English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (2 milliseconds)
English Persian
oligrachy هیات حاکمه حکومتی با عده معدود
Other Matches
oligrachy حکومتی که قدرت ان در دست افراد معدود باشد
governing bodies هیات حاکمه
governing body هیات حاکمه
totaliarian state دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
missions هیات اعزامی هیات تبلیغی
mission هیات اعزامی هیات تبلیغی
fewest معدود
poor معدود
few معدود
fewer معدود
poorest معدود
poorer معدود
scant معدود
numerable معدود
paucity معدود
little محقر معدود
summings up خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
top drawer هیئت حاکمه
governing board کمیته حاکمه
governing bodies هیئت حاکمه
governing body هیئت حاکمه
oligophagous تغذیه کننده از گیاهان معدود وخاصی
white hall هیئت حاکمه انگلیس
oligarch عضو دسته یا حزب طرفدارحکومت عده معدود
Soviets هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
Soviet هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
anarchy بی حکومتی
governmental حکومتی
national [state, federal state] <adj.> حکومتی
governmental <adj.> حکومتی
government-run [television, newspaper etc.] <adj.> حکومتی
belonging to the state <adj.> حکومتی
government house اداره حکومتی
government circles دوایر حکومتی
gynaecocracy حکومتی که دردست اناث باشد
gubernatorial مربوط به فرماندار یافرمانداری حکومتی
censeur ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
elite طبقه ممتازه هرجامعه و بخصوص طبقهای که قدرت حاکمه را در دست دارد
representative government حکومتی که وضع قوانین ان بانمایندگان ملت باشد
theocracy حکومتی که زمامداران اصلی ان پیشوایان مذهبی باشند
theocracies حکومتی که زمامداران اصلی ان پیشوایان مذهبی باشند
dictatorship حکومتی که به فرمان یک فرد مستبد اداره میشود
oligarchical وابسته به حکومتی که بدست چندتن اداره میشود
oligarchic وابسته به حکومتی که بدست چند تن اداره میشود
corporative state حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
dictatorships حکومتی که به فرمان یک فرد مستبد اداره میشود
isocracy حکومتی که اختیارات سیاسی همه دران یکسان است
mixed government حکومتی که در ان جنبههای پادشاهی واشرافی و دمکراسی با هم به کار گرفته شود
polygarchy حکومتی که به دست عده زیادی اداره شود حکومت جمعی
french revolution انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
board هیات
missions هیات
mission هیات
body هیات
party هیات
council هیات
bodies هیات
councils هیات
corps هیات
boarded هیات
board of directors هیات نظار
cabint هیات وزرا
executive committee هیات اجرایی
diplomatic corps هیات دیپلماتیک
diplomatic corps هیات سیاسی
fact finding body هیات تحقیق
executive committee هیات رئیسه
board of directors هیات مدیره
board of trutees هیات امنا
council of ministers هیات وزیران
arbitral tribunal هیات تحکیم
board of trustee هیات امناء
consular corps هیات کنسولی
board of conciliation هیات مصالحه
executive commission هیات رئیسه
executive commission هیات مجریه
council of ministers هیات وزرا
managing committee هیات مدیره
managing committee هیات رئیسه
the ministry هیات وزیران
delegation هیات نمایندگان
delegations هیات نمایندگان
cabinet هیات دولت
directorate هیات مدیره
directorates هیات مدیره
legislature هیات مقننه
deputation هیات نمایندگان
legislative assembly هیات مقننه
managing commission هیات مدیره
selection board هیات گزینش
cabinets هیات دولت
jury هیات داوران
jury هیات منصفه
juries هیات داوران
juries هیات منصفه
legislatures هیات مقننه
sovereign هیات رئیسه
sovereigns هیات رئیسه
deputations هیات نمایندگان
cabinet council جلسه هیات وزیران
chairman of the board of directors رئیس هیات مدیره
election of the committee انتخابات هیات رئیسه
diplomatic bady هیات سیاسی نمایندگان
member of the jury عضو هیات منصفه
law of pragnanz قانون هیات گرایی
jury man عضو هیات منصفه
head of the mission رئیس هیات اعزامی
forewoman سخنگوی هیات منصفه
diplomatic body هیات نمایندگان سیاسی
juror عضو هیات منصفه
Privy Council هیات مشاورین سلطنتی
diplomatic corps هیات نمایندگان سیاسی
officers عضو هیات رئیسه
constituency هیات موکلان یک حوزه
constituencies هیات موکلان یک حوزه
foreman سخنگوی هیات منصفه
verdicts تصمیم هیات منصفه
verdict رای هیات منصفه
verdict تصمیم هیات منصفه
foremen سخنگوی هیات منصفه
jurors عضو هیات منصفه
grand juries هیات منصفه عالی
grand jury هیات منصفه عالی
verdicts رای هیات منصفه
officer عضو هیات رئیسه
chairmen رئیس هیات مدیره
chairman رئیس هیات مدیره
benches هیات قضات محکمه
award حکم هیات داوری
bench هیات قضات محکمه
awarded حکم هیات داوری
awards حکم هیات داوری
awarding حکم هیات داوری
returned گزارش نهایی هیات تحقیق
legislators شارع عضو هیات مقننه
legislator شارع عضو هیات مقننه
returning گزارش نهایی هیات تحقیق
returns گزارش نهایی هیات تحقیق
order in council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
return گزارش نهایی هیات تحقیق
selections دسته یا هیات انتخاب شده
delegations اعزام نماینده هیات نمایندگی
bar council هیات مدیره کانون وکلا
challenging a juror جرح عضو هیات منصفه
delegation اعزام نماینده هیات نمایندگی
selection دسته یا هیات انتخاب شده
striking a jury تعیین هیات منصفه با روش حذفی
struck هیات منصفه تعیین شده باروش حذفی
principal challenger رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
panel صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
inquisitions نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
panels صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
inquisition نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
perverse verdict رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
order of council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
indicted متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
open verdict رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
summary conviction حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
indicting متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator. هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.
indicts متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
totalitarianism سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
rider ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
riders ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
venire facias tot matrons دستور تشکیل هیات منصفهای از زنان برای زنی که مدعی ابستنی است
republics حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
peremptory challenge رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
corporation شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporations شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
summing up evidence نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
discharge مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharges مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
special verdict رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند
challenged مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
presentment اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
gestalt psychology روانشناسی گشتالت روانشناسی هیات نگر
misdirection در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
arrest of judgment سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
planning comission هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com