Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English
Persian
To have a fancy for something .
هوای چیزی را درسر داشتن
Other Matches
To cherish a desire for something .
هوای چیزی ؟ ؟ درسر پروراندن
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to weather something in winter
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
stand by
<idiom>
پشت کسی بودن ،هوای کسی را داشتن
plenum method
طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
fog lookouts
دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
hydrocephalous
اب درسر
hydrocephalic
اب درسر
pneumaticity
خاصیت بادی یا هوایی خاصیت چیزی که با هوای فشرده کار میکند
hair
[الیاف نازکتر از پشم مو یا کرک بز و شتر، تفاوت آن با پشم در داشتن ساختار سلولی است که کیسه های هوای موجود باعث ایجاد درخشندگی بیشتر آن می گردد.]
proud hearted
باد درسر
haught
باد درسر
pride ful
باد درسر
self sufficing
باد درسر
in the road
درسر راه
to have something at one's disposal
چیزی داشتن
to have something
چیزی داشتن
To be used (accustomed) to something.
به چیزی عادت داشتن
To be interested in ( keen on ) some thing .
به چیزی علاقه داشتن
to have an appetite for something
اشتها به چیزی داشتن
to have something in reserve
چیزی درچنته داشتن
to disagree
[or be in disagreement]
[on something/about something]
بر سر چیزی اختلاف داشتن
to believe in something
به چیزی اعتقاد داشتن
to look forward to something
انتظار چیزی را داشتن
to have experience in something
آزمودگی در چیزی داشتن
to live through something
طاقت چیزی را داشتن
look forward
انتظار چیزی را داشتن
to take an i. in something
به چیزی دلبستگی داشتن
to havealiking for anything
ذوق چیزی را داشتن
deferred liability
بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
keep something at bay
<idiom>
[چیزی را دور نگاه داشتن]
up to someone to do something
<idiom>
مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
have something up one's sleeve
<idiom>
چیزی سری نگه داشتن
to believe in somebody
[something]
اطمینان داشتن به کسی
[چیزی]
cry out for
<idiom>
شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
swear by
<idiom>
کاملا از چیزی اطمینان داشتن
to be into somebody
[something]
<idiom>
کسی
[چیزی]
را دوست داشتن
To be biased (prejudiced).
درمورد چیزی تعصب داشتن
To wish (long) for something.
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
to have a limit
[of up to something]
[تا]
به حد
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
to make of something
در باره چیزی نظر
[عقیده]
داشتن
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to purpose something
هدف چیزی
[انجام کاری]
را داشتن
nose around
[about]
<idiom>
چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
to have a maximum limit
[of something]
[به]
حداکثر
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
hock spanner
اچار نیم گردی در یک دسته درانتها و یک قلاب با چنگک درسر دیگر
pick and choose
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
turbocharger
گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to strain at anything
در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
turbojet
توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
reckons
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
air blast
هوای دم
petticoatsfever
هوای زن
moist air
هوای تر
humid air
هوای شرجی
intake air
هوای ورودی
humid air
هوای نمناک
out of door
در هوای ازاد
passion
هوای نفس
heavy weather
هوای طوفانی
low air pressure
فشار هوای کم
heavy weather
هوای خراب
open air
در هوای ازاد
out of doors
در هوای ازاد
airs
هوای دم هوا
aired
هوای دم هوا
marsh malaria
هوای مردابی
marine climate
اب و هوای دریایی
foul weather
هوای خراب
foul weather
هوای نامساعد
hot blast
هوای دم داغ
air
هوای دم هوا
liquid air
هوای مایع
emergency air
هوای اضطراری
sweltered
هوای گرم
raininess
هوای بارانی
queen's weather
هوای باز
dead air
هوای راکد
drippy
هوای گرفته
swelter
هوای گرم
stable air
هوای پایدار
temperate climate
اب و هوای معتدل
agglutinant
هوای التیام
air breathing
هوای تنفسی
swelters
هوای گرم
exhaust air
هوای خروجی
carburetor air
هوای کاربراتور
secondry air
هوای ثانویه
In the open air.
در هوای آزاد.
broken weather
هوای بی قرار
circulationg air
هوای در گردش
adverse weather
هوای نامساعد
the open
هوای ازاد
blast roasting
تشویه با هوای دم
forced draft
هوای با فشار
compressed air
هوای متراکم
compressed air
هوای فشرده
cold spell or cold snap
<idiom>
یک جعبه هوای سرد
acclimated
به اب و هوای جدید خو گرفتن
warm front
جبهه هوای گرم
cold front
پیشان هوای سرد
cold front
جبهه هوای سرد
mouthpieces
لوله هوای غواص
warm fronts
جبهه هوای گرم
acclimating
به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimates
به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimate
به آب و هوای جدید خو گرفتن
intake air
هوای مکیده شده
heatwaves
موج هوای گرم
cooling air
هوای سرد کننده
ego trip
تسلیم به هوای نفس
intake air heater
گرمکن هوای ورودی
bleed air
هوای کمپرس شده
blow cold
هوای سرد دمیدن
blow hot
هوای گرم دمیدن
dusk
هوای گرگ ومیش
choke damp
دم :هوای ته چاه یاکان
lowering
هوای گرفته وابری
torchlight
هوای گرگ ومیش
outdoorsy
<adj.>
عاشق هوای آزاد
cooling blower
دمنده هوای سرد
ego trips
تسلیم به هوای نفس
air compressor
هوای فشرده ساز
hot blast cupola
کوپل هوای گرم
hot blast main
هدایت هوای دم داغ
air tank
کپسول هوای غواصی
mouthpiece
لوله هوای غواص
heatwaves
هوای گرم طولانی
heatwave
هوای گرم طولانی
heatwave
موج هوای گرم
caisson foundation
پی سازی با هوای فشرده
out door court
زمین هوای ازاد
blast
هوای دم کوره بلند دم
free living
تسلیم هوای نفس
secondary airflow
جریان هوای فرعی
saturated air
هوای اشباع شده
liquid air container
مخزن هوای مایع
tire inflation
فشار هوای لاستیک
tire pressure
فشار هوای لاستیک
effulge
برق هوای باز
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
owl light
هوای گرگ و میش
twilight
هوای گرگ ومیش
Beautiful music ( weather ) .
موسیقی ( هوای ) قشنگ
forced draft
هوای تحت فشار
cold fronts
پیشان هوای سرد
cold fronts
جبهه هوای سرد
mouthguard
لوله هوای غواص
fair weather
دارای هوای صاف
oh what a nasty weather
چه هوای کثیفی است
lower
هوای گرفته وابری
lowered
هوای گرفته وابری
liquid air
هوای مایع شده
blasts
هوای دم کوره بلند دم
lowers
هوای گرفته وابری
open exercise
ورزش در هوای ازاد
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com