English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
osculatory وابسته به بوسه یا تماس
Other Matches
de bounce جلوگیری از تماس با یک کلید که باعث چندین تماس میشود
touch دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touches دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
Thanks for calling back. با تشکر برای تماس. [به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
contact point وسیله تماس نقطه اخذ تماس
ring سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
kiss بوسه
kissed بوسه
osculation بوسه
kissing بوسه
buss بوسه
kisses بوسه
pax بوسه اشتی
kisses بوسه زدن
kiss بوسه زدن
kissing بوسه زدن
kissed بوسه زدن
amplifying report گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
canoodled ماچ و بوسه کردن
canoodling ماچ و بوسه کردن
canoodle ماچ و بوسه کردن
she gave me a kiss برروی من بوسه داد
to smother with kisses غرق بوسه کردن
canoodles ماچ و بوسه کردن
to bill and coo بوسه بازی کردن
She showered kisses on me . مرا غرق بوسه کرد
smile played on his lips تبسم برلبانش بوسه میزد
originating با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
contingence تماس
impinging تماس
contacted تماس
contact تماس
contacts تماس
contacting تماس
line of contact خط تماس
tangency تماس
impacts تماس
impact تماس
tangent تماس
taction تماس
contact line خط تماس
ding تماس
tangents تماس
contact patrol گشتی تماس
to be in contact تماس داشتن
point of contact نقطه تماس
area contact سطح تماس
point contact تماس نقطهای
contact surface سطح تماس
contact pressure فشار تماس
contact point قطب تماس
contact diameter قطر تماس
contact party گروه تماس
contact area سطح تماس
contact area منطقه تماس
to bring into contact تماس دادن
contact flange فلانژ تماس
contact angle زاویه تماس
line to line fault تماس خطوط
to be in rapport تماس داشتن
contact lost تماس قطع شد
contact ratio نسبت تماس
corps a corps تماس بدنی
communicator شخص در تماس
contiguity برخورد تماس
tuch تماس دادن با
interactional points نقاط تماس
finishes تماس انتهایی
finish تماس انتهایی
movement to contact حرکت به تماس
angle of contact زاویه تماس
zone of contact ناحیه تماس
going on نزدیکی تماس
skims تماس اندک
Keep in touch! <idiom> در تماس باش!
skimmed تماس اندک
skim تماس اندک
shock hazard خطر تماس
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
contact behavior رفتار تماس جویانه
movement to contact حرکت به اخذ تماس
to keep in touch with any one باکسی تماس داشتن
grazing point نقطه تماس با مانع
phones پاسخ به تماس در تلفن
osculation تماس اشتراک صفات
flattest تماس دو لبه اسکیت
phoned پاسخ به تماس در تلفن
contact backlash دنده کور تماس
phone پاسخ به تماس در تلفن
flat تماس دو لبه اسکیت
contact fire انفجار در اثر تماس
phoning پاسخ به تماس در تلفن
look in on <idiom> تماس حاصل کردن
touch sensitive panel صفحه حساس به تماس
contacts تماس یافتن تماسی
action on the blade تماس با شمشیر حریف
contacted تماس یافتن تماسی
youch sensitive screen صفحه حساس به تماس
touch sensitive tablet تابلو حساس به تماس
tuch سر زدن تماس داشتن
contacting تماس یافتن تماسی
get in touch with someone <idiom> باکسی تماس گرفتن
touch panel صفحه حساس به تماس
contact report گزارش اخذ تماس
galvanism تماس برق بابدن
contact print چاپ به طریقه تماس
break off قطع تماس با دشمن
synapse محل تماس دوعصب
telebrief تماس مستقیم تلفنی
contact تماس یافتن تماسی
advance to contact پیشروی برای اخذ تماس
osculate تماس نزدیک حاصل کردن
caller شخصی که تقاضای تماس دارد
engagements تماس دو تیفه شمشیر درگارد
To establish( make) contact. تماس دایر ( برقرار ) کردن
engagement تماس دو تیفه شمشیر درگارد
contact fire انفجارمین در اثر تماس با کشتی
callers شخصی که تقاضای تماس دارد
contact report گزارش تماس با هواپیمای دشمن
contact with the net خطای تماس با تور والیبال
contact محل اتصال تماس گرفتن
contacted محل اتصال تماس گرفتن
faded تماس باهدف از بین رفت
contacting محل اتصال تماس گرفتن
contacts محل اتصال تماس گرفتن
ground تماس دادن توپ با زمین
contacted قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
whoosh صدای تماس جسم سریع با هوا
lose track of <idiom> ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
Where can I contact Mr …. ? کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
contact قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
brush تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
contacting قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
contacts قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
brushes تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
touches تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
physical مربوط به استفاده از تماس یاخشونت بدنی
touch تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
You can call me at ... [phone no.] <idiom> شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
ground stroke ضربه پس از تماس توپ تنیس با زمین
whooshed صدای تماس جسم سریع با هوا
whooshes صدای تماس جسم سریع با هوا
whooshing صدای تماس جسم سریع با هوا
contacting ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
footprints قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد
full toss پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
split lean پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
first down اولین تماس با زمین پیشروی 09 متری با 4تماس
We finally succeed in making a radio contact. عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
footprint قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد
contact ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
punt توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punted توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punts توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
contacted ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
contacts ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
If there is a reason for complaint, please contact ... اگر شکایتی دارید، لطفا با ... تماس بگیرید.
maximum junction to case thermal impedan مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
bounces جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
opposition حرکت شمشیرباز ضمن تماس با شمشیر حریف تقابل
bounced جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
stalder circle چرخش کامل بدورمیله بدون تماس پاها بامیله
series 4 تماس پی در پی با زمین که باعث گرفتن امتیاز 01 یاردپیشروی میشود
bounce جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
interrogator responder دستگاه تماس یا مکالمه سیستم شناسایی دشمن وخودی
memiscus زاویه تماس بین سطح مایع وجدار فرف
negotiation تماس ها مذاکرات و تماسهای بین دولتها به عناوین مختلف
negotiations تماس ها مذاکرات و تماسهای بین دولتها به عناوین مختلف
googly توپ پیچدار که در تماس بازمین از توپدار دور میشود
ground zero محل تماس گوی اتشین بمب اتمی با زمین
hang up <idiom> جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com