Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
monophyletic
وابسته بیک ریشه واصل
Other Matches
monogenic
دارای یک ریشه واصل
monogenic
دارای ریشه واصل مشترک
myogenic
وابسته به ریشه ماهیچه
radicular
وابسته به ریشه کوچک
rhizopod
وابسته به تیره ریشه پایان
contour
خط واصل
hard space
فاصله واصل
hard hyphen
خط تیره واصل
genetically
ازلحاظ پیدایش واصل
contour interval
فاصله خطوط واصل
leg
خط واصل بین دو نقطه شاخه
i am in receipt of your letter
نامه شما واصل گردید
legs
خط واصل بین دو نقطه شاخه
rhizogenic
تولید کننده ریشه ریشه اور
rhizogenetic
تولید کننده ریشه ریشه اور
radicate
ریشه گرفتن ریشه دار شدن
debt discount
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
to strike root
ریشه گرفتن ریشه دواندن
to take root
ریشه گرفتن ریشه دوانیدن
wing spar
عضو سازهای اصلی بال درامتداد خط واصل دو سر بال
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
plaiting
[نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
tassel
ریشه
expansion scab
ریشه
radix
ریشه
fimbria
ریشه
fibreless
بی ریشه
cama
ریشه
stubs
ریشه
stubbing
ریشه
stub
ریشه
radicle
ریشه چه
fringe
ریشه
tassels
ریشه
fringes
ریشه
root
ریشه
rootlet
ریشه چه
rhizogenic
ریشه زا
roots
ریشه
depth of face
ریشه
thrum
ریشه
rhizogenetic
ریشه زا
rootless
بی ریشه
rhizogenous
ریشه زا
cognate
هم ریشه
frange
ریشه
extraction
ریشه
stumped
ریشه
radical
ریشه
stumps
ریشه
stumping
ریشه
homoousian
از یک ریشه
stump
ریشه
paronymous
هم ریشه
harl
ریشه
stubbed
ریشه
scabs
ریشه
scab
ریشه
fimbriation
ریشه
harle
ریشه
radicals
ریشه
tie
[knot]
ریشه
musk root
ریشه مشک
rootlet
ریشه فرعی
rooty
ریشه دار
cube roots
ریشه مکعب
rooty
شبیه ریشه
cube roots
ریشه سوم
rush root
ریشه اریسا
morphophonemics
ریشه شناسی
rush root
ریشه ایرسا
rooter
ریشه کننده
rhizopod
ریشه پایان
stems
ریشه اصل
root directory
دایرکتوری ریشه
stemming
ریشه اصل
root of the weld
ریشه جوش
root out
ریشه کن کردن
irradicate
ریشه کن کردن
root section
مقطع ریشه
root up
ریشه کن کردن
rootage
ریشه بندی
rootage
مجموع ریشه ها
rhizophagous
ریشه خوار
cube root
ریشه سوم
cube root
ریشه مکعب
runner
ریشه هوایی
i. and evdevolution
ریشه گیری
tendrils
ریشه پیچک
tendril
ریشه پیچک
supplantation
از ریشه کنی
imaginary root
ریشه ی انگاری
supplanter
ریشه کن کننده
rhizopodous
ریشه پای
imaginary root
ریشه ی موهومی
blade root
ریشه تیغه
irradicable
ریشه کن نشدنی
irrationable
ریشه گنگ
runners
ریشه هوایی
strike root
ریشه زدن
etymologies
ریشه شناسی
ablation
ریشه کنی
acid radical
ریشه اسید
etymon
ریشه کلمه
eradiacable
ریشه کن شدنی
etymology
ریشه شناسی
enrooted
ریشه کرده
horse radish
ریشه خردل
themes
ریشه زمینه
theme
ریشه زمینه
squar root
ریشه دوم
ammonium
ریشه +4NH
irradicate
از ریشه دراوردن
rhizome
شبیه ریشه
fimbriated
ریشه دار
tuft
ریشه پارچه
frills
ریشه دارکردن
frill
ریشه دارکردن
galangale
ریشه جوز
eradicating
ریشه کن کردن
fibrous
ریشه دار
gelsemium
ریشه یاسمن
supplants
از ریشه کندن
supplanting
از ریشه کندن
supplanted
از ریشه کندن
supplant
از ریشه کندن
tufts
ریشه پارچه
fixing
حاشیه ریشه
fringing
ریشه یابی
fimbriate
ریشه دار
firtree root
ریشه صنوبری
rooted
ریشه دار
rooted
ریشه کرده
extirpator
ریشه کن کننده
cognate
واژه هم ریشه
radicle
ریشه کوچک
fringent
ریشه مانند
radicle
اصل ریشه
rhizomorphous
ریشه مانند
extirpation
ریشه کنی
uproots
ریشه کن کردن
uprooting
ریشه کن کردن
uprooted
ریشه کن کردن
hangnail
ریشه ناخن
root
ریشه گرفتن
eradication
ریشه کنی
eradication
ریشه کن کردن
eradication
ریشه کن شدن
root
ریشه کن کردن
ineradicable
ریشه کن نشدنی
deep-rooted
ریشه کرده
stem
ریشه اصل
stemmed
ریشه اصل
rhizoid
ریشه مانند
hang nail
ریشه ناخن
pedigrees
ریشه نژاد
roots
ریشه کن کردن
uproot
ریشه کن کردن
rhizanthous
گل اور از ریشه
paronym
واژه هم ریشه
geometric mean
ریشه nام
madder
ریشه روناس
filose
ریشه دار
roots
ریشه گرفتن
outroot
از ریشه کندن
orris root
ریشه بنفشه
grubbing up
ریشه کنی
pedigree
ریشه نژاد
rhizoid
ریشه نما
to root up
از ریشه دراوردن
inveterate
ریشه کرده
fringed
ریشه دار
frilled
ریشه دار
barbate
ریشه دار
bonder
ریشه دار
radical
ریشه
[ریاضی]
root
ریشه
[ریاضی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com