Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
ortive
وابسته به هنگام طلوع
Other Matches
dawn
طلوع
rising
طلوع
dawned
طلوع
dawns
طلوع
dawning
طلوع
rises
صعود طلوع
visible rising
طلوع مرئی
dawned
طلوع افتاب
break
طلوع مهلت
p of the sun
طلوع افتاب
dawn
طلوع کردن
p of dawn
طلوع فجر
risen
طلوع کرده
dawn
طلوع افتاب
uprise
طلوع کردن
dawns
طلوع کردن
rise
طلوع کردن
rises
طلوع کردن
dawned
طلوع کردن
theoretical rising
طلوع نظری
dawns
طلوع افتاب
arise
طلوع کردن
breaks
طلوع مهلت
sunrises
طلوع افتاب
arises
طلوع کردن
arising
طلوع کردن
sunrise
طلوع افتاب
rise
صعود طلوع
sunup
طلوع افتاب
moonrise
طلوع ماه
dawning
طلوع افتاب
dawning
طلوع کردن
peeps
نگاه دزدکی طلوع
peep
نگاه دزدکی طلوع
peeping
نگاه دزدکی طلوع
arisen
قیام کردن طلوع
peeped
نگاه دزدکی طلوع
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
sunrises
طلوع خورشید تیغ افتاب
heliacal rising of a star
طلوع نمودارستاره پیش ازخورشید
sunrise
طلوع خورشید تیغ افتاب
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
heliacal
ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشیدقابل رویت است
helical
ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشید قابل رویت است شمسی
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
peeped
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peep
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeping
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeps
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
night-time
هنگام شب
night tide
هنگام شب
night season
شب هنگام
night season
هنگام شب
oestrum
هنگام
term
هنگام
seasons
هنگام
gamut
هنگام
night time
هنگام شب
termed
هنگام
nighttide
شب هنگام
terming
هنگام
at nightfall
شب هنگام
during
هنگام
at dark
هنگام شب
timed
هنگام
times
هنگام
at the same moment
در آن هنگام
seasoned
هنگام
time
هنگام
nightfall
شب هنگام
moments
هنگام
moment
هنگام
at night
شب هنگام
season
هنگام
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hard times
هنگام تنگدستی
on arrival
هنگام ورود
when entering
هنگام ورود
meal time
هنگام غذاخوری
on occasion
هنگام لزوم
compile time
هنگام همگردانی
daytide
هنگام روز
daytime
هنگام روز
on seeing him
هنگام دیدن او
hexachord
هنگام شش بردهای
here's to you
هنگام نوشیدن
playtime
هنگام بازی
translate time
هنگام ترجمه
binding time
هنگام انقیاد
dusk
هنگام غروب
inprocess
هنگام کار
in-
درفرف هنگام
to die in harness
هنگام کار
in
درفرف هنگام
teatime
هنگام چای
summertime
هنگام تابستان
in case of emergency
هنگام اضطرار
updates
به هنگام دراوردن
execution time
هنگام اجرا
at mess
هنگام خوردن
wintertime
هنگام زمستان
at noon
هنگام فهر
at one's leisure
هنگام فراغت
updated
به هنگام دراوردن
update
به هنگام دراوردن
spring time
هنگام بهار
to brush over
هنگام عبورپوز زدن
then
انگاه دران هنگام
therewith
دران هنگام بدانوسیله
landing weight
وزن با هنگام تخلیه
when it came to a push
چون هنگام کوشش
night
شب هنگام برنامه شبانه
red handed
هنگام ارتکاب جنایت
nights
شب هنگام برنامه شبانه
in the case of traffic jam
[congestion]
هنگام راهبندان سنگین
nooning
هنگام فهر ناهار
d. wish
خواهش هنگام مردن
damage in transit
خسارت در هنگام ترانزیت
batfowl
هنگام شب مرغ را شکارکردن
chevy
فریاد هنگام شکار
parthian glance
نگاه هنگام جدایی
hard-bitten
سخت هنگام جنگ
it puckered up in sewing
هنگام دوختن جمع شد
cash on delivery
پرداخت هنگام تحویل
dewfall
هنگام ریزش شبنم
associated
وابسته وابسته کردن
associates
وابسته وابسته کردن
associating
وابسته وابسته کردن
associate
وابسته وابسته کردن
demand report
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
to take counsel of one'spillow
شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
opened
وضع زه هنگام کشیده شدن
harvest
هنگام درو وقت خرمن
smacked
ضربه محکم در هنگام ابشار
open
وضع زه هنگام کشیده شدن
smack
ضربه محکم در هنگام ابشار
escaped water
تلفات اب هنگام بهره برداری
I cut my face shaving.
هنگام اصلاح صورتم را بریدم
landed weight
وزن کالا هنگام تخلیه
harvested
هنگام درو وقت خرمن
harvests
هنگام درو وقت خرمن
invigilating
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilates
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilated
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
coronation oath
سوگند هنگام تاج گذاری
invigilate
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
harvest festival
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
damaged in transit
صدمه دیده هنگام ترانزیت
smacks
ضربه محکم در هنگام ابشار
opens
وضع زه هنگام کشیده شدن
milter
ماهی نر هنگام تخم ریزی
striker
توپ زن هنگام دفاع از میله
invigilation
پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
chanty
سرود ملوانان هنگام کار
fair-weather
خوب هنگام هوای صاف
strikers
توپ زن هنگام دفاع از میله
chantey
سرود ملوانان هنگام کار
natural form
وضع بدن هنگام تیراندازی
harvest festivals
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
high time
هنگام خوشی وعیش ونوش
Say when!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
electro statics
علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
the room was not lived in
هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
prints
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
ondise
پشت گوی بودن هنگام پاس
memory sniffing
ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
alluvial deposit
موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
set up
انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
adjusting to water
حرکت در هوا هنگام فرود دراب
boot
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
printed
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
to give the tone
هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
print
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
Say when stop!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
drag line
طنای اویزان از بالن هنگام فرود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com