English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (4 milliseconds)
English Persian
wartime وابسته به زمان جنگ
Search result with all words
aoristic وابسته به زمان ماضی غیر معین
horlogic وابسته به زمان سنجی
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
pre adamite وابسته به پیش از زمان ادم
spatiotemporal وابسته بفضا و زمان
time dependent وابسته به زمان
peacetime وابسته به زمان صلح
Other Matches
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presents زمان حاضر زمان حال
presenting زمان حاضر زمان حال
presented زمان حاضر زمان حال
present زمان حاضر زمان حال
arrival زمان حضور زمان رسیدن
seek time زمان جستجو زمان طلب
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
associated وابسته وابسته کردن
associating وابسته وابسته کردن
associates وابسته وابسته کردن
associate وابسته وابسته کردن
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
epistemologycal وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
physico chemical وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
popliteal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
poplitaeal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
tenser زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest زمان فعل تصریف زمان فعل
tense زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
life cycle hypothesis فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
zeitgeist زمان
simultaneously در یک زمان
away از ان زمان
whene'er هر زمان
cotemporaneous هم زمان
yet تا ان زمان
coinstantaneous هم زمان
stroke زمان
timed زمان
stroked زمان
strokes زمان
stroking زمان
cycle time زمان
date زمان
clocks زمان ها
termed زمان
term زمان
time-consuming زمان بر
timepiece زمان
ticker [colloquial] [watch] زمان
time consuming زمان بر
terming زمان
dates زمان
tempos زمان
tempo زمان
thitherto تا ان زمان
clock زمان
time-piece زمان
times زمان
synchronous هم زمان
synchrone هم زمان
time of blowing زمان دم
period زمان
time زمان
periods زمان
contemporaneous هم زمان
thence از ان زمان
timing زمان احتراق
exposure time زمان پرتودهی
dead time زمان گمگشته
timing زمان گیری
dead time زمان مرده
PR زمان حال
timing زمان بندی
f. tense زمان اینده
fire time زمان انفجار
floor to floor time زمان اصلی
peace time زمان صلح
cutting time زمان اصلی
fusing time زمان ذوب
preterit زمان ماضی
fuze setting زمان ماسوره
orthogenesis جبر زمان
prescription مرور زمان
olden زمان پیش
passtime زمان گذارستون
cutting time زمان برش
timing زمان سنجی
preparation time زمان تهیه
delay allowance زمان تقسیم
period of concentration زمان تمرکز
cycle time زمان سیکل
cycle time زمان دوره
cycle time زمان تناوب
peace time در زمان صلح
decay time زمان تباهی
down time زمان تلف
nonsynchronous ناهم زمان
load time زمان بارکردن
execute زمان اجرا
tea-time زمان چای
effective time زمان موثر
down time زمان توقف
clocks زمان سنج
dilation of time انبساط زمان
dilation of time اتساع زمان
down time زمان بیکاری
With passage of time . با گذشت زمان
dwell idling time زمان هرزگردی
licensing hours زمان مجاز
time of one's life <idiom> زمان عالی
executing زمان اجرا
executes زمان اجرا
executed زمان اجرا
distribution time زمان توزیع
clock زمان سنج
execution time زمان اجرا
present tense زمان حال
development time زمان توسعه
delay time زمان تاخیر
decay time زمان اضمحلال
expected time زمان تحمل
exposure time زمان نوردهی
pt زمان گذشته
physiological time زمان فیزیولوژیکی
wartime زمان جنگ
ephemeris time زمان نجومی
ephemeris time زمان تقویمی
moments زمان اهمیت
moment زمان اهمیت
equilibrium time زمان تعادل
exposure time زمان پرتوگیری
prescriptions مرور زمان
scheduling زمان بندی
transition time زمان انتقال
adverb of time فرف زمان
setup time زمان برپایی
transition time زمان تحول
transit time زمان عبور
transit time زمان گذار
add time زمان افزایش
transfer time زمان انتقال
training time زمان تمرین
adaptation time زمان انطباق
activity time زمان هر فعالیت
whenever هر زمان که هرگاه
setting time زمان گیرش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com