English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
idiosyncratic وابسته به طرزفکر یا شیوه ویژه کسی
Other Matches
idiosyncrasy طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasies طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
tactic جنگ فنی وابسته به رزم شیوه
idiosyncratic وابسته به حالت ویژه
cliquish وابسته بیک دسته ویژه
geogonostical وابسته به خارههای ویژه زمین
hydrometric وابسته به سنجش وزن ویژه ابگونه ها
geogonostic وابسته به شناسایی خارههای ویژه زمین
Gigantic Order [شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی] [معماری]
preatorian وابسته به متعلق گارد ویژه سربازی که جزگاردویژه است
mentality طرزفکر
ideas طرزفکر
idea طرزفکر
mentalities طرزفکر
folkway طرزفکر عمومی
zeitgeist روحیه یا طرزفکر یک عصر یادوره
ritualist ویژه گر تشریفات مذهبی وابسته به تشریفات
to watch for certain symptoms توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
special interest groups گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
specialities کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialty کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
speciality کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
idiocrasy طبیعت ویژه طرز فکر ویژه
praetorial متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
norm شیوه
habitude شیوه
approaches شیوه
mode شیوه
norms شیوه
idioms شیوه
do شیوه
custom شیوه
idiom شیوه
method شیوه
methods شیوه
methode شیوه
order شیوه
devices شیوه
process شیوه
procedures شیوه ها
processes شیوه
patterns شیوه
styling شیوه
techniques شیوه
practice شیوه
practices شیوه ها
procedure شیوه
styles شیوه
styled شیوه
pattern شیوه
style شیوه
device شیوه
approach شیوه
approached شیوه
modes شیوه
technique شیوه
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
paces شیوه تندی
pace شیوه تندی
orientalizing style شیوه خاورمابی
modus vivendi شیوه زیست
procedure روش شیوه
research method شیوه پژوهش
paced شیوه تندی
cloze technique شیوه بندش
employment practice شیوه استخدامی
flops شیوه فاسبوری
flopping شیوه فاسبوری
flopped شیوه فاسبوری
flop شیوه فاسبوری
technic صناعت شیوه
mode of production شیوه تولید
mode of vibration شیوه ارتعاش
vibrational mode شیوه ارتعاش
oratory شیوه سخنرانی
endorcement procedure شیوه اجرا
pen شیوه نگارش
penned شیوه نگارش
penning شیوه نگارش
pens شیوه نگارش
elocution شیوه سخنوری
method ایین شیوه
shaken موافق شیوه
civics شیوه کشورداری
methods ایین شیوه
mentality شیوه اندیشه
mentalities شیوه اندیشه
modus operandi شیوه کار
tactic رزم شیوه
severe style شیوه جدی
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
paced شیوه گام برداشتن
preferred cognitive mode شیوه شناختی مرجح
prototaxic mode شیوه ادراکی ابتدایی
sound practices شیوه های درست
holtzman inkblot technique شیوه لکههای هولتسمان
flooding technique شیوه غرقه سازی
concertina fold شیوه تا کردن کاغذ
assets liabilities technique شیوه محاسن- معایب
iconic mode شیوه تصویرسازی حسی
error choice technique شیوه خطا گزینی
prestressing method شیوه پیش تنیدگی
critical incidents technique شیوه رویدادهای شاخص
gait شیوه راه رفتن
paces شیوه گام برداشتن
lever watch شیوه بکار بردن
modulus operadi شیوه با طرز کار
pace شیوه گام برداشتن
eastern cut off شیوه قیچی پرش ارتفاع
arch order [شیوه ی ستون بندی طاق]
modality روند [پردازه] [شیوه] [روش]
parataxic mode شیوه ادراکی خود- محوری
Giant Order شیوه غول ستونی [معماری]
leverage شیوه بکار بردن اهرم
flamboyant gothic شیوه گوتیک شعله اسا
impasto شیوه رنگ زنی غلیظ
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
copiers مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
copier مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
virgilian به شیوه virgil شاعر نامی روم
orientalize شیوه یا ایین خاوریان راپیروی کردن
The means of payment will appear unchanged. شیوه های پرداخت تغییر نخواهند کرد.
majority rule شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
latinity شیوه نوشتن یا سخن گفتن بزبان لاتینی
scholasticism شیوه تعلیم وفلسفه مذهبی قرون وسطی
Religion was portrayed in a negative way. دین به شیوه ای منفی توصیف شده بود.
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
mannerist کسیکه بیک جور انشا یا شیوه خو گرفته است
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
object method of teaching شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
to take action to prevent [stop] such practices اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
eastern roll شیوه قیچی در پرش ارتفاع باغلطیدن پس از عبور از میله و فرود روی پا
megapode یکجور مرغ بزرگ پاکه شیوه اش ساختن پشههای خاک است
pop goes the weasel یکجور رقص روستایی که شیوه ان اینست که رقصنده از زیر دست انهامی گذرد
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
associating وابسته وابسته کردن
associate وابسته وابسته کردن
associates وابسته وابسته کردن
associated وابسته وابسته کردن
Composite Order [شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
prerogative حق ویژه
extra special ویژه
net ویژه
prerogatives حق ویژه
special <adj.> ویژه
specifics ویژه
specific humidity نم ویژه
particular ویژه
expressing ویژه
expresses ویژه
specialist ویژه گر
expressed ویژه
specialists ویژه گر
special ویژه
specific ویژه
specially ویژه
privilege حق ویژه
paticular ویژه
extra <adj.> ویژه
expert ویژه گر
nett ویژه
experts ویژه گر
idiocrasy ویژه
nets ویژه
express ویژه
particulars ویژه
priviege حق ویژه
adhoc ویژه
special character ویژه
peculiar ویژه
oil on canvas [painting technique] رنگ روغنی نقاشی روی کرباس [شیوه نقاشی]
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
box and one دفاع به شیوه چهار جا گیر ویک یار گیر
poplitaeal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
popliteal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
physico chemical وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
special effects جلوههای ویژه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com