Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
rutaceous
وابسته به تیره سداب
Other Matches
generic
وابسته به تیره
pieridin
وابسته به تیره پروانگان
solidungular
تک سم وابسته به تیره اسب
protesttant
وابسته به تیره پروتستان
spinally
وابسته به تیره پشت
musteline
وابسته به تیره راسو
pina ceous
وابسته به تیره کاج
spinal
وابسته به تیره پشت
gentianaceous
وابسته به تیره کوشادیاجنتیانا
of the catholic persuasion
وابسته به تیره کاتولیک
rhamnaceous
وابسته به تیره عنابها
rosacean
وابسته به تیره گل سرخ
malaceous
وابسته به تیره پشت
santalaceous
وابسته به تیره یا خانواده صندل
rhizopod
وابسته به تیره ریشه پایان
nyctaginiaceous
وابسته به تیره لاله عباسی
sciurine
وابسته به تیره سنجابها سنجابی
percoid
وابسته به تیره ماهی خاردار
raptorail
وابسته به تیره ربایندگان یا مرغان
polygonaceous
وابسته به تیره گندم سیاه
phocine
وابسته به اب بازان یا تیره خوک ابی
shaddock
سداب ها
goats rue
سداب بز
goats rue
سداب التیس
wall rue
سداب کهنه
wild rue
سداب کوهی اسپند
feline
وابسته به تیره گربه گربه صفت
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
murine
از تیره موش جانوری از تیره موش
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
haziest
تیره
black
تیره
muddiest
تیره
hazier
تیره
gens
تیره
typed
تیره
families
تیره
muddy
تیره
dulled
تیره
turbid
تیره
ilk
تیره
owl light
تیره گی
types
تیره
owl light
تیره
funereal
تیره
family
تیره
blacker
تیره
blackest
تیره
darkness
تیره گی
dull
تیره
nubilous
تیره
overcast
تیره
sombrous
تیره
caliginous
تیره
blacked
تیره
dash
خط تیره
dashes
خط تیره
dashed
خط تیره
indistinct
تیره
heavy
تیره
demomination
تیره
blacks
تیره
type
تیره
dulls
تیره
heavies
تیره
dulling
تیره
heaviest
تیره
dullest
تیره
duller
تیره
heavier
تیره
gloomiest
تیره
subfuscous
تیره
gloomier
تیره
strained
تیره
hazy
تیره
opaque
تیره
murky
تیره
obscures
تیره
nebulose
تیره
murk
تیره
nebulous
تیره
fuzzier
تیره
fuzziest
تیره
obscuring
تیره
gloomy
تیره
obscurest
تیره
fuzzy
تیره
faints
تیره
cloudy
تیره
faintest
تیره
obscurer
تیره
duskish
تیره
muddying
تیره
fuscous
تیره
darkest
تیره
darker
تیره
dark
<adj.>
تیره
faint
تیره
muddied
تیره
muddier
تیره
muddies
تیره
obscure
تیره
fainted
تیره
enigmatical
تیره
obscured
تیره
fainter
تیره
muddily
بطور تیره
tarnish
تیره کردن
mistily
بطور تیره
hard hyphen
خط تیره واصل
cloud
تیره شدن
darkle
تیره تاریک
aubergines
ارغوانی تیره
obscuring
تیره کردن
tarnished
تیره کردن
felidae
تیره گربه
clouding
تیره شدن
dark hued
تیره رنگ
gen
تیره یا سرده
clouds
تیره شدن
swarthy
تیره روی
obscurest
تیره کردن
overcloud
تیره کردن
mytaceous
از تیره مورد
myrtaceae
تیره مورد
mud
تیره کردن
unlucky
تیره بخت
myelitis
مغز تیره
myelon
مغز تیره
myel
مغز تیره
vertebral column
تیره پشت
dingily
بطور تیره
dorsal tabes
سل مغز تیره
obscures
تیره کردن
obscurer
تیره کردن
fulvous
سبزه تیره
obscured
تیره کردن
obscure
تیره کردن
encloud
تیره کردن
urtica
تیره گزنه
to go to the shades
تیره کردن
obscuration
تیره سازی
mustelidea
تیره راسو
dulling
تیره کردن
dullest
تیره کردن
duller
تیره کردن
dulled
تیره کردن
dull
تیره کردن
darkens
تیره کردن
darkening
تیره کردن
dulls
تیره کردن
muridae
تیره موش
tarnishes
تیره کردن
muscidea
تیره مگس
tarnishing
تیره کردن
muscid
از تیره مگس
musaceae
تیره موز
terneplate
تیره رنگ
darksome
اندک ی تیره
terne
تیره رنگ
darken
تیره کردن
rannunculacea
تیره الاله
malvaceae
تیره خطمی
madderwort
تیره روناسیان
simple beam
تیره ساده
spinal cord
مغز تیره
spinal cords
مغز تیره
gloomily
بطور تیره
dingy
تیره رنگ
miserable
تیره روز
bedgown
تیره کردن
pith
مغز تیره
hyphenation
خط تیره گذاری
gloom
تیره کردن
soft hyphen
خط تیره اختیاری
soft hyphen
خط تیره شرطی
bemirch
تیره کردن
bedim
تیره کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com