Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
change of engagement
وادار کردن حریف به تغییرمسیر شمشیر
Other Matches
doubled
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled up
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
covered
گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود
ceding parry
کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
action on the blade
تماس با شمشیر حریف
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double hi
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
compound parry
دفع شمشیر حریف با دو حرکت یا بیشتر
bind
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
binds
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
opposition
حرکت شمشیرباز ضمن تماس با شمشیر حریف تقابل
glided
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glide
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glides
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
underhook
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
loop
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
shift
تغییرمسیر دادن
shifted
تغییرمسیر دادن
shifts
تغییرمسیر دادن
impel
وادار کردن
impelled
وادار کردن
impelling
وادار کردن
impels
وادار کردن
persuades
وادار کردن
persuade
وادار کردن
persuading
وادار کردن
enforcing
وادار کردن
forcing
وادار کردن
force
وادار کردن
enforces
وادار کردن
enforced
وادار کردن
enforce
وادار کردن
forces
وادار کردن
endue
وادار کردن
compelled
وادار کردن
compelling
وادار کردن
compels
وادار کردن
compel
وادار کردن
induces
وادار کردن
induced
وادار کردن
inducing
وادار کردن
induce
وادار کردن
coerces
بزور وادار کردن
entrap into
با اغفال وادار کردن به .....
coercing
بزور وادار کردن
to make repeat
وادار به تکرار کردن
enforced
وادار کردن مجبورکردن
hustle
بزور وادار کردن
hustled
بزور وادار کردن
enforce
وادار کردن مجبورکردن
enforces
وادار کردن مجبورکردن
hustles
بزور وادار کردن
coerced
بزور وادار کردن
hustling
بزور وادار کردن
coerce
بزور وادار کردن
pacifying
به صلح وادار کردن
pacification
به صلح وادار کردن
pacifies
به صلح وادار کردن
bring on
وادار به عمل کردن
pacify
به صلح وادار کردن
intimidates
با تهدید وادار کردن
intimidate
با تهدید وادار کردن
pacified
به صلح وادار کردن
penance
وادار به توبه کردن
enforcing
وادار کردن مجبورکردن
to persuade in to an act
وادار بکاری کردن
overpersuade
کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
head and arm
هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
jumps
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jump
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jumped
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
constrain
بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constraining
بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constrains
بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
to instigate something
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
gain ground
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
oblige
وادار کردن مرهون ساختن
having
مجبور بودن وادار کردن
to persuade somebody of something
کسی را وادار به چیزی کردن
obliges
وادار کردن مرهون ساختن
obliged
وادار کردن مرهون ساختن
have
مجبور بودن وادار کردن
to lead on
وادار به اقدامات بیشتری کردن
fence
شمشیر بازی کردن
fences
شمشیر بازی کردن
trick someone into doing somethings
با حیله کسی را وادار به کاری کردن
to put any one through a book
کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
imprest
وادار بخدمت لشکری یادریایی کردن
enforces
مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforced
مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforce
مجبور کردن وادار کردن به کاری
inciting
باصرار وادار کردن تحریک کردن
incites
باصرار وادار کردن تحریک کردن
incited
باصرار وادار کردن تحریک کردن
incite
باصرار وادار کردن تحریک کردن
enforcement
مجبور کردن وادار کردن به اکراه
enforcing
مجبور کردن وادار کردن به کاری
handles
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
change of leg
وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
collecting
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collect
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collects
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
suborn
به وسیله تطمیع به کار بد یاگواهی دروغ وادار کردن
extend
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
lead
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
extends
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
moved
وادار کردن تحریک کردن
moves
وادار کردن تحریک کردن
move
وادار کردن تحریک کردن
hobble
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbles
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hopple
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
dribbling
رد کردن توپ از حریف
dribble
رد کردن توپ از حریف
dribbled
رد کردن توپ از حریف
dribbles
رد کردن توپ از حریف
clinches
بغل کردن حریف
clinch
بغل کردن حریف
put the ball on the floor
رد کردن توپ از حریف
clinching
بغل کردن حریف
clinched
بغل کردن حریف
marks
نشانه کردن حریف
mark
نشانه کردن حریف
squeezes
سد کردن مدافع حریف با دونفر
squeezed
سد کردن مدافع حریف با دونفر
parries
دفع کردن حمله حریف
parry
دفع کردن حمله حریف
parrying
دفع کردن حمله حریف
squeeze
سد کردن مدافع حریف با دونفر
finger hold
خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
shoulder block
سد کردن حریف با ضربه شانه
hooking
سد کردن غیرمجاز حریف باچوب
squeezing
سد کردن مدافع حریف با دونفر
simple leg ride
شگک خراب کردن حریف
interference
سد کردن غیرمجاز راه حریف
parried
دفع کردن حمله حریف
to overcrow one's rival
از پیروزی بر حریف شادی کردن
overplaying
حریف را ناچار به تغییر محل کردن
overplayed
حریف را ناچار به تغییر محل کردن
hook check
سد کردن راه چوب حریف ازعقب
overplays
حریف را ناچار به تغییر محل کردن
to backtrack
<idiom>
<verb>
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
sweat out
بازحمت حریف را از میدان بدر کردن
overplay
حریف را ناچار به تغییر محل کردن
triple team
سد یا مهار کردن حریف باسه بازیگر
wraparound check
سد کردن چوب حریف گوی دارباچوب
near all
نزدیک کردن شانههای حریف به تشک
hip check
سد کردن راه حریف با کمر وباسن
to row back
<idiom>
<verb>
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
kneeing
خطای سد کردن راه حریف بازانو
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off
رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
disengages
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
disengage
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
disengaging
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
flea flicker
پاس اشفته برای گیج کردن حریف
jab
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
jabs
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
jabbing
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
jabbed
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
spears
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
spear
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
clip
سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
clips
سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
clippings
سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
clipped
سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
to turn the tables on any one
وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
spearing
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
angle block
سد راه شدن از کنار برای منحرف کردن حریف
speared
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
straight arm
حریف را با مشت جلو امده ازخود دور کردن
double leg pick up
زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
poke check
فشار اوردن به گوی با چوب برای دور کردن ان از حریف
stunt
حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
high leg attack and shoulder control
زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
stunting
حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
stunts
حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
protection
سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
skate off
حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
clinches
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinch
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinching
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinched
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
muntin
وادار
mullion=middle post
وادار
trumeau
وادار
transom
وادار افقی
persuasive
وادار کننده
he was made to go
وادار به رفتن شد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com