Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
protesttant
وابسته به تیره پروتستان
Other Matches
protesttant
عضو تیره پروتستان
presbyterian
وابسته به کلیسای مشایخی پروتستان
generic
وابسته به تیره
spinal
وابسته به تیره پشت
malaceous
وابسته به تیره پشت
spinally
وابسته به تیره پشت
pina ceous
وابسته به تیره کاج
of the catholic persuasion
وابسته به تیره کاتولیک
solidungular
تک سم وابسته به تیره اسب
musteline
وابسته به تیره راسو
rosacean
وابسته به تیره گل سرخ
rhamnaceous
وابسته به تیره عنابها
gentianaceous
وابسته به تیره کوشادیاجنتیانا
rutaceous
وابسته به تیره سداب
pieridin
وابسته به تیره پروانگان
polygonaceous
وابسته به تیره گندم سیاه
raptorail
وابسته به تیره ربایندگان یا مرغان
sciurine
وابسته به تیره سنجابها سنجابی
rhizopod
وابسته به تیره ریشه پایان
santalaceous
وابسته به تیره یا خانواده صندل
nyctaginiaceous
وابسته به تیره لاله عباسی
percoid
وابسته به تیره ماهی خاردار
phocine
وابسته به اب بازان یا تیره خوک ابی
feline
وابسته به تیره گربه گربه صفت
huguenot
فرانسوی پروتستان
evangelical
انجیلی پروتستان
huguenot
پروتستان فرانسوی
evangelic
انجیلی پروتستان
anabaptist
فرقهای از پروتستان ها
protesttant
طرفداراصول پروتستان
protestantize
پروتستان شدن
protestantize
پروتستان کرذن
Protestants
عضو فرقه مسیحیان پروتستان
quakerism
معتقدات فرقه "کویکر"پروتستان
Protestant
عضو فرقه مسیحیان پروتستان
communion-table
[میز چوبی در کلیساهای پروتستان]
presbyterianism
پیروی از عقاید کلیسای مشایخی پروتستان
fundamentalism
اعتقاد به عقاید نیاکانی مسیحیت واصول دین پروتستان
fundamentalist
کسیکه نسبت بکتاب مقدس واصول دین پروتستان طرفدارعقایدکهنه است
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
murine
از تیره موش جانوری از تیره موش
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
caliginous
تیره
dullest
تیره
dulling
تیره
dash
خط تیره
dashed
خط تیره
obscurest
تیره
dulls
تیره
dashes
خط تیره
funereal
تیره
families
تیره
heavy
تیره
heaviest
تیره
overcast
تیره
murky
تیره
duller
تیره
dulled
تیره
opaque
تیره
strained
تیره
subfuscous
تیره
murk
تیره
nebulous
تیره
dull
تیره
cloudy
تیره
fuzzy
تیره
fuzziest
تیره
fuzzier
تیره
darkness
تیره گی
gloomiest
تیره
fainted
تیره
faint
تیره
obscure
تیره
family
تیره
black
تیره
darkest
تیره
blackest
تیره
darker
تیره
blacker
تیره
dark
<adj.>
تیره
blacked
تیره
obscuring
تیره
types
تیره
typed
تیره
heavier
تیره
fainter
تیره
faintest
تیره
ilk
تیره
hazier
تیره
haziest
تیره
heavies
تیره
hazy
تیره
blacks
تیره
obscurer
تیره
gloomy
تیره
obscured
تیره
gloomier
تیره
faints
تیره
type
تیره
muddier
تیره
fuscous
تیره
gens
تیره
owl light
تیره گی
owl light
تیره
nubilous
تیره
turbid
تیره
muddies
تیره
sombrous
تیره
muddying
تیره
muddied
تیره
muddiest
تیره
muddy
تیره
indistinct
تیره
obscures
تیره
demomination
تیره
nebulose
تیره
enigmatical
تیره
duskish
تیره
sad coloured
تیره رنگ
simple beam
تیره ساده
tarnishes
تیره کردن
soft hyphen
خط تیره شرطی
tarnishing
تیره کردن
rannunculacea
تیره الاله
rosacex
تیره گل سرخ
overcloud
تیره کردن
tarnish
تیره کردن
tarnished
تیره کردن
picidae
تیره دارکوب
rachis
تیره پشت
obscuration
تیره سازی
obscuring
تیره کردن
ridge bone
تیره پشت
obscurest
تیره کردن
urtica
تیره گزنه
dark
<adj.>
رنگ تیره
yin yang
تیره و روشن
dulling
تیره کردن
haze
تیره و تار
dulls
تیره کردن
dullest
تیره کردن
duller
تیره کردن
gen
تیره یا سرده
aubergines
ارغوانی تیره
obscures
تیره کردن
soft hyphen
خط تیره اختیاری
obscurer
تیره کردن
subfamily
تیره فرعی
obscured
تیره کردن
subgenus
تیره فرعی
terneplate
تیره رنگ
obscure
تیره کردن
to go to the shades
تیره کردن
mud
تیره کردن
vertebral column
تیره پشت
darkle
تیره تاریک
cloudily
بطور تیره
hard hyphen
خط تیره واصل
hyphenation
خط تیره گذاری
overcast
تیره کردن
joiner's gauge
خط کش تیره دار
lour
تیره شدن
loury
تیره وگرفته
lowery
تیره وگرفته
luridly
تیره مستهجن
lurid
تیره مستهجن
pith
مغز تیره
lurid flame
شعله تیره
madderwort
تیره روناسیان
terne
تیره رنگ
fulvous
سبزه تیره
felidae
تیره گربه
darkener
تیره کننده
bemirch
تیره کردن
bedim
تیره کردن
inturbidate
تیره کردن
bedgown
تیره کردن
sloes
ابی تیره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com