Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
logic arithmetic unit
واحد منطق و حساب
Search result with all words
arithmetic logic unit
واحد حساب و منطق
Other Matches
arithmetically
منطق قاعده حساب
propositional calculus
حساب گزاره ای
[فلسفه]
[منطق]
[ریاضی]
propositional calculus
حساب گزاره ها
[فلسفه]
[منطق]
[ریاضی]
arithmetic logic unit
بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
alu
Unit Logic Arithmetic بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
arithmetic unit
واحد حساب
propositional calculus
منطق گزاره ای
[ریاضی]
[منطق]
organum
کتاب منطق منطق ارسطو
absolute system of units
سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
formal logic
منطق صوری
[منطق]
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckons
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
clearance
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
capitalized expense
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
overdrawn account
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
logistic
منطق نمادی مربوط به منطق نمادی
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
powering
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powered
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powers
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
To cook the books.
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
knot
نات
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
cpu
واحد محاسبه و منط ق و واحد ورودی / خروجی
morpheme
واحد معنی دار لغوی کوچکترین واحد
privilege
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
functional unit
واحد در حال کار واحد تابعی
reckoning
تصفیه حساب صورت حساب
reckonings
تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
knot
گره دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
knot
میل دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
inept
بی منطق
logic
منطق
reasons
منطق
reason
منطق
rationale
منطق
novum organum
منطق
logicians
منطق دان
transistor transistor logic
منطق TTL
dialectician
منطق دان
frame
منطق اسکلت
logic
منطق ریاضی
dialectics
منطق جدلی
boolean logic
منطق بولی
logician
منطق دان
canonic
منطق اپیکوری
nonsense
خارج از منطق
computer logic
منطق کامپیوتر
two level logic
منطق دوسطحی
current mode logic
منطق جریانی
cryptologic
منطق رمز
control logic
منطق کنترل
symbolic logic
منطق نمادی
mathematical logic
منطق ریاضی
affective logic
منطق عاطفی
novum organum
منطق بیکن
formal logic
منطق رمزی
proposition
گزاره
[منطق]
formal logic
منطق مجرد
fluid logic
منطق سیلانی
positive logic
منطق مثبت
negative logic
منطق منفی
n level logic
منطق N سطحی
formal logic
منطق صوری
afortiori
با منطق محکمتر
illogic
خلاف منطق
fuzzy logic
منطق نامعلوم
formmal logic
منطق صوری
logical empiricism
منطق عملی
logical positivism
منطق عملی
propositional logic
منطق گزارهای
sequential logic
منطق ترتیبی
to chop logic
منطق بافتن
structural logic
منطق ساختی
double rail logic
منطق دو خطی
symbolic logic
منطق رمزی
shared resource
منطق اشتراکی
symbolic logic
منطق سمبلیک
threshold logic
منطق استانهای
shared logic
منطق اشتراک
single rail logic
منطق تک خطی
account
حساب صورت حساب
logistic
محاسبهای علم منطق
inference rule
قواعد استنتاج
[منطق]
dialectically
مطابق قواعد منطق
dialectician
پیرو منطق استدلالی
reactionaries
مخالفت گرای بی منطق
dialectology
علم منطق جدلی
reactionary
مخالفت گرای بی منطق
well advised
ازروی عقل و منطق
De Morgan's laws
قوانین دومورگان
[ریاضی]
[منطق]
rule of inference,
قواعد استنتاج
[منطق]
[ریاضی]
De Morgan's laws
قوانین دومورگان
[ریاضی]
[منطق]
denying the consequent
نفی تالی
[منطق]
[ریاضی]
transformation rule
قواعد استنتاج
[منطق]
[ریاضی]
truth table
جدول ارزش
[منطق]
[ریاضی]
modus tollendo tollens
نفی تالی
[منطق]
[ریاضی]
To be amenable to reason .
اهل منطق ودلیل بودن
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
no year oppropriation
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a
اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
alethiology
قسمتی از منطق که باحقیقت سروکار دارد
plato
منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
scholastically
موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
dtl
Logic Transistor Diod منطق میکروالکترونیکی که براتصالات میان دیودهای نیمه هادی و ترانزیستور استواراست
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
if and only if
اگر و تنها اگر
[ریاضی]
[منطق]
[کامپیوتر]
tabs
حساب
scoreless
بی حساب
incalculable
بی حساب
accountants
ذی حساب
accountant
ذی حساب
science of numbers
حساب
in favour of
به حساب
dam design
حساب سد
to my a
به حساب من
tab
حساب
account
حساب
to keep score
حساب
incomputable
بی حساب
score
حساب
scored
حساب
scores
حساب
arithmetic
حساب
tallying
حساب
tallies
حساب
tally
حساب
tallied
حساب
reckoning
حساب
algorism
حساب
reckonings
حساب
rule off
بستن حساب
figures
حساب کردن
balance sheet account
حساب ترازنامه
differential calculus
حساب فاضله
differential calulus
حساب فاضله
account
حساب کردن
saving account
حساب پس انداز
savings account
حساب پس انداز
rule of thumb
حساب سر انگشتی
computes
حساب کردن
miscalculates
بد حساب کردن
computed
حساب کردن
realization account
حساب تسویه
compute
حساب کردن
miscalculating
بد حساب کردن
residuary account
حساب ترکه
return account
حساب بازگشت
rule of thumb
حساب انگشت
miscast
حساب غلط
algorism
[rare]
حساب
[ریاضی]
figure
حساب کردن
deposit accounts
حساب سپرده
expense accounts
حساب مخارج
arithmetic
حساب
[ریاضی]
marker
حساب نگهدار
to bring to book
حساب پس گرفتن
to cast up
حساب کردن
to count up
حساب کردن
to figure up
حساب کردن
markers
حساب نگهدار
expense accounts
حساب هزینه
expense account
حساب مخارج
stock account
حساب موجودی
Count me in!
روی من حساب کن!
science of numbers
علم حساب
comptometer
ماشین حساب
arithmometer
ماشین حساب
computer
ماشین حساب
deposit account
حساب سپرده
deposit account
حساب پس انداز
expense account
حساب هزینه
stability calculation
حساب پایداری
deposit accounts
حساب پس انداز
ibm computer
ماشین حساب ای بی ام
sums
حساب کردن
liquidating
حساب را واریزکردن
liquidates
حساب را واریزکردن
liquidated
حساب را واریزکردن
liquidate
حساب را واریزکردن
account cuurent
حساب جاری
calculator
حساب کننده
calculator
ماشین حساب
calculators
حساب کننده
minculculate
بد حساب کردن
make much of
حساب بردن از
account number
شماره حساب
imprest
حساب تنخواه
in f.of
به حساب بنفع
tale
جمع حساب
tales
جمع حساب
balance of account
مانده حساب
accoutn balance
مانده حساب
integral calculus
حساب جامعه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com