Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
very
واقعی فعلی
Other Matches
assumed position
موضع فعلی موضع اشغال شده فعلی
cambridge equation
نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter
ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
architecture proper
معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
present-day
فعلی
actuals
فعلی
actual
فعلی
current ratio
وضعیت فعلی
celestial gion
کره فعلی
capital value
ارزش فعلی
status quo
وضع فعلی
present conditions
شرایط فعلی
present value
ارزش فعلی
present worth
ارزش فعلی
present value
ارزش فعلی
current graph
نمودار فعلی
acceptance by conduct
قبول فعلی
nonce
مقصود فعلی
actual state of affairs
وضع فعلی
current location counter
شمارنده مکان فعلی
currents
فعلی اخرین اطلاعات
current purchasing power
قدرت خرید فعلی
current directory
دایرکتوری جاری یا فعلی
net present value
ارزش فعلی خالص
for the nonce
برای مقصود فعلی
current
فعلی اخرین اطلاعات
verbal
فعلی تحت اللفظی
alien
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
aliens
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
physical
ترتیب فعلی کابلها در شبکه
cumulative preferential
سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
an inceptive verb
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
discounted cash flow
ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
an inceptive
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
do
[verb]
روی
[فعلی که همراه می آید]
تکیه میکند
up to d.
تمام شده تا تاریخ فعلی تازه جدید
input/output
آدرس فعلی آن در حین اجرا وارد میشود
To preserve the status quo .
وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
an infinite verb
فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
operand
عدد یا آدرس فعلی که به جای برچسب یا محل اش استفاده شود
jump instruction
موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
I shall not sign this contract in its present from (as it appears).
این قرار داد را بصورت فعلی امضاء نخواهم کرد
an impersonal verb
فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
ends
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
end
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ended
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
DSW
کلمه داده که از وسیلهای که حاوی اطلاعات وضعیت فعلی اش است ارسال میشود
devices
کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
device
کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
trace
روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
traces
روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
traced
روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
actual
واقعی
factual
واقعی
essential
واقعی
true life
واقعی
essentials
واقعی
unfeigned
واقعی
veridical
واقعی
ex post saving
واقعی
actuals
واقعی
factually
واقعی
McCoy
واقعی
positive
واقعی
card-carrying
واقعی
veracious
واقعی
lifelike
واقعی
ex post
واقعی
concrete
: واقعی
literal
واقعی
veritable
واقعی
righting
واقعی
real
واقعی
virtual
واقعی
very
واقعی
righted
واقعی
right
واقعی
objectives
واقعی
objective
واقعی
incremental computer
دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
plotters
رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
plotter
رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
carry ineffect
واقعی کردن
jisen
مبارزه واقعی
historical costs
هزینه واقعی
implement
واقعی کردن
realizing
واقعی کردن
never-never land
غیر واقعی
realizes
واقعی کردن
objective data
دادههای واقعی
objective value
ارزش واقعی
truer
واقعی حقیقی
truest
واقعی حقیقی
actual income
درامد واقعی
real memory
حافظه واقعی
real
واقعی موجود
true
واقعی حقیقی
actualise
[British]
واقعی کردن
actualize
واقعی کردن
genuine
واقعی حقیقی
incidental expenses
هزینههای واقعی
never-never
غیر واقعی
realized
واقعی کردن
out of pocket expenses
هزینه واقعی
real capital
سرمایه واقعی
real costs
هزینههای واقعی
real earnings
درامدهای واقعی
real fluid
سیال واقعی
real income
درامد واقعی
real mode
حالت واقعی
real numbers
اعداد واقعی
true vertical
قائم واقعی
true slump
نشست واقعی
true power
توان واقعی
make something happen
واقعی کردن
true complement
متمم واقعی
real assets
دارائیهای واقعی
real anxiety
اضطراب واقعی
real address
آدرس واقعی
realize
واقعی کردن
realising
واقعی کردن
realises
واقعی کردن
realised
واقعی کردن
put ineffect
واقعی کردن
airy-fairy
غیر واقعی
put inpractice
واقعی کردن
real score
نمره واقعی
real sector
بخش واقعی
real storage
انباره واقعی
real value
ارزش واقعی
real wage
مزد واقعی
true complement
مکمل واقعی
carry into effect
واقعی کردن
true form
فرم واقعی
bring inbeing
واقعی کردن
life size
اندازه واقعی
true north
شمال واقعی
actual key
کلید واقعی
actual load
بار واقعی
unreal
غیر واقعی
actual loss
زیان واقعی
accomplish
واقعی کردن
life-size
اندازه واقعی
insubstantial
غیر واقعی
carry out
واقعی کردن
practicals
واقعی کارازموده
practical
واقعی کارازموده
actual address
نشانی واقعی
actual argument
نشانوند واقعی
actual cost
هزینه واقعی
actual damage
خسارت واقعی
down to earth
حقیقی واقعی
down-to-earth
حقیقی واقعی
unrealistically
غیر واقعی
actual price
قیمت واقعی
actual saving
پس انداز واقعی
execute
واقعی کردن
fulfill
[American]
واقعی کردن
matter-of-fact
بطور واقعی
matter of fact
بطور واقعی
make a reality
واقعی کردن
put into practice
واقعی کردن
nominal
غیر واقعی
put into effect
واقعی کردن
bring into being
واقعی کردن
actual expenses
مخارج واقعی
actual parameter
پارامتر واقعی
actualize
واقعی کردن
unrealistic
غیر واقعی
actual velocity
سرعت واقعی
actual self
خود واقعی
incremental computer
کامپیوتری که متغیرها را به صورت اختلاف بین مقادیر فعلی و مقادیر اولیه مطلق ذخیره میکند
failure
بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
failures
بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
true meridian
نصف النهار واقعی
real money supply
عرضه واقعی پول
real balance effect
اثر مانده واقعی
real will
نظریه اراده واقعی
pragmatize
واقعی نشان دادن
real interest rate
نرخ بهره واقعی
objectively
بطور واقعی یا خارجی
in the clouds
<idiom>
دور از زندگی واقعی
unreal
غیر واقعی خیالی
real rate of interest
نرخ بهره واقعی
ideal
مطابق نمونه واقعی
real national income
درامد ملی واقعی
ideals
مطابق نمونه واقعی
actual investment
سرمایه گذاری واقعی
real investment
سرمایه گذاری واقعی
inesse
دارای هستی واقعی
index of real wages
شاخص دستمزدهای واقعی
real McCoy
<idiom>
چیز واقعی واصیل
actual neurosis
روان رنجوری واقعی
in the p sense of the word
بمعنی واقعی کلمه
home whistle
امتیاز واقعی یا فرضی
false
ساختگی غیر واقعی
actual instruction
دستور العمل واقعی
no par
بدون ارزش واقعی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com