Dictiornary-Farsi | واسطه معاملات بازرگانی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
broker	واسطه معاملات بازرگانی
brokered	واسطه معاملات بازرگانی
brokering	واسطه معاملات بازرگانی
brokers	واسطه معاملات بازرگانی


Other Matches

option dealer	واسطه معاملات اختیاری دلال معاملات اختیاری
lawmerchant	قواعد واصول قدیم معاملات بازرگانی
jobbing	واسطه بازرگانی
transactions	معاملات
dealings	معاملات
exchange transactions	معاملات برواتی
credit transaction	معاملات موجل
dealers	فروشنده معاملات چی
dealer	فروشنده معاملات چی
credit transaction	معاملات استمهالی
foreign exchange transaction	معاملات ارزی
external transaction	معاملات خارجی
dealing for money	معاملات پولی
commercial transactions	معاملات تجارتی
injunction	تحریم معاملات
boycotts	تحریم معاملات
boycotting	تحریم معاملات
boycotted	تحریم معاملات
boycott	تحریم معاملات
futures	معاملات سلف
foreign exchange transactions	معاملات ارزی
arbitrage	معاملات ارز
arm's length	معاملات ازاد
injunctions	تحریم معاملات
volume of sales	گردش معاملات
real estate	معاملات زمین
purchase tax	مالیات بر معاملات
sales {pl}	حجم معاملات
overseas trade	معاملات خارجی
stoopage of trade	منع معاملات
option dealing	معاملات اختیاری
stoopage of trade	قطع معاملات
turnover	گردش معاملات
sales {pl}	گردش معاملات
turnover	حجم معاملات
conveyancing	تسهیل معاملات
turn-over	گردش معاملات
turn-over	حجم معاملات
volume of sales	حجم معاملات
internal transactions	معاملات داخلی
unauthorized transaction	معاملات فضولی
treament of aliens	معاملات بیگانگان
swap	معاملات سلف ارز
swopping	معاملات سلف ارز
speculates	معاملات قماری کردن
realtors	دلال معاملات ملکی
swaps	معاملات سلف ارز
swapped	معاملات سلف ارز
hazardous	معاملات قماری اتفاقی
realtor	دلال معاملات ملکی
speculating	معاملات قماری کردن
agiotage	معاملات احتکاری بروات
invisibles	معاملات غیرقابل رویت
swops	معاملات سلف ارز
speculate	معاملات قماری کردن
land agent	دلال معاملات ملکی
swopped	معاملات سلف ارز
opening of negotiations	افتتاح مذاکرات [معاملات]
spot market	بازار معاملات نقدی
speculated	معاملات قماری کردن
real estate agency	بنگاه معاملات املاک
bargain	چانه زنی در معاملات معامله
speculated	معاملات پرخطر انجام دادن
speculates	معاملات پرخطر انجام دادن
speculating	معاملات پرخطر انجام دادن
speculate	معاملات پرخطر انجام دادن
bargaining	چانه زنی در معاملات معامله
bargains	چانه زنی در معاملات معامله
My capital is locked up in land.	سرمایه ام در معاملات زمین گیراست
bargained	چانه زنی در معاملات معامله
wheeler-dealer	دست اندرکار معاملات سیاسی و غیره
wheeler-dealers	دست اندرکار معاملات سیاسی و غیره
speculate	معاملات قماری یا سفته بازی کردن
exchange	جای معاملات ارزی و سهامی بورس
speculated	معاملات قماری یا سفته بازی کردن
exchanging	جای معاملات ارزی و سهامی بورس
speculates	معاملات قماری یا سفته بازی کردن
exchanged	جای معاملات ارزی و سهامی بورس
exchanges	جای معاملات ارزی و سهامی بورس
speculating	معاملات قماری یا سفته بازی کردن
the iron interest	کسانی که در معاملات اهن علاقه مند هستند
procuration fee	حق دلالی در معاملات استقراضی و رهن حق التحریر اسناد رسمی
jobber	واسطه
intermediary	واسطه
intermediaries	واسطه
brokers	واسطه
immediate	بی واسطه
mediators	واسطه
mediator	واسطه
intermediate	واسطه
middleman	واسطه
commissioner	واسطه
commissioners	واسطه
intermedium	واسطه
intermediator	واسطه
intermediate exchange	واسطه
interagent	واسطه
instrumentality	واسطه
inductor	واسطه
go between	واسطه
agency	واسطه
agencies	واسطه
by reason of	واسطه
broker	واسطه
brokered	واسطه
agents	واسطه
mediums	واسطه
middlemen	واسطه
medium	واسطه
brokering	واسطه
agent	واسطه
mediums	واسطه دلال
media	واسطه ها وسیله ها
medium	واسطه دلال
commodity broker	واسطه کالا
customs agent	واسطه گمرک
medium	میانجی واسطه
tumble gear	چرخ واسطه
intermediate coupling	پیوست واسطه
intermediate product	فراورده واسطه
intermediate compound	ترکیب واسطه
intermediate complex	کمپلکس واسطه
media	رسانه ها واسطه ها
chapman	واسطه سیار
mediums	میانجی واسطه
immediateness	عدم واسطه
financial intermediary	واسطه مالی
tumbler lever	اهرم واسطه
inductor	واسطه القاء
direct <adj.>	بدون واسطه
inermediate frequency	بسامد واسطه
insurance broker	واسطه بیمه
rug dealer	واسطه فرش
bill broker	واسطه تنزیل
authorised clerk	واسطه مجاز
intermediate field	میدان واسطه
intermediate objective	هدف واسطه
standard interface	واسطه استاندارد
agents	واسطه عامل
shipbroker	واسطه حمل
pandering	واسطه کار بد
panders	واسطه کار بد
post transition metals	فلزات پس واسطه
mediation	واسطه گری
relay station	ایستگاه واسطه
panderer	واسطه کار بد
onthat account	بان واسطه
owing to the fact that	به واسطه اینکه
agent	واسطه عامل
immediately	بدون واسطه
shells	برنامه واسطه
shelling	برنامه واسطه
intermediate goods	کالاهای واسطه
intermediate grid	شبکه واسطه
intermediate layer	قشر واسطه
mean proportional	واسطه هندسی
intermediate product	محصول واسطه
pander	واسطه کار بد
intermediate reaction	واکنش واسطه
pandered	واسطه کار بد
real estate broker	واسطه املاک
shell	برنامه واسطه
intermediate transmitter	فرستنده واسطه
intermediate contact	کنتاکت واسطه
jobber	بازرگان واسطه
transition element	عنصر واسطه
immediacy	مستقیم و بی واسطه بودن
customs agent	واسطه کارهای گمرکی
direct support	تکیه گاه بی واسطه
customs broker	واسطه امور گمرکی
financial intermediary	موسسه مالی واسطه
intermediate contour	میزان منحنی واسطه
transition series	گروه عناصر واسطه
interceder	شفاعت کننده واسطه
inner transition elements	عناصر واسطه داخلی
intermediate frequency amplifier	فزونساز بسامد واسطه
mediately	یا واسطه بطور ناراسته
indirect support	تکیه گاه بی واسطه
virgin medium	واسطه دست نخورده
forwarding agent	واسطه حمل و نقل
intermediate frequency transformer	مبدل بسامد واسطه
jobbing	عمل واسطه گری
psychic	واسطه پدیده روحی
tumble gear	چرخ دنده واسطه
relay	ایستگاه واسطه مخابراتی رله
freight forwarder	واسطه حمل و نقل کالا
relays	ایستگاه واسطه مخابراتی رله
relayed	ایستگاه واسطه مخابراتی رله
leads	سیم واسطه زاویه پیشگیری
lead	سیم واسطه زاویه پیشگیری
business <adj.>	بازرگانی
trading	بازرگانی
corporate [commercial] <adj.>	بازرگانی
relating to business <adj.>	بازرگانی
traded	بازرگانی
commerce	بازرگانی
for-profit <adj.>	بازرگانی
commercial	بازرگانی
emporetic	بازرگانی
commercial <adj.>	بازرگانی