English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (16 milliseconds)
English Persian
no such thing هیچ همچو چیزی نیست
nothing of that sort هیچ همچو چیزی نیست
nothing of the sort هیچ همچو چیزی نیست
not at all هیچ همچو چیزی نیست
Other Matches
he has nothing in him همچو ادم با وجودی نیست
i said nothing of the kind هیچ همچو چیزی
dont mention it چیزی نیست
no object چیزی نیست
no matter چیزی نیست
it is immaterial چیزی نیست
that in nothing to me پیش من چیزی نیست
it is a soft snap چیزی نیست کاراسانی است
That's not what I ordered. آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. ابدا"چنین چیزی نیست
It doesnt matter. it is nothing. چیزی نیست ( عیب ندارد )
it does not matter عیب ندارد چیزی نیست
so همچو چنان
face up to <idiom> پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
There's no need to elaborate. لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
in a pinch <idiom> بسیار خوب است وقتی چیزی فراهم نیست
tempest in a teapot <idiom> درباره چیزی که زیاد مهم نیست به هیجان زده شدن
IF statement عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
dependent غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
changed استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
change استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
it is well enough بد نیست
auxiliaries نیست
temporary storage می نیست
storage می نیست
It's not new. نو نیست.
secondary نیست
he is not of our number از ما نیست
Plug and Play یچ نیست
auxiliary نیست
he takes no notice of it نیست
isn't نیست
aint نیست
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
resisting مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resist مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resists مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to lean something against something چیزی را به چیزی تکیه دادن
requires نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
insert قرار دادن چیزی در چیزی
to paint something [with something] چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
inserting قرار دادن چیزی در چیزی
require نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserts قرار دادن چیزی در چیزی
required نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requiring نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
it is nothing out of the way غریب نیست
i do not have it in me از من ساخته نیست
you are written حق با شما نیست
he knows a thing or two بی تجربه نیست
He goes on and on . He is most persistent . ول کن معامله نیست
he is out of huomor سر دماغ نیست
he is rather i. than sick ناخوش نیست
inextinct نیست نشده
it needs not لازم نیست
nihilism نیست انگاری
thereis no end to it انراپایانی نیست
ought not شایسته نیست
no wonder <idiom> تعجبی نیست
it's only me کسی نیست
he is none of my friends او از دوستان من نیست
he is out of huomor سر خلق نیست
that is wrong درست نیست
He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it . مردش نیست
There is no hot water آب گرم نیست.
the ice is treach erous یخ محکم نیست
that depends معلوم نیست
he is out of his senses بهوش نیست
I dont remember ( recall ) . یادم نیست
he is not willing to go نیست برود
it is not in good workingorder دایر نیست
it is not half bad هیچ بد نیست
It is not advisable . It is inexpedient. صلاح نیست
there is no hurry عجلهای نیست
there is no hurry شتابی نیست
no trouble زحمتی نیست
he is a bad husband صرفه جو نیست
It cant be helped. چاره ای نیست
it lies beyond his competence در صلاحیت او نیست
to make no mention of ذکری از ان نیست
it has escaped my remembrance یاد نیست
my health is tolerable حالم بد نیست
that is not it این نیست
no sweat <idiom> مشکلی نیست
static که پویا نیست
it is unnecessary لازم نیست
It is all right . It is o. k. طوری نیست
Such is not the case . That is not so. اینطور نیست
he is not in it داخل نیست
Nevermind! مهم نیست !
he has nothing in him کسی نیست
it is unsuitable مناسب نیست
close the door please اگرزحمت نیست
if you please اگرزحمت نیست
cold is merely privative گرما نیست
no hurry عجلهای نیست
sacred cow <idiom> چارهای نیست
It's not new. جدید نیست.
niet le fait کار او نیست
needn't لازم نیست
There is nothing wrong with you . You are all right . هیچیت نیست
that is not fair این انصاف نیست
that is no bed of roses اش دهن سوزی نیست
that is no great work کار بزرگی نیست
This isn't mine. این مال من نیست.
It is nothing to speak of . چیز قابلی نیست
rast هیج همچوچیزی نیست
It is not economical. مقرون به صرفه نیست.
He is nobody. He is a nonentity. داخل آدم نیست
It is not fair that . . . آخر انصاف نیست که …
it is not a to go tncre رفتن انجامصلحت نیست
There are plenty of other fish in the sea. <idiom> <proverb> آدم قحطی نیست.
no reply necessary [NRN] نیازی به پاسخ نیست.
There's more to come. <idiom> این همش نیست.
this is not fair این انصاف نیست
that is not my a این کارمن نیست
isn't he there ایا او اینجا نیست
thereis no end to it انتهای برای ان نیست
The scales are not even . ترازو میزان نیست
it does not befit his state در خور شان او نیست
it does not befit me to شایسته من نیست که مرانشاید که
it does not s. the condition واجدان شرایط نیست
it goes without saying محتاج بذکر نیست
to put out of the way سربه نیست کردن
it is beyond retrieve جبران پذیر نیست
it is inadvisable to say that گفتن ان مصلحت نیست
it is inadvisable to say that گفتن ان مقتضی نیست
it is never the worse هیچ بدتر نیست
it is never the worse دیگر بدتر که نیست
is it not ایا چنین نیست
that is not the case مطلب چنین نیست
that is not the question موضوع این نیست
it is not very hard چندان سخت نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com