Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 223 (14 milliseconds)
English
Persian
rosacean
وابسته به تیره گل سرخ
Search result with all words
feline
وابسته به تیره گربه گربه صفت
spinal
وابسته به تیره پشت
generic
وابسته به تیره
gentianaceous
وابسته به تیره کوشادیاجنتیانا
malaceous
وابسته به تیره پشت
musteline
وابسته به تیره راسو
nyctaginiaceous
وابسته به تیره لاله عباسی
of the catholic persuasion
وابسته به تیره کاتولیک
percoid
وابسته به تیره ماهی خاردار
phocine
وابسته به اب بازان یا تیره خوک ابی
pieridin
وابسته به تیره پروانگان
pina ceous
وابسته به تیره کاج
polygonaceous
وابسته به تیره گندم سیاه
protesttant
وابسته به تیره پروتستان
raptorail
وابسته به تیره ربایندگان یا مرغان
rhamnaceous
وابسته به تیره عنابها
rhizopod
وابسته به تیره ریشه پایان
rutaceous
وابسته به تیره سداب
santalaceous
وابسته به تیره یا خانواده صندل
sciurine
وابسته به تیره سنجابها سنجابی
solidungular
تک سم وابسته به تیره اسب
spinally
وابسته به تیره پشت
Other Matches
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
murine
از تیره موش جانوری از تیره موش
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
muddying
تیره
muddy
تیره
muddiest
تیره
muddies
تیره
strained
تیره
muddier
تیره
subfuscous
تیره
obscurer
تیره
darker
تیره
obscured
تیره
opaque
تیره
obscure
تیره
nebulose
تیره
ilk
تیره
fuscous
تیره
turbid
تیره
gens
تیره
heavy
تیره
haziest
تیره
heaviest
تیره
hazy
تیره
heavies
تیره
heavier
تیره
blacks
تیره
blackest
تیره
blacker
تیره
blacked
تیره
black
تیره
hazier
تیره
darkness
تیره گی
dull
تیره
family
تیره
families
تیره
caliginous
تیره
dash
خط تیره
dulls
تیره
dashed
خط تیره
dashes
خط تیره
dulling
تیره
dullest
تیره
duller
تیره
dulled
تیره
sombrous
تیره
funereal
تیره
fuzziest
تیره
type
تیره
fainter
تیره
faintest
تیره
faints
تیره
owl light
تیره
fuzzy
تیره
gloomier
تیره
gloomiest
تیره
nubilous
تیره
cloudy
تیره
fuzzier
تیره
darkest
تیره
typed
تیره
demomination
تیره
dark
<adj.>
تیره
overcast
تیره
murky
تیره
faint
تیره
fainted
تیره
types
تیره
indistinct
تیره
nebulous
تیره
gloomy
تیره
owl light
تیره گی
obscuring
تیره
obscurest
تیره
murk
تیره
obscures
تیره
duskish
تیره
muddied
تیره
enigmatical
تیره
dulled
تیره کردن
darkener
تیره کننده
duller
تیره کردن
unlucky
تیره بخت
terneplate
تیره رنگ
darken
تیره کردن
dull
تیره کردن
darkens
تیره کردن
clouds
تیره شدن
terne
تیره رنگ
darkening
تیره کردن
darkle
تیره تاریک
soft hyphen
خط تیره شرطی
muddily
بطور تیره
aubergines
ارغوانی تیره
shades
تیره کردن
encloud
تیره کردن
mistily
بطور تیره
overcloud
تیره کردن
musaceae
تیره موز
dorsal tabes
سل مغز تیره
dingily
بطور تیره
to go to the shades
تیره کردن
gen
تیره یا سرده
soft hyphen
خط تیره اختیاری
dark hued
تیره رنگ
dullest
تیره کردن
obscurer
تیره کردن
fulvous
سبزه تیره
vertebral column
تیره پشت
shade
تیره کردن
subgenus
تیره فرعی
urtica
تیره گزنه
cloudily
بطور تیره
mud
تیره کردن
subfamily
تیره فرعی
obscuring
تیره کردن
obscures
تیره کردن
haze
تیره و تار
obscured
تیره کردن
obscurest
تیره کردن
obscure
تیره کردن
shadings
تیره کردن
picidae
تیره دارکوب
mytaceous
از تیره مورد
myrtaceae
تیره مورد
muridae
تیره موش
tarnished
تیره کردن
tarnishes
تیره کردن
dulls
تیره کردن
dulling
تیره کردن
tarnishing
تیره کردن
tarnish
تیره کردن
myelitis
مغز تیره
muscid
از تیره مگس
swarthy
تیره روی
felidae
تیره گربه
myelon
مغز تیره
myel
مغز تیره
obscuration
تیره سازی
mustelidea
تیره راسو
darksome
اندک ی تیره
muscidea
تیره مگس
clouding
تیره شدن
spines
تیره پشت
dim
تیره کردن
overcast
تیره کردن
dim
تیره شدن
dimmed
تیره کردن
dimmed
تیره شدن
lowery
تیره وگرفته
blur
تیره کردن
dims
تیره کردن
foggy
تیره وتار
foggiest
تیره وتار
foggier
تیره وتار
miserable
تیره روز
spine
تیره پشت
gloomily
بطور تیره
dingy
تیره رنگ
rachis
تیره پشت
lour
تیره شدن
loury
تیره وگرفته
marking guage
خط کش تیره دار
dims
تیره شدن
blurred
تیره کردن
madderwort
تیره روناسیان
sloes
ابی تیره
pith
مغز تیره
sloe
ابی تیره
sad coloured
تیره رنگ
lurid flame
شعله تیره
malvaceae
تیره خطمی
blurring
تیره کردن
blurs
تیره کردن
hyphenation
خط تیره گذاری
gloom
تیره کردن
dark
<adj.>
رنگ تیره
rosacex
تیره گل سرخ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com