English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
to be second to none <idiom> هیچکس حریف او نمی شود [اصطلاح]
to be second to no one <idiom> هیچکس حریف او نمی شود [اصطلاح]
Other Matches
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
head and arm هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
loops حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
no person هیچکس
no one هیچکس
never a one هیچکس
no-one هیچکس
neer a man هیچکس
never so هیچکس
never a man هیچکس
none but low people go there هیچکس
none other than هیچکس دیگر جز
his hat cover his fanily هیچکس را ندارد
no one man هیچکس به تنهایی
no one is here هیچکس اینجا نیست
no one raised his voice صدای هیچکس درنیامد
Nobody has come yet . هیچکس هنوز نیامده
no person other than yourself به غیر از شما هیچکس
nix هیچکس رای مخالف دادن
No-one is above the law. هیچکس برتر از قانون نیست.
it is a thankless task هیچکس نخواهدگفت مرحمت سرکارزیاد
Nobody was late except me . هیچکس غیر از من دیر نکرده بود
no one man can do it هیچکس به تنهایی نمیتوانداین کار را بکند
But no one was ever talking about that! اما هیچکس در آن مورد حرفی نزد!
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
No one needed to know save herself / outside herself [American E] . به غیر از او [زن] هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
One cannot put back the clock. <proverb> هیچکس نمى تواند زمان را به عقب بر گرداند .
You cannot make a silk purse out of a sows ear . <proverb> هیچکس نمى تواند از گوش ماده خو,ابریشم خالص بگیرد .
I didn't tell anyone beforehand, as I didn't want to jinx it [anything] . من قبل از آن به هیچکس نگفتم چونکه نخواستم [هیچ چیزی] جادو بشود.
He scorns and sneers at everyone. He is contemptuous of everyone. هیچکس راداخل آدم نمی داند (حساب نمی کند )
opponent حریف
competitors حریف
challenger حریف
adversarial حریف
competitor حریف
foe حریف
challengers حریف
match حریف
rival حریف
rivaled حریف
rivaling حریف
rivalled حریف
rivalling حریف
rivals حریف
foes حریف
matches حریف
adversaries حریف
opponents حریف
d. cut d. حریف
adversary حریف
shadow چسبیدن به حریف
adversary حریف کشتی
sell a dummy فریفتن حریف
razzle dazzle فریفتن حریف
head butt با سر به حریف زدن
targets سینه حریف
targeting سینه حریف
targeted سینه حریف
target سینه حریف
targetted سینه حریف
targetting سینه حریف
he was too much for me من حریف او نبودم
shadowing چسبیدن به حریف
shadowed چسبیدن به حریف
shadows چسبیدن به حریف
playing the man بازی با حریف
adversaries حریف کشتی
cope حریف شدن
charge حمله به حریف
charges حمله به حریف
away زمین حریف
drops جاگذاشتن حریف
dropping جاگذاشتن حریف
jack of all trades همه فن حریف
dropped جاگذاشتن حریف
drop جاگذاشتن حریف
ends زمین حریف
ended زمین حریف
end زمین حریف
victims حریف ضعیف
victim حریف ضعیف
opponent حریف طرف
jacks of all trades همه فن حریف
swingman همه فن حریف
opponents حریف طرف
downfield زمین حریف
i cannot manage him حریف او نمیشوم
deliver a series of blows بمباران حریف
copings حریف شدن
copes حریف شدن
coped حریف شدن
hinders مانع حریف شدن
draw رویارویی دو حریف در اغار
draws رویارویی دو حریف در اغار
bluffed حریف را از میدان درکردن
scouted ارزیابی حریف اینده
intercept قطع پاسکاری حریف
intercepted قطع پاسکاری حریف
kukutsu dachi ایستادن در مقابل حریف
kin geri لگد به بیضه حریف
bluffing حریف را از میدان درکردن
intercepting قطع پاسکاری حریف
intercepts قطع پاسکاری حریف
scout ارزیابی حریف اینده
bluffs حریف را از میدان درکردن
jink فریب دادن حریف
deciding نزدیک به دروازه حریف
scouts ارزیابی حریف اینده
outclasses شکست فاحش حریف
deceive فریب دادن حریف
deceived فریب دادن حریف
deceives فریب دادن حریف
deceiving فریب دادن حریف
outclassed شکست فاحش حریف
outclass شکست فاحش حریف
go behind به پشت حریف رفتن
assaults حمله بدنی به حریف
outclassing شکست فاحش حریف
cut down زمین زدن حریف
action on the blade تماس با شمشیر حریف
hinder مانع حریف شدن
hindered مانع حریف شدن
hindering مانع حریف شدن
back sacrifice throw افکندن حریف ازپشت
assaulted حمله بدنی به حریف
unanswered همردیف نبودن حریف
circle dodge گریز از حریف در مسیرمنحنی
bluff حریف را از میدان درکردن
assault حمله بدنی به حریف
stomach throw افکندن حریف از پشت
dribbled رد کردن توپ از حریف
dribbles رد کردن توپ از حریف
onside پا به توپ در زمین حریف
blocks سدکردن غیرمجاز حریف
blocked سدکردن غیرمجاز حریف
block سدکردن غیرمجاز حریف
assorted همه فن حریف همسر
He is jack of all trades . he can cope with any thing . همه فن حریف است
outplay بازی بهتر از حریف
outroll شکست دادن حریف
sparring partner حریف مشت بازی
shut down شکست دادن حریف
personal foul خطای بدنی به حریف
they are well matched حریف یکدیگر هستند
pattern offense موضعگیری در برابر حریف
to stand up to one's opponent با حریف روبرو شدن
clinched بغل کردن حریف
dribble رد کردن توپ از حریف
clinching بغل کردن حریف
clinches بغل کردن حریف
lapped رسیدن به حریف جلویی
manage a person حریف کسی شدن
drop پشت سر گذاشتن حریف دو
burns امتیاز گرفتن از حریف
lap رسیدن به حریف جلویی
burn امتیاز گرفتن از حریف
marks نشانه کردن حریف
mark نشانه کردن حریف
put the ball on the floor رد کردن توپ از حریف
dropped پشت سر گذاشتن حریف دو
utility ذخیره همه فن حریف
dropping پشت سر گذاشتن حریف دو
dribbling رد کردن توپ از حریف
clinch بغل کردن حریف
drops پشت سر گذاشتن حریف دو
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
squeezed سد کردن مدافع حریف با دونفر
finger hold خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
squeezes سد کردن مدافع حریف با دونفر
bait the hole گول زدن مدافع حریف
squeezing سد کردن مدافع حریف با دونفر
handing میلههای تسخیرشده حریف در پایان
blank ممانعت از امتیاز گیری حریف
clothes lines ضبه زدن و انداختن حریف
unlap یک دور به حریف نزدیکتر شدن
trompement گریز شمشیرباز از ضربه حریف
slashing چرخاندن چوب به طرف حریف
clothes line ضبه زدن و انداختن حریف
to overcrow one's rival از پیروزی بر حریف شادی کردن
box out موضعگیری بین حریف و سبد
blankest ممانعت از امتیاز گیری حریف
win by retirement پیروزی با کنار رفتن حریف
hand میلههای تسخیرشده حریف در پایان
outside hook فت پا و بهم زدن تعادل حریف
out of distance دور بودن شمشیرباز از حریف
interference سد کردن غیرمجاز راه حریف
hinders جلوگیری از ضربه زدن حریف
parried دفع کردن حمله حریف
hindering جلوگیری از ضربه زدن حریف
parries دفع کردن حمله حریف
hindered جلوگیری از ضربه زدن حریف
parry دفع کردن حمله حریف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com