حالت
cases
حالت
state
حالت
self
حالت
stance
حالت
stated
حالت
posturing
حالت
ill conditioned
بد حالت
status
حالت
stating
حالت
estate
حالت
estates
حالت
predicaments
حالت
predicament
حالت
pyreticosis
حالت تب
states
حالت
idiocrasy
حالت
disposition
حالت
unexpressive
بی حالت
mood
حالت
situations
حالت
feverishness
حالت تب
attitudes
حالت
tempers
حالت
postured
حالت
phase
حالت
phased
حالت
tempered
حالت
phases
حالت
fettle
حالت
temper
حالت
febricity
حالت تب
grain
حالت
posture
حالت
temperament
حالت
queasiness
حالت قی
make
حالت
makes
حالت
attitude
حالت
line condition
حالت خط
temperaments
حالت
moods
حالت
glass eyed
بی حالت
situation
حالت
postures
حالت
condition
حالت
drinking bout
حالت مستی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com