English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
suicidal وابسته یا متمایل به خودکشی
Other Matches
suicide خودکشی
suicides خودکشی
hara kiri خودکشی
suicide خودکشی کردن
self destruction خودکشی خودویرانگری
suicide bombing حمله با خودکشی
suicide attack حمله با خودکشی
shirin خودکشی شیرین
self immolation تمایل به خودکشی
suicidal خودکشی گرایانه
suicidal خودکشی گرا
felo de se بدکار خودکشی
take one's own life خودکشی کردن
suicides خودکشی کردن
kamikaze هواپیماهای خودکشی ژاپنی
suicide bombing قصد کشت بوسیله خودکشی
suicide attack قصد کشت بوسیله خودکشی
amuck یک نوع جنون دراثرمرض مالاریا که منجر به خودکشی میشود
oriented متمایل به
propense متمایل
minded متمایل
partial متمایل به
amenable متمایل
inclinable متمایل
prone متمایل
inclinatory متمایل
swept متمایل
avid متمایل
yellowy متمایل به زردی
grayish متمایل به خاکستری
dermotropic متمایل به پوست
like متمایل به تساوی
dancy متمایل به رقص
tendentious متمایل متوجه
runny متمایل بدویدن
expansive متمایل به توسعه
liked متمایل به تساوی
likes متمایل به تساوی
longish متمایل به درازی
fattish متمایل به چاق
apt متمایل اماده
downward متمایل بپایین
greenish متمایل به سبز
contractive متمایل به انقباض
incline متمایل شدن
swimmy متمایل بگیجی
inclines متمایل شدن
fain متمایل بخشنودی
cephalad متمایل بطرف سر
inclines متمایل کردن
incline متمایل کردن
trepan متمایل شدن
biassed متمایل بیکسو
pruplish متمایل به رنگ ارغوانی
mind to do a thing متمایل کردن به کاری
gravitated متمایل شدن بطرف
zenkatsu dachi ایستادن متمایل به جلو
gravitate متمایل شدن بطرف
adaxial متمایل بطرف محور
cephalad متمایل بطرف راس
gravitates متمایل شدن بطرف
bossiness متمایل به ریاست مابی
bossy متمایل به ریاست مابی
pneumotropic متمایل به نسج ریوی
gravitating متمایل شدن بطرف
forward slope شیب متمایل به جلو
deasil متمایل بطرف راست
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
south wards بطرف جنوب متمایل بجنوب
soiuth ward بطرف جنوب متمایل بجنوب
tend متمایل بودن به گرایش داشتن
neologian متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
tends متمایل بودن به گرایش داشتن
tending متمایل بودن به گرایش داشتن
lie over متمایل بودن منتظر ماندن
lopsided متمایل بیک طرف بی قرینه
tended متمایل بودن به گرایش داشتن
antrorse خمیده بجلو یا متمایل ببالا
sway متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
swayed متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
bias بیک طرف متمایل کردن
sways متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
biases بیک طرف متمایل کردن
lie over بتاخیر افتادن متمایل شدن
coral pink رنگ ارغوانی متمایل به زردکمرنگ
the odds are in our favour احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
bank دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
banks دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
beryl سیلیکات بریلیوم و الومینیوم رنگ ابی متمایل به سبز
tint [هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
fullwrite professional یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
blae ابی متمایل به سیاه خاکستری ابی رنگ
morphic وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
associate وابسته وابسته کردن
associated وابسته وابسته کردن
associates وابسته وابسته کردن
associating وابسته وابسته کردن
popliteal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
poplitaeal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
epistemologycal وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
life cycle hypothesis فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
affiliated وابسته
subordinates وابسته
attache وابسته
pyrexic وابسته به تب
pertaining وابسته
levitical وابسته به
messianic وابسته به
thereof=of that وابسته به ان
cantabrigian وابسته به
pertinent وابسته
adjectives وابسته
plantar وابسته به کف پا
adjective وابسته
congenerous وابسته
attached وابسته
aquatic وابسته به اب
comprador وابسته
pyretic وابسته به تب
pyrexial وابسته به تب
hanger on وابسته
commissarial وابسته به
appurtenant وابسته
of kin وابسته
tuitionary وابسته به
carpal وابسته به مچ
related وابسته
attendant وابسته
attendants وابسته
wedded وابسته
affiliate وابسته
israelitish وابسته به
affiliates وابسته
affiliating وابسته
cephalic وابسته به سر
akin وابسته
interdependent وابسته
attributable وابسته به
correspondent وابسته
pertianing وابسته
contingents وابسته
belonging وابسته ها
syncop وابسته به غش
relative وابسته
federating وابسته
sexual organs وابسته به
federates وابسته
riverrine وابسته به
febile وابسته به تب
contingent وابسته
subordinate وابسته
subordinated وابسته
thereof وابسته به ان
subordinating وابسته
federated وابسته
germane وابسته
elfin وابسته به جن
dependent وابسته
monitorial وابسته به
dependants وابسته
dependant وابسته
relevant وابسته
correspondents وابسته
federate وابسته
elysian وابسته به
diphtheric وابسته به
municipal وابسته بشهرداری
archimedean وابسته به ارشمیدس
pharmacologic وابسته بداروشناسی
attache وابسته نظامی
seminal وابسته به منی
vital وابسته بزندگی
psychiatric وابسته به روانپزشکی
prefectorial وابسته به اداری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com