Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
intersectional
وابسته بمحل تقاطع
Other Matches
grade crossings
تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
grade crossing
تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
lock out
درتنگنا قراردادن یا بمحل کار راه ندادن
picket
اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
picketed
اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
pickets
اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
reconvey
بمحل اولیه باز گرداندن دوباره جمل کردن
assembly lines
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly line
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
debouch
از محل محصوری بمحل غیر محصوری امدن
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
intersected
تقاطع
intersects
تقاطع
line cross
تقاطع خط
intersections
تقاطع
crosser
تقاطع
intersect
تقاطع
intersection
تقاطع
decussation
تقاطع
crossing line
خط تقاطع
chiasma
تقاطع
crossest
تقاطع
street crossing
تقاطع
weaving
تقاطع
junction
تقاطع
junctions
تقاطع
crosses
تقاطع
cross
تقاطع
intercepting
محل تقاطع
intertwined
تقاطع کردن
intercepted
محل تقاطع
intertwine
تقاطع کردن
intercept
محل تقاطع
intersect
تقاطع کردن
intertwines
تقاطع کردن
intersected
تقاطع کردن
intersects
تقاطع کردن
scissor junction
تقاطع مورب
crossing
نقطه تقاطع
intertwining
تقاطع کردن
focused
نقطه تقاطع
grade crossing
تقاطع شاهراه
meet
مقتضی تقاطع
cross road
تقاطع جاده
angle of cutting
زاویه تقاطع
angle of erossing
زاویه تقاطع
intersection point
نقطه تقاطع
focussing
نقطه تقاطع
focusses
نقطه تقاطع
focussed
نقطه تقاطع
focuses
نقطه تقاطع
focus
نقطه تقاطع
crossing plane
سطح تقاطع
interlace
تقاطع کردن
weaving distance
طول تقاطع
weaving section
منطقه تقاطع
crossing
محل تقاطع
road junction
تقاطع راه
road junction
تقاطع جاده
crisscross
تقاطع کردن
grade crossings
تقاطع شاهراه
intercepts
محل تقاطع
intersections
تقاطع همبر
intersection
تقاطع همبر
tree traversal
تقاطع درختی
meets
مقتضی تقاطع
point of intersection
نقطه تقاطع
beam grillage
تقاطع تیرها
interlacement
درهم بافتگی تقاطع
multiway junction
تقاطع چند راه
Go to the second crossroad.
به دومین تقاطع بروید.
grade crossings
تقاطع راه اهن
grade crossing
تقاطع راه اهن
Go to the first crossroad.
به اولین تقاطع بروید.
intercept point
محل تقاطع
[ریاضی]
crossing tower
برج تقاطع در کلیسا
crossroad
محل تقاطع دو جاده
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
traffic cut
تقاطع دو جریان عبور و مرور
cross road
محل تقاطع دو جاده چهارراه
intercross
تقاطع کردن جفت گیری
level crossings
محل تقاطع دو خط راه اهن
level crossing
محل تقاطع دو خط راه اهن
cross over point
نقطه تقاطع مسیر رژه
meets
مواجه شدن تقاطع کردن
meet
مواجه شدن تقاطع کردن
ford crossing
تقاطع جاده با مجاری ابگذر
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
bypass
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassed
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypasses
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
flyover junction
تقاطع دو راه ناهمکف چهارراه دو تراز
bypassing
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
cross roads
تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
decussate
تقاطع یکی در میان یا بشکل > ضرب در< بودن
skylines
خط افق که محل تقاطع زمین واسمان است
skyline
خط افق که محل تقاطع زمین واسمان است
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
long base method
روش تقاطع نقشه برداری بااستفاده از یک باز طولانی
parameter
نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
absolute address
مختصاتی که فاصله یک نقطه از محل تقاطع بردارها را نشان میدهد
parameters
نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
collision course interception
تقاطع مسیر رهگیری باهواپیمای دشمن مسیربرخورد هواپیمای رهگیر بادشمن
nicking
ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nick
ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicked
ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicks
ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
graticule ticks
نقاط تقاطع خطوط شبکه بندی نصف النهارات و مدارات روی نقشه
grade separation
تقاطع شاهراه یا راه اهن که در ان دو جاده دارای اختلاف سطح از یکدیگر هستند
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
triple point
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
radio position finding
روش تعیین محل ایستگاه فرستنده به روش تقاطع
associated
وابسته وابسته کردن
associates
وابسته وابسته کردن
associating
وابسته وابسته کردن
associate
وابسته وابسته کردن
cross hairs
دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
popliteal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
epistemologycal
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
junction
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
heddle rod
چوب کوجی
[به آن نیره و ورد نیز گفته می شود، در بالای دار در محل تقاطع چله های زیر و رو، بین تارها جهت تفکیک و تنظیم آنها قرار گرفته.]
crossing point
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
related
وابسته
plantar
وابسته به کف پا
attendants
وابسته
attendant
وابسته
pertinent
وابسته
hanger on
وابسته
pyretic
وابسته به تب
febile
وابسته به تب
aquatic
وابسته به اب
germane
وابسته
appurtenant
وابسته
affiliating
وابسته
affiliates
وابسته
affiliated
وابسته
affiliate
وابسته
monitorial
وابسته به
contingent
وابسته
syncop
وابسته به غش
akin
وابسته
attributable
وابسته به
riverrine
وابسته به
federating
وابسته
federates
وابسته
dependent
وابسته
federated
وابسته
federate
وابسته
sexual organs
وابسته به
elfin
وابسته به جن
israelitish
وابسته به
pertaining
وابسته
tuitionary
وابسته به
thereof
وابسته به ان
belonging
وابسته ها
pyrexial
وابسته به تب
attached
وابسته
levitical
وابسته به
interdependent
وابسته
pyrexic
وابسته به تب
adjective
وابسته
adjectives
وابسته
thereof=of that
وابسته به ان
of kin
وابسته
relative
وابسته
subordinating
وابسته
carpal
وابسته به مچ
subordinated
وابسته
subordinate
وابسته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com