English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (10 milliseconds)
English Persian
air compressor هوای فشرده ساز
Search result with all words
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
air turbine starter استارتری در موتورهای توربینی که توسط هوای فشرده توربین کوچکی را که توسط چرخدنده هایی باکمپرسور درگیراست میچرخاند
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
caisson foundation پی سازی با هوای فشرده
compressed air هوای فشرده
pneumatic disatch بردن بستههای امانتی بالوله بوسیله هوای فشرده
pneumaticity خاصیت بادی یا هوایی خاصیت چیزی که با هوای فشرده کار میکند
turbojet توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
Other Matches
symmetrical compression سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
self- فایل فشرده که حاوی برنامهای است که محتوای آن را از حالت فشرده در می آورد
congested فشرده انباشته شده بهم فشرده
plenum method طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
fog lookouts دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
Intel فناوری نرم افزاری ساخت intel که به کامپیوتر اجازه میدهد تا تصاویر ویدیویی فشرده را ذخیره و بازیابی کند با استفاده از روشهای فشرده سازی نرم افزاری
turbocharger گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
Indeo فناوری نرم افزاری ساخت Intel که به کامپیوتر امکان ذخیره سازی و اجرای تصاویر ویدیویی فشرده را میدهد با استفاده از روشهای نرم افزاری فشرده سازی
companding دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
n-key rollover [این به این معنیست که هر کلید به طور کامل به طور مستقل توسط سخت افزار صفحه کلید اسکن شده، به طوری که هر فشرده شدن کلیدها به درستی صرفنظر از اینکه چگونه بسیاری از کلید های دیگر در حال فشرده شدن تشخیص داده شده اند]
compressed فشرده
squeezing فشرده
squeezes فشرده
squeezed فشرده
condensed فشرده
squeeze فشرده
condensed به هم فشرده
congested در هم فشرده
strained فشرده
intensive فشرده
compressive فشرده
laser دیسک فشرده
pack فشرده سازی
packs فشرده سازی
steel aloy فولاد فشرده
seried بهم فشرده
condensed type چاپ فشرده
fasciated بهم فشرده
succinct مجمل فشرده
package program برنامه فشرده
packed decimal دهدهی فشرده
crushed <adj.> <past-p.> فشرده شده
massive گنده فشرده
compressing هم فشرده کردن
packing فشرده سازی
compress هم فشرده کردن
incompressible فشرده نشدنی
ice crete بتون فشرده
mass practice تمرین فشرده
concise لب گو فشرده ومختصر
lasers دیسک فشرده
compactions فشرده سازی
compresses هم فشرده کردن
massively گنده فشرده
repressed brick اجر فشرده
compressed file فایل فشرده
dice رقابت فشرده
cast up فشرده کردن
diced رقابت فشرده
compact section مقطع فشرده
compact disk دیسک فشرده
dices رقابت فشرده
dicing رقابت فشرده
condensed type نوع فشرده
cast iron فولاد فشرده
compaction فشرده سازی
press board مقوای فشرده
condensive load بار فشرده
alloy steel فولاد فشرده
coarctate بهم فشرده
press part بخش فشرده
depressed فشرده شدن
compander فشرده و نافشرده کننده
principal types of foot فشرده کننده آب سنگین
condensed structural formula فرمول ساختاری فشرده
bumped بار فشرده شده
packing density تراکم فشرده سازی
pinch effect اثر فشرده سازی
repressed brick اجر فشرده شده
packed decimal عدد اعشاری فشرده
prestressed concrete بتن پیش فشرده
decompress ناهم فشرده کردن
die pressed part بخش فشرده حدیدهای
forced alternating current جریان متناوب فشرده
press تاکتیک دفاعی فشرده
laminated plastic material ماده فشرده متورق
CD DA روی دیسک فشرده
CD audio روی دیسک فشرده
massively ساختمان فشرده ماسیو
compacted بهم فشرده خلاصه
compacting بهم فشرده خلاصه
compacting جمع وجور فشرده
compacts جمع وجور فشرده
packed snow برف فشرده شده
compacts بهم فشرده خلاصه
compacted جمع وجور فشرده
compact جمع وجور فشرده
compact بهم فشرده خلاصه
presses تاکتیک دفاعی فشرده
massive ساختمان فشرده ماسیو
petticoatsfever هوای زن
moist air هوای تر
air blast هوای دم
image فشرده سایز داده یک تصویر
compacting روی دیسک فشرده را میدهد
images فشرده سایز داده یک تصویر
compact روی دیسک فشرده را میدهد
compacts روی دیسک فشرده را میدهد
compaction فشرده سازی متراکم کردن
fractal روش فشرده سازی تصاویر
mode قالب کدگذاری دیسکهای فشرده
compacted روی دیسک فشرده را میدهد
modes قالب کدگذاری دیسکهای فشرده
CDs دیسک فشرده یا تعویض دایرکتوری
disc مراجعه مستقیم به دیسک فشرده
A crash language course . دوره فشرده آموزش زبان
CD دیسک فشرده یا تعویض دایرکتوری
discs مراجعه مستقیم به دیسک فشرده
air هوای دم هوا
broken weather هوای بی قرار
hot blast هوای دم داغ
blast roasting تشویه با هوای دم
liquid air هوای مایع
queen's weather هوای باز
air breathing هوای تنفسی
intake air هوای ورودی
low air pressure فشار هوای کم
raininess هوای بارانی
marine climate اب و هوای دریایی
marsh malaria هوای مردابی
humid air هوای شرجی
carburetor air هوای کاربراتور
heavy weather هوای طوفانی
heavy weather هوای خراب
dead air هوای راکد
out of door در هوای ازاد
drippy هوای گرفته
forced draft هوای با فشار
emergency air هوای اضطراری
foul weather هوای خراب
foul weather هوای نامساعد
out of doors در هوای ازاد
open air در هوای ازاد
exhaust air هوای خروجی
humid air هوای نمناک
circulationg air هوای در گردش
aired هوای دم هوا
compressed air هوای متراکم
airs هوای دم هوا
agglutinant هوای التیام
the open هوای ازاد
stable air هوای پایدار
swelter هوای گرم
temperate climate اب و هوای معتدل
sweltered هوای گرم
passion هوای نفس
swelters هوای گرم
In the open air. در هوای آزاد.
adverse weather هوای نامساعد
secondry air هوای ثانویه
to swot [British E] for an exam فشرده درس خواندن [برای امتحانی]
discrete الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
to mug up [British E] for an exam فشرده درس خواندن [برای امتحانی]
to cram فشرده درس خواندن [برای امتحانی]
file compression utility برنامه کمکی فشرده کردن فایل
acclimating به اب و هوای جدید خو گرفتن
intake air هوای مکیده شده
intake air heater گرمکن هوای ورودی
mouthpiece لوله هوای غواص
oh what a nasty weather چه هوای کثیفی است
liquid air container مخزن هوای مایع
fair weather دارای هوای صاف
twilight هوای گرگ ومیش
heatwave هوای گرم طولانی
warm front جبهه هوای گرم
liquid air هوای مایع شده
open exercise ورزش در هوای ازاد
heatwave موج هوای گرم
out door court زمین هوای ازاد
ego trips تسلیم به هوای نفس
owl light هوای گرگ و میش
mouthpieces لوله هوای غواص
blasts هوای دم کوره بلند دم
forced draft هوای تحت فشار
warm fronts جبهه هوای گرم
torchlight هوای گرگ ومیش
Beautiful music ( weather ) . موسیقی ( هوای ) قشنگ
heatwaves هوای گرم طولانی
mouthguard لوله هوای غواص
hot blast main هدایت هوای دم داغ
saturated air هوای اشباع شده
hot blast cupola کوپل هوای گرم
acclimate به آب و هوای جدید خو گرفتن
acclimated به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimates به اب و هوای جدید خو گرفتن
free living تسلیم هوای نفس
lour هوای گرفته وابریwerewolf
heatwaves موج هوای گرم
blast هوای دم کوره بلند دم
effulge برق هوای باز
air tank کپسول هوای غواصی
cold fronts جبهه هوای سرد
cold front جبهه هوای سرد
tire pressure فشار هوای لاستیک
cold front پیشان هوای سرد
bleed air هوای کمپرس شده
cold fronts پیشان هوای سرد
choke damp دم :هوای ته چاه یاکان
outdoorsy <adj.> عاشق هوای آزاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com