English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
to stand in awe هیبت داشتن وحرمت بجااوردن
Other Matches
paying بجااوردن
pays بجااوردن
spots بجااوردن
pay بجااوردن
spot بجااوردن
churches کلیسایی درکلیسامراسم مذهبی بجااوردن
church کلیسایی درکلیسامراسم مذهبی بجااوردن
solemnity هیبت
awed هیبت
direness هیبت
imposing presence هیبت
awe هیبت
awed هیبت دادن
awe هیبت دادن
scared هیبت محل هراسناک
scaring هیبت محل هراسناک
awesome مایه هیبت یا حرمت
scares هیبت محل هراسناک
to strike with awe هیبت زده کردن
scare هیبت محل هراسناک
imposingly از روی نفوذ یا هیبت
lycanthropy تبدیل به هیبت گرگ در اثر جادو وغیره
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
doubts شک داشتن
bears در بر داشتن
to hold a meeting داشتن
have داشتن
bears داشتن
bear در بر داشتن
bear داشتن
having داشتن
to have داشتن
to possess داشتن
to have possession of داشتن
possess داشتن
doubt شک داشتن
possesses داشتن
relieving داشتن
doubted شک داشتن
doubting شک داشتن
intercommon داشتن
want کم داشتن
lackvt کم داشتن
to hold داشتن
owning داشتن
to have f. تب داشتن
relieves داشتن
relieve داشتن
lacked کم داشتن
lack کم داشتن
to go hot تب داشتن
wanted کم داشتن
to be in a f. تب داشتن
owned داشتن
possessing داشتن
monogyny داشتن یک زن
own داشتن
lacks کم داشتن
owns داشتن
to be feverish تب داشتن
redolence بو داشتن
to be in debt بدهی داشتن
shimmy تاب داشتن
to be in demand طالب داشتن
contested اعتراض داشتن بر
contesting اعتراض داشتن بر
contests اعتراض داشتن بر
to bring good luck شگون داشتن
to bear enmity دشمنی داشتن
to bear any one a grudge به کسی لج داشتن
to bear a grudge لج یاکینه داشتن
to be in rapport تماس داشتن
contest اعتراض داشتن بر
implies دلالت داشتن
vibrated ارتعاش داشتن
shimmy لرزش داشتن
phthiriasis شپشک داشتن
to be afraid بیم داشتن
to be in a state of a بیم داشتن
vibrating ارتعاش داشتن
to have the pull of برتری داشتن بر
tolerate طاقت داشتن
tolerated طاقت داشتن
tolerates طاقت داشتن
to be in arrear پس افت داشتن
tolerating طاقت داشتن
vibrates ارتعاش داشتن
to be in contact تماس داشتن
vibrate ارتعاش داشتن
to carry authority نفوذیاقدرت داشتن
to have in remembrance یاد داشتن
to hang up نگاه داشتن
to have a bee in ones bonnet کک درتنبان داشتن
to have an steem for محترم داشتن
contradict تناقض داشتن با
hears خبر داشتن
hear خبر داشتن
abominates تنفر داشتن
contradicted تناقض داشتن با
abominated تنفر داشتن
abominate تنفر داشتن
to rold in steem محترم داشتن
to give support to نگاه داشتن
to get the wind up بیم داشتن
to fondle to the heart گرامی داشتن
adjudge مقرر داشتن
imply دلالت داشتن
implying دلالت داشتن
to drive at قصد داشتن از
to have patience شکیبایی داشتن
to have in view در نظر داشتن
abominating تنفر داشتن
to have in stock موجود داشتن
vary فرق داشتن
to drive at توجه داشتن به
to have in remembrance بخاطر داشتن
varies فرق داشتن
provides مقرر داشتن
contradicts تناقض داشتن با
to keep in نگاه داشتن
to lay fast نگاه داشتن
retained نگاه داشتن
retain نگاه داشتن
to lie heavy on one's heart رنجه داشتن
expects چشم داشتن
to lie heavy on one's heart معذب داشتن
expecting چشم داشتن
to lock out نگاه داشتن
expected چشم داشتن
to look forward to انتظار داشتن
expect چشم داشتن
retaining نگاه داشتن
to lay by the heels باز داشتن
occupying مشغول داشتن
occupy مشغول داشتن
occupies مشغول داشتن
to keep shop دکان داشتن
to keep up prices نرخهارابالانگاه داشتن
to keep watch پاس داشتن
to know by heart ازحفظ داشتن
to know for certain یقین داشتن
to know what's what خبرازجهان داشتن
retains نگاه داشتن
keeps نگاه داشتن
keep نگاه داشتن
play-acted نقش داشتن
play-acting نقش داشتن
play-acts نقش داشتن
limps سکته داشتن
limping سکته داشتن
limped سکته داشتن
limp سکته داشتن
nettles رنجه داشتن
nettle رنجه داشتن
craves اشتیاق داشتن
craved اشتیاق داشتن
crave اشتیاق داشتن
play-act نقش داشتن
trepan تمایل داشتن
falloff تمایل داشتن
to observe a fast روزه داشتن
to owe one a grudge با کسی لج داشتن
to run on ادامه داشتن
refrains نگاه داشتن
refraining نگاه داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com