English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 120 (6 milliseconds)
English Persian
crystal clear واضح-مبرهن
Other Matches
demystifies واضح و مبرهن کردن
demystify واضح و مبرهن کردن
demystifying واضح و مبرهن کردن
demystified واضح و مبرهن کردن
plain واضح
graphic واضح
distinct واضح
plainest واضح
plains واضح
crystalline واضح
vivid واضح
palpable واضح
ditinct واضح
conspicuous واضح
iuntelligibly واضح
explicit واضح
kenspeckle واضح
perspicuous واضح
transpicuous واضح
well known واضح
clears واضح
distinct <adj.> واضح
perspicuous <adj.> واضح
clear واضح
notable <adj.> واضح
explicit <adj.> واضح
plainer واضح
clearer واضح
clearest واضح
clear evidence دلیل واضح
clarifier واضح کننده
expounded واضح کردن
self-explanatory واضح اشکار
expounding واضح کردن
self explanatory واضح اشکار
expounds واضح کردن
orotund قوی و واضح
unambiguous واضح روشن
clear proof دلیل واضح
clear picture تصویر واضح
sharp image تصویر واضح
self explaining واضح اشکار
sharp picture تصویر واضح
expound واضح کردن
overt واضح نپوشیده
open-and-shut ساده واضح
open and shut ساده واضح
clears بطور واضح
clean cut مشخص واضح
luminous شب نما واضح
lucidly بطور واضح
obvious واضح بدیهی
cleaners مشخص واضح
clears واضح کردن
clearest بطور واضح
plainly بطور واضح
clearest واضح کردن
lucid واضح درخشان
clearer بطور واضح
clearer واضح کردن
clear بطور واضح
clear واضح کردن
clean-cut مشخص واضح
distinctly بطور واضح
pseudopod تجسم واضح روح
spell out <idiom> واضح توضیح دادن
self explaining بدیهی واضح فی نفسه
documentary photography عکس واضح وروشن
unconcealed روشن هویدا واضح
plainly بطور واضح صریحا"
enhancing بهتر یا واضح تر کردن
It dawned upon him. برای او [مرد] واضح شد.
It was borne in on him. برای او [مرد] واضح شد.
plain text متن واضح و اشکار
pellucidly بطور روشن یا واضح
self-explanatory بدیهی واضح فی نفسه
self explanatory بدیهی واضح فی نفسه
enhance بهتر یا واضح تر کردن
enhanced بهتر یا واضح تر کردن
enhances بهتر یا واضح تر کردن
enunciation تلفظ واضح و روشن
pseudopodium تجسم واضح روح
eye dialect لهجهء واضح و هجایی
diction تلفظ واضح و روشن
luculent نور افشان واضح
open to the public واضح درنظر عموم
clarifies واضح کردن توضیح دادن
to be clear to somebody برای کسی واضح بودن
truism چیزی که پر واضح است ابتذال
truisms چیزی که پر واضح است ابتذال
clarifying واضح کردن توضیح دادن
speak up <idiom> بلندو واضح سخن گفتن
clarify واضح کردن توضیح دادن
cts واضح وروشن جهت ارسال
How can you ask? این باید واضح باشد برای تو
Her eyes spoke volumes of despair. در چشمهای او [زن] ناامیدی کاملا واضح است.
blurring تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
specifying بیان واضح آنچه نیاز است
specify بیان واضح آنچه نیاز است
blurs تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
specifies بیان واضح آنچه نیاز است
continuity مسیر ارتباط واضح بین دو نقط ه
blur تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurred تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
That speaks volumes. <idiom> چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
uncovered واضح قابل رویت غیر سری
to speak volumes [for] کاملأ واضح بیان کردن [اصطلاح مجازی]
problem واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
problems واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
This would provide an obvious solution [to the problem] . این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
focusing واضح کردن تصویر تار شده روی صفحه نمایش
enhanced حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhances حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
hyperfocal distance نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
enhance حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhancing حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
What she wears speaks volumes about her. به سبکی که او [زن] لباس می پوشد خیلی واضح بیان می کند چه جور آدمی است.
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com