English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
emergency air هوای اضطراری
Other Matches
plenum method طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
fog lookouts دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
turbocharger گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
turbojet توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
emergency generator set دستگاه مولد برق اضطراری مولد برق اضطراری
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
involuntary اضطراری
auxiliary اضطراری
auxiliaries اضطراری
emergency اضطراری
compulsive اضطراری
coactive اضطراری
emergencies اضطراری
emergency fund وجوه اضطراری
emergency lamp لامپ اضطراری
emergency leave مرخصی اضطراری
emergency lighting روشنایی اضطراری
emergency maintenance نگهداشت اضطراری
bingo field فرودگاه اضطراری
emergency exit خروج اضطراری
emergency conning position پل فرماندهی اضطراری
emergency conditions شرایط اضطراری
emergency cartridge کارتریج اضطراری
emergency burial تدفین اضطراری
missed approach فرود اضطراری
emergency brake ترمز اضطراری
emergency antenna انتن اضطراری
emergency measure سنجش اضطراری
emergency priority تقدم اضطراری
emergency push button تکمه اضطراری
standby battery باتری اضطراری
emergency shelter پناهگاه اضطراری
emergency exit در خروج اضطراری
insurance stockage ذخیره اضطراری
emergency works کارهای اضطراری
emergency ration جیره اضطراری
emergency repair تعمیر اضطراری
emergency risk ریسک اضطراری
emergency scramble رهگیری اضطراری
emergency station محل اضطراری
emergency switch کلید اضطراری
emergency transmitter فرستنده اضطراری
emergency treatment معالجه اضطراری
emergency valve شیر اضطراری
ditching فرود اضطراری
mayday پیام اضطراری
maydays پیام اضطراری
emergencies فوق العاده اضطراری
emergency call خبر یا مکالمه اضطراری
landing mat باند فرود اضطراری
emergency leave سطح اماد اضطراری
Where is the emergency exit? در خروج اضطراری کجاست؟
emergency فوق العاده اضطراری
emergency power supply منبع قدرت اضطراری
emergency brake equipment تجهیزات ترمز اضطراری
emergency scramble درگیری اضطراری هواپیماها
air defense emergency وضعیت اضطراری پدافندهوایی
emergency operation بهره برداری اضطراری
to declare a state of emergency اعلان کردن حالت اضطراری
accident ambulance اتومبیل اضطراری برای حوادث
autorotation روش فرود اضطراری هلیکوپتر
fall back سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
ditching فرود اضطراری هواپیما روی اب
emergency complement تعدیل یکانهابرای موارد اضطراری
emergency admission پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
scuttling غرق کردن اضطراری ناو هبله
fire escape خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
scuttles غرق کردن اضطراری ناو هبله
scuttled غرق کردن اضطراری ناو هبله
scuttle غرق کردن اضطراری ناو هبله
fire escapes خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
to call 911 [American English] تلفن اضطراری کردن [به پلیس یا آتش نشانی]
field expedient روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
emergency establishment تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
Emergeny exit . پله های فرار ( درهای خروجی برای مواقع اضطراری )
hot site یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
ejection seat صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
defense emergency مواد مورد لزوم وحیاتی پدافندی وضعیت اضطراری دفاعی یا نظامی
air blast هوای دم
moist air هوای تر
petticoatsfever هوای زن
squawk may day در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اضطراری بگذارید
low air pressure فشار هوای کم
dead air هوای راکد
swelter هوای گرم
out of doors در هوای ازاد
sweltered هوای گرم
open air در هوای ازاد
swelters هوای گرم
intake air هوای ورودی
stable air هوای پایدار
drippy هوای گرفته
humid air هوای نمناک
humid air هوای شرجی
temperate climate اب و هوای معتدل
the open هوای ازاد
secondry air هوای ثانویه
hot blast هوای دم داغ
exhaust air هوای خروجی
liquid air هوای مایع
forced draft هوای با فشار
out of door در هوای ازاد
foul weather هوای خراب
foul weather هوای نامساعد
marine climate اب و هوای دریایی
queen's weather هوای باز
marsh malaria هوای مردابی
raininess هوای بارانی
heavy weather هوای طوفانی
heavy weather هوای خراب
In the open air. در هوای آزاد.
blast roasting تشویه با هوای دم
airs هوای دم هوا
aired هوای دم هوا
air هوای دم هوا
passion هوای نفس
air breathing هوای تنفسی
agglutinant هوای التیام
broken weather هوای بی قرار
carburetor air هوای کاربراتور
adverse weather هوای نامساعد
compressed air هوای متراکم
circulationg air هوای در گردش
compressed air هوای فشرده
intermediate contingency قدرت موتور توربوشفت پایین تر از سطح اضطراری که معمولا برای مدت 03 دقیقه مجاز میباشد
intake air هوای مکیده شده
outdoorsy <adj.> عاشق هوای آزاد
liquid air هوای مایع شده
intake air heater گرمکن هوای ورودی
heatwaves موج هوای گرم
liquid air container مخزن هوای مایع
lour هوای گرفته وابریwerewolf
tire inflation فشار هوای لاستیک
saturated air هوای اشباع شده
secondary airflow جریان هوای فرعی
heatwaves هوای گرم طولانی
heatwave هوای گرم طولانی
heatwave موج هوای گرم
ego trips تسلیم به هوای نفس
ego trip تسلیم به هوای نفس
Beautiful music ( weather ) . موسیقی ( هوای ) قشنگ
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
mouthguard لوله هوای غواص
oh what a nasty weather چه هوای کثیفی است
open exercise ورزش در هوای ازاد
out door court زمین هوای ازاد
owl light هوای گرگ و میش
tire pressure فشار هوای لاستیک
caisson foundation پی سازی با هوای فشرده
effulge برق هوای باز
acclimate به آب و هوای جدید خو گرفتن
blow cold هوای سرد دمیدن
warm fronts جبهه هوای گرم
warm front جبهه هوای گرم
torchlight هوای گرگ ومیش
acclimating به اب و هوای جدید خو گرفتن
mouthpieces لوله هوای غواص
acclimated به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimates به اب و هوای جدید خو گرفتن
choke damp دم :هوای ته چاه یاکان
blow hot هوای گرم دمیدن
bleed air هوای کمپرس شده
cooling air هوای سرد کننده
cooling blower دمنده هوای سرد
air tank کپسول هوای غواصی
air compressor هوای فشرده ساز
twilight هوای گرگ ومیش
mouthpiece لوله هوای غواص
cold fronts پیشان هوای سرد
dusk هوای گرگ ومیش
lowering هوای گرفته وابری
lowers هوای گرفته وابری
free living تسلیم هوای نفس
cold fronts جبهه هوای سرد
blast هوای دم کوره بلند دم
fair weather دارای هوای صاف
forced draft هوای تحت فشار
cold front جبهه هوای سرد
hot blast cupola کوپل هوای گرم
hot blast main هدایت هوای دم داغ
blasts هوای دم کوره بلند دم
cold front پیشان هوای سرد
lower هوای گرفته وابری
lowered هوای گرفته وابری
acclimation اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
Keep an eye on things. هوای کاررا داشته باش
acclimatization توافق بااب و هوای یک محیط
storm door درب عایق هوای توفانی
sensualize پیروی از هوای نفس کردن
brisk air هوای خنک و فرح بخش
To have a fancy for something . هوای چیزی را درسر داشتن
inclement weather هوای بسیار سرد یا طوفانی
acclimatization عادت کردن به هوای کوهستان
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
air space قشر هوای دیوار خالی
To cherish a desire for something . هوای چیزی ؟ ؟ درسر پروراندن
sidewinder موشک هوا به هوای سایدویندر
fair-weather خوب هنگام هوای صاف
acclimatation توافق بااب و هوای یک محیط
caliduct پخش کننده هوای گرم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com