English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (9 milliseconds)
English Persian
it was no better هیچ بهتر نبود
Other Matches
outsell بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsold بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
it was nothing short of کم از.....نبود
he did the wrong thing نبود
if i had thought of that نبود
he did not dislike itŠt. بی میل نبود
I was scared stiff. I had my heart in my mouth. دل تو دلم نبود
lack of incentive نبود انگیزه
no offences was meant توهین نبود
it wasnot for noyhing that بی خود نبود که
it was not p to do that کردن انکارمصلحت نبود
I had completely forgotten . هیچ یادم نبود
it was all quiet in london درلندن خبری نبود
there was not a soul ذی نفسی انجا نبود
there was no secrecy about it مطلب پوشیده ای نبود
there was no mail to day امروز پست نبود
it was an incorrect procedure جریانش درست نبود
he did not dislike itŠt. ولی بی میل هم نبود
once upon a time یکی بودیکی نبود
it did not profit me مرا سودمند نبود
he was not inclined to go مایل برفتن نبود
he was proof against harm اسیب بردار نبود
Unfortunately it was not to be . متأسفانه قسمت نشد ( نبود)
it was no part of my plan ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
He was I'll advised to quit (resign). صلاحش نبود که استعفا ء دهد
Nobody was there but me. هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
that is no new اینکه خبر تازهای نبود
neither report was correct هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
There wasnt a thing to eat. هیچ چیز نبود که بخوریم
i'm sure i did not mean it باور کنیدمقصودم این نبود
It wasnt much of a dinner . زیاد شام مهمی نبود
She wasn't any too pleased about his idea. او [زن] در مورد ایده او [مرد] خیلی خوشحال نبود.
It was warm , but not hot . هوا گرم بود ولی داغ نبود
that was a quasi war جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
it was beneath my notice شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
The food was not fit to eat. غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
he was in a good temper توی غیظ نبود خلقش بجا بود
parapherna بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
It was an enjoyable performance, if less than ideal. این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
else rule قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
so much the better چه بهتر
all the better چه بهتر
the more better the best بهتر
better بهتر
better than بهتر از
so much the better for me بهتر من
preferably بطور بهتر
So much the better. دیگه بهتر
cote بهتر بودن از
meliorate بهتر شدن
ameliorator بهتر کننده
ameliorative بهتر شونده
meliorative بهتر شونده
modifying بهتر کردن
modify بهتر کردن
modifies بهتر کردن
ameliorate بهتر کردن
on the mend <idiom> بهتر شدن
ameliorating بهتر کردن
might as well <idiom> ترجیحا بهتر
ameliorates بهتر کردن
ameliorated بهتر کردن
The more the better . هر چه بیشتر بهتر
to change to the better بهتر شدن
the best of all از همه بهتر
above rubies بهتر از یاقوت
amelioration بهتر شدن
An ounce of prevention is worth a pound of cure. [Benjamin Franklin] <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
to get back on one's feet بهتر شدن [از بیماری]
An ounce of prevention is worth a pound of cure. <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
the better plan is to بهتر این است که .....
more the merrier <idiom> هرچی بیشتر بهتر
An ounce of prevention is better than a pound of cure. <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
Just as well you didnt come . همان بهتر که نیامدی
outplay بازی بهتر از حریف
out act بهتر انجام دادن از
tea is preferable to water چایی از اب بهتر است
enhance بهتر یا واضح تر کردن
I feel it is appropriate ... به نظر من بهتر است که ...
he works better او بهتر کار میکند
enhancing بهتر یا واضح تر کردن
modification بهتر کردن مدل
ammunition modification بهتر سازی مهمات
enhances بهتر یا واضح تر کردن
it would be preferble to بهتر خواهد بود
enhanced بهتر یا واضح تر کردن
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering. حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
ameliorates بهتر شدن بهبودی یافتن
to get back on one's feet وضعیت خود را بهتر کردن
amending بهتر کردن بهبودی یافتن
amended بهتر کردن بهبودی یافتن
surpass بهتر بودن از تفوق جستن
amend بهتر کردن بهبودی یافتن
ameliorating بهتر شدن بهبودی یافتن
rounding ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
This photo does not do you justice. خودتان از عکستان بهتر هستید
it peels better بهتر پوست ان کنده میشود
ameliorated بهتر شدن بهبودی یافتن
surpassed بهتر بودن از تفوق جستن
i should p stay at home بهتر است در خانه بمانم
i know you better than he من شما را بهتر میشناسم تااو
surpasses بهتر بودن از تفوق جستن
ameliorate بهتر شدن بهبودی یافتن
Do you have anything better? آیا چیزی بهتر دارید؟
It is better to know each others mind than to know each others language. <proverb> همدلى از همزبانى بهتر است .
Better late then never. <proverb> تاخیر بهتر از هرگز است .
hardening and temper بهتر کردن تشویه ی فولاد
rounding ایجاد دید بهتر در گرافیک
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
the well was a bad producer ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
he was nothing of an expert هیچ متخصص نبود متخصص کجا بود
Better do it than wish it done. <proverb> شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
think better of <idiom> رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
hole job شکست دادن حریف با شروع بهتر
hole shot شکست دادن حریف با شروع بهتر
I know best where my interests lie. صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
follow up <idiom> بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
She has known better days in her youth . معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
adjustments تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
Are you feeling any better? آیا حال شما کمی بهتر است؟
He is the best physician as physicians go. نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
Better late than never. <proverb> دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
adjustment تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
Do you have a room with a better view? آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
outshoot تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
Better late than never! <proverb> دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
soil improvement بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
carbonet hardness درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
You're improving. <idiom> دارید بهتر می شوید [در انجام کارتان] [اصطلاح روزمره]
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
go-getter <idiom> شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
sight window بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
quick kick کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
adjust تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
lag زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lagged زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lags زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
he that will not when he may when he will he shall have nay <proverb> چون توانستم ندانستم چه سود چون بدانستم توانستم نبود
letter quality printing چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
multipass overlap سیستمی که چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matria-dot ایجاد میکند با تکرا خط حروف ولی تغییر مکان به آرامی
every cloud has a silver lining <idiom> [خوش بین باش، روزهای سخت نیز جایشان را به روزهای بهتر میدهند]
acid diluent ترکیبی که با قلم زنی سطح فلز باعث اتصال بهتر لایه های پرداخت با سطح فلزمیشود
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
Half a loaf is better than no bread . <proverb> نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
workgroup خصوصیتی که به بستههای نرم افزاری استاندارد اضافه میشود که باعث کارایی بهتر آن در گروه کاربران شبکه میشود
overlapped سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlap سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
ours was better than theirs مال ما بهتر از مال انها بود
summer resorts ییلاق عشایر [فرش های بافته شده در این هنگام از کوچ عشایر بدلیل مرغوبیت بهتر پشم، دارای کیفیت بهتری است.]
improving بهتر کردن اصلاح کردن
improved بهتر کردن اصلاح کردن
improve بهتر کردن اصلاح کردن
improves بهتر کردن اصلاح کردن
prescan خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
channelled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
NiMH نوعی باتری قابل شارژ در laptop که امکان شارژ شدن بهتر از باتری Nicad دارد. شارژ آن سریع تر است و نگران حافظه نیست
pareto criterion ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
holing فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com