English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
barbershop وابسته به آهنگ احساساتی که توسط چند مرد خوانده شود
Other Matches
scanned بخشی از تصویر که توسط اسکنر خوانده میشود
scan بخشی از تصویر که توسط اسکنر خوانده میشود
scans بخشی از تصویر که توسط اسکنر خوانده میشود
background نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
backgrounds نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
holographic image [ذخیره داده به صورت تصویری که بعدا توسط بانکی از خانه های نوری و لیزر خوانده میشود.]
head switching فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
electrothermic وابسته به ایجادحرارت توسط برق
electrothermal وابسته به ایجادحرارت توسط برق
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
source مجموعه کدهای نوشته شده توسط برنامه نویس که مستقیماگ توسط کامپیوتر اجرا نمیشوند و باید به برنامه که هدف ترجمه شوند توسط کامپایلر یا منر
music track تیتر آهنگ
play music آهنگ ساختن
make music آهنگ ساختن
track [on a sound recording medium] تیتر آهنگ
accented صدا یا آهنگ اکسان
To set out on a journey. آهنگ سفر کردن
coloraturas آهنگ پرجلوه و پرزیر و بم
To compose music (potery) . آهنگ ( شعر ) ساختن
out of step <idiom> هم آهنگ وتوازن نداشتن
accent صدا یا آهنگ اکسان
coloratura آهنگ پرجلوه و پرزیر و بم
chime in <idiom> ملحق شدن (آهنگ یا گفتگو)
acute accent صدا یا آهنگ زیر اکسان
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
Who has composed this tune? این آهنگ راکی ساخته ؟
sensationalist احساساتی
emotionally احساساتی
sentimental احساساتی
sentiment احساساتی
tear-jerker احساساتی
tear-jerkers احساساتی
emotional احساساتی
soft boiled احساساتی
ebullient احساساتی
gushy احساساتی
affectional احساساتی
passional احساساتی
to be in tune with somebody هم آهنگ بودن با کسی [اصطلاح مجازی]
sing-songs دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
sing-song دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
adagio آهسته و ملایم [اجرای آهنگ باهستگی]
This tune is in the key of Isfahan . این آهنگ درمایه اصفهان است
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
composer آهنگ ساز [بیشتر موسیقی کلاسیک]
sentimentalize احساساتی کردن
sappy خیلی احساساتی
emotionalist شخص احساساتی
emotionalize احساساتی کردن
sensationally احساساتی موثر
pathetic موثر احساساتی
passionate سودایی احساساتی
hysterics حمله احساساتی
sensational احساساتی موثر
sentimentality حالت احساساتی
cold fish غیر احساساتی
emotionalism احساساتی بودن
cloying بسیار احساساتی
rose water لطیف احساساتی
go off the deep end <idiom> احساساتی شدن
sentimentalism حالت احساساتی
lyric غزلی احساساتی
processor وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
readable آنچه توسط کسی یا توسط یک وسیله الکترونیکی قابل خواندن و فهمیدن باشد
overreacted بیخود احساساتی شدن
mawkish بطور زننده احساساتی
overreacts بیخود احساساتی شدن
mushy حریره یاخمیرمانند احساساتی
to affect somebody کسی را احساساتی کردن
torch song شعر احساساتی وعشقی
maudlin ضعیف وخیلی احساساتی
overreact بیخود احساساتی شدن
overreacting بیخود احساساتی شدن
digital read out نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
air turbine starter استارتری در موتورهای توربینی که توسط هوای فشرده توربین کوچکی را که توسط چرخدنده هایی باکمپرسور درگیراست میچرخاند
torch singer خواننده شعر احساساتی وعاشقانه
rhapsody قطعه موسیقی ممزوج و احساساتی
sensationalism پیروی از مسائل احساساتی وشورانگیز
rhapsodies قطعه موسیقی ممزوج و احساساتی
pull down menu فهرستی که میتواند توسط تیک کردن اشاره گر ماوس بر روی عنوان ان و یا توسط فشردن دکمه صفحه کلیدنمایش داده
gas plasma display صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
gas discharge display صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
to get worked up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to work oneself up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
environments متغیر تنظیم شده توسط سیستم یا کاربر در دستورات سیستم که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
environment متغیر تنظیم شده توسط سیستم یا کاربر در دستورات سیستم که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
menu برنامهای که دستورات آن از منو انتخاب می شوند توسط اپراتور و نه به صورت دستورات تایپی توسط کاربر
menus برنامهای که دستورات آن از منو انتخاب می شوند توسط اپراتور و نه به صورت دستورات تایپی توسط کاربر
virtual که موجود نیست ولی توسط کامپیوتر شبیه سازی شده است و توسط کاربر به صورت مجازی قابل استفاده است
defendant خوانده
respondents خوانده
respondent خوانده
defendants خوانده
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
deep read بسیار خوانده
godchild فرزند خوانده
stepchild فرزند خوانده
stepchildren فرزند خوانده
godchildren فرزند خوانده
illegibility خوانده نشدنی
respondent in court of cassation فرجام خوانده
nurse child فرزند خوانده
mercury delay line داده خوانده می شد
foster son پسر خوانده
foster parents والدین خوانده
unread خوانده نشده
respondent فرجام خوانده
foster child فرزند خوانده
respondents فرجام خوانده
stepson فرزند خوانده
blood brothers برادر خوانده
blood brother برادر خوانده
adopted son پسر خوانده
unsung خوانده نشده
stepsons فرزند خوانده
adopted child فرزند خوانده
appellee فرجام خوانده
appellee پژوهش خوانده
stepdaughter دختر خوانده
bidden guest مهمان خوانده
called فرا خوانده
stepdaughters دختر خوانده
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
to be called به نامی خوانده شدن
called program برنامه فرا خوانده
invitee مدعو شحص خوانده
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
fosterling طفل شیرخوار فرزند خوانده
self-educated پیش خود درس خوانده
self educated پیش خود درس خوانده
The people have got wise to him. مردم دستش را خوانده اند
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
accelerando آهسته آهسته آهنگ را تندتر کنید
delays خیر داده کاملاگ خوانده میشود
omnim gatherum مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
particulars دادخواست خواهان و لایحه جوابیه خوانده
plea دفاع خوانده در برابر ادعای خواهان
delay خیر داده کاملاگ خوانده میشود
pleas دفاع خوانده در برابر ادعای خواهان
delaying خیر داده کاملاگ خوانده میشود
loard of creation بشر که اشرف المخلوقات خوانده میشود
relicta verificatione تسلیم خوانده در مقابل دعوی خواهان
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cantata شعری که با اوازیکنفری همراه موسیقی خوانده شود
cantatas شعری که با اوازیکنفری همراه موسیقی خوانده شود
He has read the book from cover to cover . کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
godmother نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
godmothers نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
groupware نرم افزاری که توسط گروهی از افراد استفاده میشود که به شبکه وصل اند و به آنها کمک میکند تا کار خاصی را انجام دهند. حاوی توابع مفید مثل پست الکترونیکی است که توسط تمام کاربران قابل دستیابی است
file handing routine قسمتی از یک برنامه کامپیوترکه داده را از یک فایل خوانده و در ان می نویسد
plea of tender اعلام امادگی خوانده به ادای دین خواهان در دادگاه
I premise that you did read this article. من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
I assume that you did read this article. من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
refreshed تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
demurrer عبارت از ان است که خوانده ضمن تصدیق اصل افهارات خواهان
refresh تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
refreshes تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
wager of law نوعی از دفاع که خوانده به استنادسوگند خود و یازده تن ازهمسایگان بری الذمه می شد
Queen's English [King's English] <idiom> [انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
lost cluster تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
acknowledged mail تابعی که به فرستنده اعلام میکند پیام پستی الکترونیکی خوانده شده است
buffer فضای ذخیره سازی موقت برای داده که در حافظه اصلی خوانده یا نوشته شود
injunction دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunctions دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
compartment rug فرش با طرح خشتی یا بندی لوزی که به خانه شطرنجی و کندوی عسل نیز خوانده می شود
tendering وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendered وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tenderest وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tout temps prist تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
vindictive damages مقدار غرامتی که دادگاه علاوه بر خسارت واقعی وارد برخواهان از خوانده به منظورتنبیه او وصول میکند
tender وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
buffering دو بافرکه با هم کار می کنند به طوری که وقتی در یکی داده وارد میشود دیگری میتواند خوانده شود
wands دستگاه نوری دستی که میتواند برچسبهای کدگذاری شده کدهای میلهای و کاراکتر را خوانده و معرفی کند
wand دستگاه نوری دستی که میتواند برچسبهای کدگذاری شده کدهای میلهای و کاراکتر را خوانده و معرفی کند
morphic وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
feelings indigenous to man احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
sequential access فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
queue فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com