English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
it puckered up in sewing هنگام دوختن جمع شد
Other Matches
sew up دوختن
steek دوختن
sewed دوختن
sew دوختن
escallop دوختن
sews دوختن
transfixion بهم دوختن
pourpoint لحاف دوختن
frill حاشیه دوختن بر
suture چاک دوختن
frills حاشیه دوختن بر
To anticipate a huge raki - off out something. کیسه دوختن
to look fixedly چشم دوختن
skirt دامن دوختن
skirts دامن دوختن
skirted دامن دوختن
fashioner لباس دوختن برای
fixes جادادن چشم دوختن به
to darn socks جوراب [پاره] را دوختن
fix جادادن چشم دوختن به
smocks روپوش زنانه دوختن
knight of the shears لباس دوختن برای
ninth part of a man لباس دوختن برای
To fix ones eyes on something. به چیزی چشم دوختن
smock روپوش زنانه دوختن
furbelow چین دوختن روی
quilt مثل لحاف دوختن
fur خز دوختن به باردار شدن
furs خز دوختن به باردار شدن
quilts مثل لحاف دوختن
sewing دوختن پارچه لباسی
gaze چشم دوختن زل زل نگاه کردن
it puckered up in sewing درضمن دوختن چین خورد
gazed چشم دوختن زل زل نگاه کردن
reline پارچه کتانی تازه دوختن
gazing چشم دوختن زل زل نگاه کردن
gazes چشم دوختن زل زل نگاه کردن
To move heaven and earth. زمین وزمان رابهم دوختن
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
to leave no stone unturned زمین واسمان رابهم دوختن همه وسایل رابکاربردن
scallops گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
scallop گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
to unstitch something [sewing] کوکی [بخیه ای] را باز کردن [دوختن پارچه] [فناوری بافندگی]
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
term هنگام
termed هنگام
night season هنگام شب
terming هنگام
at nightfall شب هنگام
night-time هنگام شب
oestrum هنگام
nightfall شب هنگام
moment هنگام
moments هنگام
nighttide شب هنگام
time هنگام
seasoned هنگام
gamut هنگام
season هنگام
night time هنگام شب
at night شب هنگام
during هنگام
seasons هنگام
at the same moment در آن هنگام
night tide هنگام شب
at dark هنگام شب
times هنگام
timed هنگام
night season شب هنگام
hard times هنگام تنگدستی
here's to you هنگام نوشیدن
dusk هنگام غروب
inprocess هنگام کار
in case of emergency هنگام اضطرار
hexachord هنگام شش بردهای
execution time هنگام اجرا
compile time هنگام همگردانی
at noon هنگام فهر
at mess هنگام خوردن
daytide هنگام روز
at one's leisure هنگام فراغت
binding time هنگام انقیاد
teatime هنگام چای
on arrival هنگام ورود
playtime هنگام بازی
daytime هنگام روز
in درفرف هنگام
in- درفرف هنگام
summertime هنگام تابستان
translate time هنگام ترجمه
wintertime هنگام زمستان
to die in harness هنگام کار
when entering هنگام ورود
updates به هنگام دراوردن
on seeing him هنگام دیدن او
meal time هنگام غذاخوری
spring time هنگام بهار
update به هنگام دراوردن
updated به هنگام دراوردن
on occasion هنگام لزوم
cash on delivery پرداخت هنگام تحویل
nights شب هنگام برنامه شبانه
night شب هنگام برنامه شبانه
batfowl هنگام شب مرغ را شکارکردن
in the case of traffic jam [congestion] هنگام راهبندان سنگین
damage in transit خسارت در هنگام ترانزیت
when it came to a push چون هنگام کوشش
d. wish خواهش هنگام مردن
hard-bitten سخت هنگام جنگ
landing weight وزن با هنگام تخلیه
then انگاه دران هنگام
nooning هنگام فهر ناهار
parthian glance نگاه هنگام جدایی
red handed هنگام ارتکاب جنایت
dewfall هنگام ریزش شبنم
ortive وابسته به هنگام طلوع
to brush over هنگام عبورپوز زدن
therewith دران هنگام بدانوسیله
chevy فریاد هنگام شکار
chantey سرود ملوانان هنگام کار
high time هنگام خوشی وعیش ونوش
landed weight وزن کالا هنگام تخلیه
chanty سرود ملوانان هنگام کار
to take counsel of one'spillow شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
natural form وضع بدن هنگام تیراندازی
milter ماهی نر هنگام تخم ریزی
fair-weather خوب هنگام هوای صاف
escaped water تلفات اب هنگام بهره برداری
invigilation پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
I cut my face shaving. هنگام اصلاح صورتم را بریدم
harvested هنگام درو وقت خرمن
demand report گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
damaged in transit صدمه دیده هنگام ترانزیت
coronation oath سوگند هنگام تاج گذاری
opens وضع زه هنگام کشیده شدن
harvests هنگام درو وقت خرمن
harvest festival جشن سپاسگزاری هنگام درو)
harvest festivals جشن سپاسگزاری هنگام درو)
smacks ضربه محکم در هنگام ابشار
open وضع زه هنگام کشیده شدن
harvest هنگام درو وقت خرمن
smacked ضربه محکم در هنگام ابشار
opened وضع زه هنگام کشیده شدن
invigilated شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilate شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
smack ضربه محکم در هنگام ابشار
striker توپ زن هنگام دفاع از میله
strikers توپ زن هنگام دفاع از میله
invigilates شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilating شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
red-handed دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
to give the tone هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
print توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
boot خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
passing bell زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
printed توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
ondise پشت گوی بودن هنگام پاس
corporale پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
leisure hours ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
Payment on delivery of goods. پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
To leave someone in the lurch . کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
combinatorial explosion موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
To be caught red - handed. گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
To breathe ones last . نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
memory sniffing ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
adjusting to water حرکت در هوا هنگام فرود دراب
alluvial deposit موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
drag line طنای اویزان از بالن هنگام فرود
prints توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
backing plate صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
set up انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
the room was not lived in هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
grunter خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
everything is good in its season <proverb> گویند که هرچیز به هنگام خوش است
dead on arrival مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
jettison of cargo محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
electro statics علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
Say when! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
to consult one's pillow هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
strophe چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
why i think i can هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
he has a rocking gait هنگام گام برداری بدینسو وان سو می جنبد
to cry wolf too often کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
plegaphonia گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
prints روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
velocity of approach سرعت متوسط اب هنگام رسیدن به تاج سرریز یا سد
alibi غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
alibis غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
pnemograph الت نگارش حرکات سینه هنگام تنفس
passanger شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
printed روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
page نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
paged نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
pages نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
print روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
indenting فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
indent فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
knock knees زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
dynamic تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com