Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English
Persian
neural
وابسته به سلسله اعصاب
Other Matches
dynastical
وابسته بیک سلسله پادشاهان
hierarchic
وابسته به سلسله مراتب وریاست
chain
سلسله سلسله مراتب
chains
سلسله سلسله مراتب
ghaut
سلسله سلسله کوه
command channels
سلسله مراتب فرماندهی سلسله مراتب
nervation
رگ و پی اعصاب
nerve gas
گاز اعصاب
neuroses
اختلال اعصاب
neurosis
اختلال اعصاب
neuremia
اختلال اعصاب
nerve gases
گاز اعصاب
neurasthenia
ضعف اعصاب
neuropathist
پزشک اعصاب
neurochemistry
شیمی اعصاب
neurility
وفیفه اعصاب
taste nerves
اعصاب چشایی
somatic nerves
اعصاب تنی
neuropharmacology
داروشناسی اعصاب
neurologist
متخصص اعصاب
war of nerves
جنگ اعصاب
neuralgia
درد اعصاب
sensory nerves
اعصاب حساسه
neurotomy
تشریح اعصاب
neurologist
ویژه گر اعصاب
nervous prostration
ضعف اعصاب
neurosyphilis
سیفلیس اعصاب
neurosurgery
جراحی اعصاب
peripheral nerves
اعصاب پیرامونی
nervous prostration
کسالت اعصاب
neurotoxic
مخدر اعصاب
neurophysiology
فیزیولوژی اعصاب
neuroanatomy
کالبد شناسی اعصاب
neurovegetative system
دستگاه اعصاب نباتی
let down one's hair
<idiom>
تمدد اعصاب کردن
nervous prostration
سستی پی خستگی اعصاب
nerve racking
خسته کننده اعصاب
nerve-racking
خسته کننده اعصاب
to stretch oneself
تمد د اعصاب کردن
vasomotor
اعصاب محرک رگها
analeptics
داروهای محرک اعصاب
neurodynamic substances
مواد پویاساز اعصاب
vasomotor nerves
اعصاب محرک رگها
reticulum
بافت نگاهدارنده اعصاب
neuropsychiatrist
پزشک اعصاب و روان
nerve wrack
خسته کننده اعصاب
neuropathologist
اسیب شناس اعصاب
nervous
عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
You're a pain in the neck!
اعصاب آدم را خورد می کنی!
neurasthenic
دچار خستگی یاضعف اعصاب
to blow out one's brains
اعصاب کسی را خورد کردن
pain in the neck
آدم
[چیز]
اعصاب خورد کن
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
neuration
بخش پی یا اعصاب درتن عصب بندی
pull oneself together
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
This drug excites the nerves.
این دارو اعصاب را تحریک می کند
The nerves can only take so much .
اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
myelin sheath
ماده سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب رامیپوشاند
end bulb
انتهای اعصاب در پوست یا مخاط که به ان endcopuscle نیز می گویند
genealogies
سلسله
nexus
سلسله
system
سلسله
ranges
سلسله
systems
سلسله
range
سلسله
trains
سلسله
dynasty
سلسله
ranged
سلسله
dynasties
سلسله
train
سلسله
genealogy
سلسله
chain
سلسله
run
سلسله
kingdom
سلسله
chains
سلسله
strips
سر سلسله
runs
سلسله
gradation
سلسله
trained
سلسله
gradations
سلسله
catena
سلسله
ranks
سلسله مقام
ranked
سلسله مقام
chain
سلسله کوه
the vascular system
سلسله اوندهاومجراها
ranged
سلسله ردیف
sequences
سلسله مراتب
sequence
سلسله مراتب
ranges
سلسله ردیف
range
سلسله ردیف
coneatenation
تسلسل سلسله
channeled
سلسله مراتب
channelled
سلسله مراتب
channels
سلسله مراتب
protomartyr
سر سلسله شهدا
pulse train
سلسله تپش ها
chain of command
سلسله مراتب
mountain ranges
سلسله جبال
system
سلسله رشته
systems
سلسله رشته
channeling
سلسله مراتب
chains
سلسله کوه
nervous systems
سلسله عصب
nervous system
سلسله عصب
rank
سلسله مقام
channel
سلسله مراتب
ghat
رشته سلسله
ghat
سلسله کوه
hierarchies
سلسله مراتب
string
ردیف سلسله
pecking order
سلسله مراتب
phylum
اجداد سلسله
trained
رشته سلسله
train
رشته سلسله
phylon
اجداد سلسله
ommiades
سلسله امیه
unit system
سلسله احاد
hierachy
سلسله مراتب
hierarchy
سلسله مراتب
ommiad
سلسله امیه
series
سلسله ردیف
trains
رشته سلسله
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
thearchy
سلسله مراتب خدایان
control hierarchy
سلسله مراتب کنترل
occupational hierarchy
سلسله مراتب شغلی
hierarchy of needs
سلسله مراتب نیازها
flight
یک رشته پلکان سلسله
response hierarchy
سلسله مراتب پاسخ
request mast
از طریق سلسله مراتب
cryptochannel
سلسله مراتب رمز
chain of command
سلسله مراتب فرماندهی
achamenidae
سلسله هخامنشی هخامنشیان
the nervous system
سلسله پیهای نباتی
heavenly hierarchy
سلسله مراتب فرشتگان
hierachical structure
ساختار سلسله مراتبی
hierarchism
اصول سلسله مراتب
hierarchical network
شبکه سلسله مراتبی
hierarchical model
مدل سلسله مراتبی
memory hierarchy
سلسله مراتب حافظه
data hierarchy
سلسله مراتب داده ها
military channel
سلسله مراتب نظامی
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
campaigns
سلسله عملیات کوره بلند
hierarchies
ساختار دادهای سلسله مراتبی
campaigned
سلسله عملیات کوره بلند
request mast
گزارش از طریق سلسله مراتب
hierarchy
ساختار دادهای سلسله مراتبی
campaign
سلسله عملیات کوره بلند
campaigning
سلسله عملیات کوره بلند
echelons
ستون طبقه سلسله مراتب
echelon
ستون طبقه سلسله مراتب
sympathetics
سلسله پیهای نباتی باشد
ohm
واحد مقاومت برق در سلسله .S.K.
argumentum
یک سلسله دلایل قابل قبول
pecking order
سلسله مراتب دانه چینی
habit family hierarchy
سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
dynast
عضو سلسله پادشاهان سرسلسله
novus actus intervenieus
قطع سلسله علیت در خسارات
algebraic hierarchy parenthese
پرانتزهای سلسله مراتبی جبری
hierachical file system
سیستم فایل سلسله مراتبی
ohms
واحد مقاومت برق در سلسله .S.K.
trains
سلسله وقایع توالی حیله جنگی
trained
سلسله وقایع توالی حیله جنگی
train
سلسله وقایع توالی حیله جنگی
exempted station
یکان استثنایی از نظر سلسله مراتب
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
hierarchical data base management system
سیستم مدیریت پایگاه داده سلسله مراتبی
abort
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborted
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
semiosis
یک سلسله فعل وانفعالات مشخص جانور علامت
underplot
یک سلسله حوادث تبعی و عرفی نمایش توط ئه
aborts
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborting
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
hierarchy
گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
hierarchies
گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
fiscal station
قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
hdbms
DataBase Hierarchicalسیستم مدیریت پایگاه داده سلسله مراتبی Systems anagement
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
relaxes
تمدد اعصاب کردن راحت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com