Dictiornary-Farsi | واجدین شرایط تخصصی شغلی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
entry group	واجدین شرایط تخصصی شغلی


Other Matches

no branch	شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
test examiner	مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
aeronautical designation	کد تخصصی فضانوردی مدرک تخصصی هوانوردی
dynamic condition	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation	شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
expertism	تخصصی
qualifies	تخصصی
specilized	تخصصی
professional	تخصصی
professionals	تخصصی
technological	تخصصی
technologically	تخصصی
qualify	تخصصی
data code	کد تخصصی
technical	تخصصی
professional education	اموزش تخصصی
specialization	تخصصی کردن
military occupational speciality	کد تخصصی نظامی
professional jobs	شغلهای تخصصی
technical language	زبان تخصصی
skilled	متخصص تخصصی
career courses	دورههای تخصصی
special staff	ستاد تخصصی
second best theory	نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
civilian occupational specialty	کدهای تخصصی غیرنظامی
entry level jobs	شغلهای غیر تخصصی
paraprofessional staff	کارکنان غیر تخصصی
trade magazine	مجله تخصصی تجارت
inexpertness	ناشی گری بی تخصصی
specialty clinic	درمانگاه تخصصی بهداری
students	دانشجوی دورههای تخصصی نظامی
convert	بازی در پست غیر تخصصی
converts	بازی در پست غیر تخصصی
converting	بازی در پست غیر تخصصی
consulting	شخصی که نصیحات تخصصی میدهد
student	دانشجوی دورههای تخصصی نظامی
converted	بازی در پست غیر تخصصی
interactive	سازمان تخصصی که موضوعاتی شامل زبان نویسنده
occupational	شغلی
inoccupation	بی شغلی
vocational	شغلی
IMA	سازمان تخصصی که حاوی موضوعاتی مثل قواعد زبان
dead-end job	شغلی بی آینده
occupational hazards	صدمه شغلی
occupational hazards	سانحه شغلی
duty position	محل شغلی
job training	اموزش شغلی
occupational mobility	تحرک شغلی
job specification	ویژگیهای شغلی
job specification	مشخصات شغلی
job security	امنیت شغلی
job satisfaction	رضایت شغلی
occupational aptitude	استعداد شغلی
job enlargement	گسترش شغلی
job elements	عناصر شغلی
job description	توصیف شغلی
job analysis	تحلیل شغلی
occupational family	گروه شغلی
occupational interests	رغبتهای شغلی
occupational hazard	صدمه شغلی
occupational hazard	سانحه شغلی
fringe benefit	مزایای شغلی
trade tests	ازمونهای شغلی
vocational selection	گزینش شغلی
vocational adjustment	سازگاری شغلی
vocational maladjustment	ناسازگاری شغلی
vocational counseling	مشاوره شغلی
occupational test	ازمون شغلی
vocational guidance	راهنمایی شغلی
occupational stability	ثبات شغلی
occupational psychology	روانشناسی شغلی
job evaluation	ارزشیابی شغلی
job classification	طبقه بندی شغلی
vocational aptitude test	ازمون استعداد شغلی
job	پست شغلی و کار
jobs	پست شغلی و کار
to follow a profession	شغلی راپیشه کردن
to accept a job	کاری [شغلی] را پذیرفتن
dictionary of occupational titles	واژگان عنوانهای شغلی
job description	شرح وفایف شغلی
occupational hierarchy	سلسله مراتب شغلی
But not just any job .	ولی البته نه هر شغلی
professional liability insurance	بیمه تعهدات شغلی
vacancy	موقعیت شغلی آزاد
military occupational speciality	تخصص شغلی نظامی
vocational rehabilitation	توان بخشی شغلی
vocational interest blank	پرسشنامه علائق شغلی
runners	اداره کننده شغلی
runner	اداره کننده شغلی
test protectors	بازرس ازمایشات کارایی شغلی
to promote somebody	به کسی در شغلی درجه دادن
tied down <idiom>	مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن
to upgrade somebody	به کسی در شغلی درجه دادن
kuder occupational interest survey	رغبت سنج شغلی کودر
strong vocational interest blank	رغبت سنج شغلی استرانگ
svib	رغبت سنج شغلی استرانگ
sinecure	هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecures	هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
ri/sme	سازمان تخصصی مهندسین علاقه مند در طراحی واستفاده از روبوت هاof Society the Internationalof EngineersRobotics anufacturing
sig	Interest Special زیرمجموعهای از یک سازمان تخصصی یا کلوپ استفاده کنندگان است بااعضایی دارای علاقههای مشترک
professional service	تیمهای متخصص پزشکی قسمتهای تخصصی پزشکی
terming	شرایط
termed	شرایط
term	شرایط
the conditions	شرایط ان
conditions	شرایط
terms	شرایط
qalified	واجد شرایط
qualified	واجد شرایط
plateaus	شرایط پایا
fair play	شرایط برابر
second order conditions	شرایط ثانوی
disadvantages	شرایط نامساعد
working conditions	شرایط کار
conditions	شرایط اوضاع
bona fide	واجد شرایط
qualify	واجد شرایط
ball games	شرایط وضعیت
qualifies	واجد شرایط
payment terms	شرایط پرداخت
ball game	شرایط وضعیت
present conditions	شرایط فعلی
eligible	واجد شرایط
terms of trade	شرایط معامله
settlement terms	شرایط پرداخت
settlement terms	شرایط تسویه
sufficient conditions	شرایط کافی
qualifications	شرایط لازم
competition conditions	شرایط رقابت
terms and conditions	ضوابط و شرایط
competitive conditions	شرایط رقابت
terms of payment	شرایط پرداخت
terms of trade	شرایط مبادله
conditions of (the) competition	شرایط رقابت
qulifications	واجد شرایط
requirements	شرایط لازم
tropical condition	شرایط گرمسیری
shipping terms	شرایط حمل
terms of shipment	شرایط حمل
disadvantage	شرایط نامساعد
qualification	واجد شرایط
qualification	وضعیت شرایط
plateaux	شرایط پایا
spring conditions	شرایط بهاری
stability conditions	شرایط ثبات
standard condition	شرایط استاندارد
plateau	شرایط پایا
standard conditions	شرایط متعارفی
standard temperature and pressure	شرایط استاندارد
equilibrium conditions	شرایط تعادل
conditions of purchase	شرایط خرید
conditions of contract	شرایط قرارداد
initial condition	شرایط اولیه
condition of readiness	شرایط امادگی
no bed of roses <idiom>	شرایط سختوبد
boundary conditions	شرایط مرزی
boundary conditions	شرایط حدی
usual conditions	شرایط معمول
implied terms	شرایط تلویحی
implied terms	شرایط ضمنی
existing circumstances	شرایط موجود
emergency conditions	شرایط اضطراری
dis qualified	فاقد شرایط
final cinditions	شرایط پایانی
final cinditions	شرایط فینال
delivery terms	شرایط تحویل
requirements of the credit	شرایط اعتبار
given conditions	شرایط معینه
given conditions	شرایط معلوم
credit terms	شرایط اعتبار
conference terms	شرایط کنفرانس
ballistic conditions	شرایط بالیستیکی
average conditions	شرایط متوسط
conditions of use	شرایط کاربرد
adverse factors	شرایط نامساعد
mutual terms	شرایط متقابل
necessary conditions	شرایط لازم
admission requirements	شرایط پذیرش
normal temperature and pressure	شرایط استاندارد
actude conditions	شرایط شدید
normal temperature and pressure	شرایط متعارفی
actude conditions	شرایط حاد
standard temperature and pressure	شرایط متعارفی
Russian roulette <idiom>	شرایط پرخطر
marginal conditions	شرایط نهائی
makings	شرایط لازم
average conditions	شرایط عادی
ambient conditions	شرایط محیطی
suitable conditions	شرایط مناسب
light conditions	شرایط نور
liner terms	شرایط خط کشتیرانی
tight spot <idiom>	شرایط سخت
frictional unemployment	اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
turn the tables <idiom>	عوض کردن شرایط
qualify for	واجد شرایط بودن
through the mill <idiom>	تجربه شرایط مشکل
volcanism	شرایط و خصوصیات اتشفشانی
make a difference <idiom>	شرایط را عوض کردن
to impose conditions	با شرایط سنگین بارکردن
quantifying	واجد شرایط شدن