English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (7 milliseconds)
English Persian
There is nothing to prevent me. هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
Other Matches
vacuity هیچی
nihility هیچی
Dont breathe a word! هیچی نگه!
former جلوی
feont جلوی
frontward جلوی
forwarded جلوی گستاخ
fore جلوی درجلو
in the way جلوی راه
forward جلوی گستاخ
fore جلوی قایق
sincipital واقع در جلوی سر
prior پیشین جلوی
before my very eyes جلوی چشمهایم
at the fore در جلوی کشتی
foresheets فضای جلوی قایق
prowords کلمات جلوی جملات
nose spray بسکهای جلوی گلوله
head sail بادبان جلوی دکل
forward area منطقه جلوی رزم
forward echelon رده جلوی نبرد
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
googol عدد یک با صد صفر در جلوی ان
front mud guard گلگیر جلوی اتومبیل
wind screen شیشه جلوی اتومبیل
under one's nose <adv.> جلوی چشم کسی
Get out of my face! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
anticum جرز جلوی معبد
to get in the way جلوی راه را گرفتن
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
Get out of my sight! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
ackermanaxle محور جلوی اتومبیل
windshields شیشه جلوی اتومبیل
camber انحنای جلوی اسکی
afterleech بادبان جلوی قایق
cambers انحنای جلوی اسکی
windshield شیشه جلوی اتومبیل
decks سکوی جلوی تانک
decked سکوی جلوی تانک
deck سکوی جلوی تانک
bow قسمت جلوی قایق
bowing قسمت جلوی قایق
bowed قسمت جلوی قایق
bowling crease خط موازی جلوی پایه ها
bows قسمت جلوی قایق
To teach grandma to suck eggs. جلوی لوطی معلق زدن
to block [hold up] (the) traffic جلوی رفت و آمد را گرفتن
to bridle one's own tongue جلوی زبان خودرا گرفتن
to nip something in the bud از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
hold one's fire <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن
Accidents wI'll happen . جلوی اتفاق رانتوان گرفت
jibs بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbing بادبان سه گوشه جلوی دکل
forwards سه بازیگر جلوی تور والیبال
jibbed بادبان سه گوشه جلوی دکل
To keep prices down. جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
nip in the bud <idiom> از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
jib بادبان سه گوشه جلوی دکل
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
foreshores لبه جلوی ساحل دریا
forward bow spring فنر جلوی سینه کشتی
foresail بادبان سه گوش در جلوی دکل
foreshore لبه جلوی ساحل دریا
metopon قسمت جلوی زائده جلومغز
forebody بدنه قسمت جلوی ناو
to get in somebody's way جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
panel قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
panels قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
washed حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
wash حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
fore and aft واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
Come and get warm by the fire . بیا جلوی آتش که گرم بشوی
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father. جلوی پدرش سیگار نمی کشد
foreland زمین جلوی موضع دماغه سنگر
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
washes حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
It took place under my very eyes. درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
Drop me by the phone booth. مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
tacks گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacked گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
to bolt somebody out [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
mizzen staysail بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
leading point نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
tacking گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
fore check جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
tack گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
It is never too late to mend. هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
Drop me off in front of the train station! من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
He parked the car right in front of the garage. درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
You are going to gain weight. if you let yourself go. اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
hold one's tongue <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
You are roasting yourself in front of the fire . خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
ante-choir [فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا]
center of gravity envelope تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
to swat the ball away با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
zero stage طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
muzzle boresight حلقه تار موی محوریابی جلوی لوله توپ
I dare you to say it to his face. خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
to let rip حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن [اصطلاح روزمره]
course line shot تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
balanced control surfaces سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
intermediate area منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
nose gear قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
seen fire اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
antistatic mat پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
moustaches سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
redout قرمز شدن یا سرخ شدن میدان دید یا جلوی چشم انسان
observers نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observer نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
wave kick حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover. اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
an irrepressible person نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
passout پاس از پشت دروازه به یاردر جلوی دروازه
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com