Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
gastronomical
وابسته بعلم خوب خوردن
Other Matches
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
scientific
وابسته بعلم
moral
وابسته بعلم اخلاق
pedagogical
وابسته بعلم اموزش
metaphsical
وابسته بعلم ماورا
thermodynamic
وابسته بعلم ترمودینامیک دماپویا
rhetoric
وابسته بعلم بدیع یامعانی بیان
psychophysical
وابسته بعلم روابط میان تن وروان
biologic
وابسته بعلم حیات یا زندگی شناسی
ethnological
وابسته به نژادشناسی مربوط بعلم طوایف بشر
geodesical
وابسته بعلم زمین پیمایی درسطح کره
metaphysical
وابسته بعلم ماوراء طبیعی علوم معقول
archeologic
وابسته به باستان شناسی مربوط بعلم اثار قدیم
geogonostical
مربوط بعلم زمین شناسی
geogonostic
مربوط بعلم زمین شناسی
ballistic
مربوط بعلم حرکت اجسامی که درهوا پرتاپ میشوند
to play a good knife and fork
ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
swag
تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
trip
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbled
غلت خوردن معلق خوردن
tripped
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumble
غلت خوردن معلق خوردن
trips
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbles
غلت خوردن معلق خوردن
grog
دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
to drink wine
می خوردن شراب خوردن
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
associating
وابسته وابسته کردن
associates
وابسته وابسته کردن
associate
وابسته وابسته کردن
associated
وابسته وابسته کردن
physico chemical
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
poplitaeal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
popliteal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
cared
غم خوردن
cares
غم خوردن
care
غم خوردن
glides
سر خوردن
sampled
خوردن
trundles
غل خوردن
baet
خوردن
trundled
غل خوردن
look back
سر خوردن
trundle
غل خوردن
to makea meal of
خوردن
buckles
تا خوردن
buckled
تا خوردن
slid
سر خوردن
feed
خوردن
to fall aboard
خوردن
gluts
پر خوردن
to eat into
خوردن
eat
خوردن
eats
خوردن
feeds
خوردن
sample
خوردن
trundling
غل خوردن
glided
سر خوردن
budge
جم خوردن
budged
جم خوردن
glide
سر خوردن
budges
جم خوردن
budging
جم خوردن
lap vt
خوردن به
to break ones fast
خوردن
buckle
تا خوردن
knock against
خوردن به
gliding
سر خوردن
manducate
و خوردن
grub
خوردن
polish off
خوردن
butt
خوردن
butted
خوردن
butts
خوردن
to run a
خوردن
to go with
خوردن به
abut
خوردن
to overload stomach
پر خوردن
to overfeed oneself
پر خوردن
eating
خوردن
grubbed
خوردن
grubs
خوردن
abuts
خوردن
eroding
خوردن
erodes
خوردن
eroded
خوردن
erode
خوردن
abutted
خوردن
To be crossed out ( eliminated , omitted ) .
خط خوردن
glut
پر خوردن
stirs
جم خوردن
stirrings
جم خوردن
stirred
جم خوردن
stir
جم خوردن
occlude
خوردن
gormandize
پر خوردن
hitting
خوردن
to drink water
اب خوردن
corrode
خوردن
corroded
خوردن
corrodes
خوردن
corroding
خوردن
to get outside of
خوردن
gluttonize
پر خوردن
hits
خوردن
hurtles
خوردن
hurtle
خوردن
hurtled
خوردن
hurtling
خوردن
hit
خوردن
to swear by all that is sacred
خوردن
to fall to the ground
زمین خوردن
basks
افتاب خوردن
bask
افتاب خوردن
to go up
ورشکست خوردن
oath
قسم خوردن
colliding
بهم خوردن
staggers
تلوتلو خوردن
staggers
گیج خوردن
to go to grass
زمین خوردن
loses
شکست خوردن
basking
افتاب خوردن
To swallow the bait . To be take in .
گول خوردن
to go to smash
بهم خوردن
oaths
قسم خوردن
basked
افتاب خوردن
strave
گرسنگی خوردن
envying
غبطه خوردن
envy
غبطه خوردن
pushover
مثل آب خوردن
envies
غبطه خوردن
double-takes
یکه خوردن
double-take
یکه خوردن
bonks
خوردن سر به چیزی
swill
زود خوردن
swilled
زود خوردن
swilling
زود خوردن
swills
زود خوردن
having
دانستن خوردن
have
دانستن خوردن
lash
شلاق خوردن
To be beaten up
کتک خوردن
To receive a blow.
ضربه خوردن
To eat ones fI'll.
سیر خوردن
To fall head first .
با سر بزمین خوردن
swear by
سوگند خوردن به
To hit the target.
بهدف خوردن
sways
تاب خوردن
swayed
تاب خوردن
sway
تاب خوردن
lashes
شلاق خوردن
lashed
شلاق خوردن
bonking
خوردن سر به چیزی
take an oath
سوگند خوردن
take an oath
قسم خوردن
to break rank
بهم خوردن
to come under the hammer
چوب خوردن
to drink to the lees
دردش را هم خوردن
to take rea
چای خوردن
dived
غوطه خوردن
dive
غوطه خوردن
to eat lightly
کم غذا خوردن
vail
بدرد خوردن
stagger
تلوتلو خوردن
stagger
گیج خوردن
staggering
تلوتلو خوردن
to break ones fast
ناشتایی خوردن
to be of avail
بدرد خوردن
to be defected
شکست خوردن
take tea
چای خوردن
bonked
خوردن سر به چیزی
messes
غذا خوردن
bonk
خوردن سر به چیزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com