Total search result: 201 (20 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
ithyphallic |
وابسته بصورت ذکر که درجشنهای BACCHUSدارگونه باده دست گرفته می بردند |
|
|
Other Matches |
|
bacchantic |
وابسته به باده گساری |
bacchanalian |
وابسته به جشن باده گساری و شادمانی |
vee engine |
موتور پیستونی که سیلندرهای ان در یک ردیف و بصورت مایل به یکدیگرقرار گرفته اند |
bibulous |
باده دوست باده نوش |
constellatory |
وابسته بصورت اسمانی-مانند صورت فلکی |
cartouche border |
قاب و کتیبه ای که بیشتر در حواشی بکار گرفته شده و نقش درون آن بصورت یک در میان در هر قاب تکرار می شود |
matricular |
وابسته بصورت اعضای یک انجمن یا دانش جویان دانشگاه |
gymnopaedic |
درباب رقص هایی گفته میشدکه بچههای برهنه درجشنهای همگانی می |
open back |
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.] |
the dog wasled |
سگ را بابندمی بردند |
they hurried him along |
او را شتابانده بردند |
they took refuge in a cave |
بغاری پناه بردند |
All his belongings were stolen . |
هرچه داشت بردند (دزدیدند) |
the clock was put back |
عقربههای ساعت را عقب بردند |
table carpet |
فرش رومیزی [اینگونه فرش ها بصورت دایره یا بیضی بافته شده. نقوش قدیمی آن بیشتر از طرح مملوک و فرش های جدیدتر از طرح های قفقازی و ترکی بهره گرفته است.] |
brussels |
دار الکتریکی یا ژاکارد که در تهیه فرش های ماشینی بکار رفته، تارها روی بوبین در بالای ماشین قرار گرفته و بسته به نیاز باز می شوند [شبیه دار کرمانی] و در آن حلقه های نخ پود بصورت بریده شده رها می گردد |
pomander |
عطری که درقوطی یاکیسه برای گندزدایی با خودمی بردند |
Mina-khani design |
طرح میناخانی [این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.] |
dialectic |
البته باتفاوتهایی که ناشی از روش فکری خاص هر یک بود به کار می بردند |
patinated |
جرم گرفته کبره گرفته |
fasces |
یک دسته میله که تبری در میان ان قرار داشته وپیشاپیش فرمانداران رومی می بردند و نشان قدرت بوده |
paduasoy |
پارچه ابریشمی راه راه وبادوام که درسده هیجدهم برای جامه بکار می بردند |
fasces |
[نمادی در روم قدیم یک دسته میله که تبری در میان آن قرار داشت و و پیشاپیش فرمانداران رومی می بردند که نشان قدرت آنها بود.] |
picker |
دلال و واسطه فرش [بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.] |
wine |
باده |
the juice of the grape |
باده |
wines |
باده |
oenologist |
باده شناس |
bender |
باده پرستی |
rummer |
جام باده |
guzzler |
باده خوار |
oenomel |
باده انگبینی |
quaffer |
باده گسار |
bacchvs |
رب النوع باده |
oenomeeter |
باده سنج |
oenology |
باده شناسی |
libertines |
باده گساروعیاش |
libertine |
باده گساروعیاش |
canned |
مست باده |
bacchant |
باده پرست |
chalices |
جام باده |
chalice |
جام باده |
guzzler |
باده خور |
to drink wine |
باده نوشیدن |
malt worm |
باده خور |
vinosity |
باده گساری |
wino |
باده پرست |
wineshop |
باده فروشی |
vinous |
ماننده باده |
vinous flavour |
مزه باده |
menad |
زن باده گسار |
toper |
باده گسار |
benders |
باده پرستی |
maenad |
زن باده گسار |
muscadine |
باده انگور مشک |
puncheon |
بشکه یاخمره باده |
sherry cobbler |
باده سفیداشپانی بالیمووقندوغیره |
Intoxicated with pride . |
مست باده غرور |
bacchus |
رب النوع شراب و باده |
bacchanalia |
جشن باده گساری |
wine bibber |
باده نوش میگسار |
phallic |
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب |
toast |
باده نوشی بسلامتی کسی |
barkeeper |
باده فروش صاحب میکده |
barkeep |
باده فروش صاحب میکده |
toasted |
باده نوشی بسلامتی کسی |
toasting |
باده نوشی بسلامتی کسی |
toasts |
باده نوشی بسلامتی کسی |
greybeard |
کوزه سنگی برای باده |
pledges |
باده نوشی بسلامتی کسی |
pledging |
باده نوشی بسلامتی کسی |
pledging |
بسلامتی کسی باده نوشیدن |
stum |
شیره انگور باده تازه |
pledge |
باده نوشی بسلامتی کسی |
pledge |
بسلامتی کسی باده نوشیدن |
magnum |
بطری که دو باده در ان جای گیرد |
magnums |
بطری که دو باده در ان جای گیرد |
pledged |
باده نوشی بسلامتی کسی |
sangaree |
باده قرمز ادویه زده |
pledged |
بسلامتی کسی باده نوشیدن |
bacchanal |
الههء باده وباده پرستی |
pledges |
بسلامتی کسی باده نوشیدن |
effluvium |
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته |
terrtorialize |
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن |
cellaret |
گنجهای که شیشههای باده دران میگذارند |
lachryma christi |
باده سرخ و شیرینی که درجنوب درست می کنند |
supernaculum |
باده خوشگوارکه سزاوار تاته نوشیدن است |
wine cooper |
کسیکه کارش جادادن یافروختن باده است |
saddle bag |
خورجین [اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.] |
variable stroke |
پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند |
poms |
یکجور باده سرخ رنگ که اصل ان فرانسه است |
pom |
یکجور باده سرخ رنگ که اصل ان فرانسه است |
peach design |
نقش هلو [این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.] |
vitrify |
بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن |
syzygial |
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم |
olympian |
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک |
bureaucratic |
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری |
subglacial |
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان |
choral |
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی |
dialectological |
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی |
telepathic |
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر |
monofilament |
الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.] |
vehicular |
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر |
sothic |
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی |
phylar |
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد |
lexicographic |
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری |
rectal |
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ |
puritanical |
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان |
malthusian law of population |
نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد |
star design |
طرح ستاره ای شکل [این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.] |
monarchic |
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت |
kinetic |
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه |
cliquey |
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه |
erotic |
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros |
cliquy |
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه |
supervisory |
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری |
pomegrenate design |
طرح گل اناری [این طرح در گل های شاه عباسی فرش ایران، در فرش های چینی بصورت درخت انار و در فرش های ترکستان و قفقاز بصورت میوه انار به همراه شاخ و برگ استفاده می شود.] |
peacock |
طرح طاووس [این طرح در فرش های ایرانی، چینی، مغولی، قفقازی و ترکیه بصورت های متفاوت بکار می رود. در فرش چین گاه در کل متن و گاه در فرش ایران و قفقاز بصورت نمادی کوچک در گوشه و کنار فرش بافت می شود.] |
lithic |
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم |
zygose |
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی |
frontal |
وابسته به پیشانی وابسته بجلو |
sister services |
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته |
wine does not a with me |
شراب بمن نمیسازد باده بمن سازگار نیست |
wine seller |
میفروش باده فروش شراب فروش خمار |
rancid |
بو گرفته |
accustomed |
خو گرفته |
dulled |
گرفته |
gruff |
گرفته |
mistful |
مه گرفته |
sombrous |
گرفته |
duller |
گرفته |
fogbound |
مه گرفته |
heartsore |
دل گرفته |
thickest |
گرفته |
thicker |
گرفته |
thick |
گرفته |
muzzy |
گرفته |
clouded |
گرفته |
adopted |
گرفته |
dull |
گرفته |
fustier |
بو گرفته |
folded in mist |
مه گرفته |
brumous |
مه گرفته |
bunged up |
قی گرفته |
muggy |
گرفته |
hoarse |
گرفته |
hoarser |
گرفته |
hoarsest |
گرفته |
dulls |
گرفته |
uptight |
گرفته |
comate |
مه گرفته |
fustiest |
بو گرفته |
darksome |
گرفته |
low-spirited |
گرفته |
low spirited |
گرفته |
addicted |
خو گرفته |
chock full |
گرفته |
pokey |
گرفته |
choky |
گرفته |
dullest |
گرفته |
dulling |
گرفته |
fusty |
بو گرفته |
air less |
گرفته |
morphic |
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود |
hermitical |
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین |
Neanderthal |
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه |
pokiest |
گرفته دلگیر |
tristful |
گرفته محزون |
dulls |
کندشدن گرفته |
triste |
گرفته محزون |
fond |
انس گرفته |
hoarsely |
بطور گرفته |
poky |
گرفته دلگیر |
fonder |
انس گرفته |
fondest |
انس گرفته |
airless |
گرفته یا دم کرده |
maggoty |
کرم گرفته |
to d. itself |
گرفته شدن |
filmier |
غبار گرفته |
pokier |
گرفته دلگیر |
medalled |
مدال گرفته |
mity |
کزم گرفته |
verminous |
شپش گرفته |
began |
دست گرفته |
on the panel |
جزوصورت گرفته |
filmy |
غبار گرفته |
drippy |
هوای گرفته |
rainy |
تر رگبار گرفته |
filmiest |
غبار گرفته |
mistful |
میغ گرفته |
aeruginous |
زنگ گرفته |
leaded |
سرب گرفته |
rheumatic |
رماتیسم گرفته |
solemn |
گرفته موقرانه |
dull |
کندشدن گرفته |
i have a secure grasp of it |
انرا گرفته ام |
eerie |
ترساننده گرفته |
in mourning |
چرک گرفته |
patinous |
کبره گرفته |
smoky |
دود گرفته |