English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
real واقعی موجود
Other Matches
polymorph عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
cambridge equation نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
current ratio نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
implied malice سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
architecture proper معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
unfeigned واقعی
veridical واقعی
righted واقعی
virtual واقعی
card-carrying واقعی
factually واقعی
actuals واقعی
objectives واقعی
real واقعی
veritable واقعی
right واقعی
McCoy واقعی
literal واقعی
objective واقعی
righting واقعی
lifelike واقعی
ex post واقعی
actual واقعی
essential واقعی
essentials واقعی
veracious واقعی
true life واقعی
ex post saving واقعی
concrete : واقعی
very واقعی
factual واقعی
positive واقعی
real earnings درامدهای واقعی
actual parameter پارامتر واقعی
actual self خود واقعی
actual saving پس انداز واقعی
actual price قیمت واقعی
real fluid سیال واقعی
real memory حافظه واقعی
actual velocity سرعت واقعی
real mode حالت واقعی
real numbers اعداد واقعی
life size اندازه واقعی
matter of fact بطور واقعی
matter-of-fact بطور واقعی
real address آدرس واقعی
real income درامد واقعی
actualize واقعی کردن
nominal غیر واقعی
life-size اندازه واقعی
true vertical قائم واقعی
true slump نشست واقعی
very واقعی فعلی
true power توان واقعی
true north شمال واقعی
unreal غیر واقعی
true form فرم واقعی
true complement مکمل واقعی
true complement متمم واقعی
unrealistic غیر واقعی
unrealistically غیر واقعی
practical واقعی کارازموده
practicals واقعی کارازموده
actual argument نشانوند واقعی
never-never land غیر واقعی
down to earth حقیقی واقعی
down-to-earth حقیقی واقعی
actual loss زیان واقعی
actual load بار واقعی
actual key کلید واقعی
insubstantial غیر واقعی
actual address نشانی واقعی
actual income درامد واقعی
actual expenses مخارج واقعی
actual damage خسارت واقعی
actual cost هزینه واقعی
airy-fairy غیر واقعی
never-never غیر واقعی
real costs هزینههای واقعی
make a reality واقعی کردن
realising واقعی کردن
carry ineffect واقعی کردن
real sector بخش واقعی
realises واقعی کردن
truer واقعی حقیقی
incidental expenses هزینههای واقعی
realised واقعی کردن
real storage انباره واقعی
put into effect واقعی کردن
bring into being واقعی کردن
actualise [British] واقعی کردن
put into practice واقعی کردن
realize واقعی کردن
fulfill [American] واقعی کردن
execute واقعی کردن
carry out واقعی کردن
realizing واقعی کردن
realizes واقعی کردن
true واقعی حقیقی
realized واقعی کردن
truest واقعی حقیقی
real score نمره واقعی
genuine واقعی حقیقی
bring inbeing واقعی کردن
accomplish واقعی کردن
historical costs هزینه واقعی
real value ارزش واقعی
real anxiety اضطراب واقعی
put inpractice واقعی کردن
real wage مزد واقعی
real assets دارائیهای واقعی
carry into effect واقعی کردن
out of pocket expenses هزینه واقعی
objective data دادههای واقعی
objective value ارزش واقعی
jisen مبارزه واقعی
actualize واقعی کردن
put ineffect واقعی کردن
implement واقعی کردن
make something happen واقعی کردن
real capital سرمایه واقعی
disposal موجود
on hand موجود
entities موجود
extant موجود
existent موجود
lives موجود
entity موجود
existing موجود
stock موجود
going موجود
bound موجود
available موجود
handiest موجود
to the fore موجود
stocked موجود
handier موجود
in store موجود
handy موجود
life موجود
inesse موجود
true meridian نصف النهار واقعی
unreal غیر واقعی خیالی
pepper corn rent اجاره غیر واقعی
ideal مطابق نمونه واقعی
ideals مطابق نمونه واقعی
no par بدون ارزش واقعی
real money supply عرضه واقعی پول
false ساختگی غیر واقعی
real McCoy <idiom> چیز واقعی واصیل
home whistle امتیاز واقعی یا فرضی
in the clouds <idiom> دور از زندگی واقعی
conductance مقدار هدایت واقعی
real will نظریه اراده واقعی
real interest rate نرخ بهره واقعی
real rate of interest نرخ بهره واقعی
real national income درامد ملی واقعی
actual velocity of ground water سرعت واقعی اب زیرزمینی
actual neurosis روان رنجوری واقعی
objectively بطور واقعی یا خارجی
pragmatize واقعی نشان دادن
real purchasing power قدرت خرید واقعی
in the p sense of the word بمعنی واقعی کلمه
real balance effect اثر مانده واقعی
actual instruction دستور العمل واقعی
actual investment سرمایه گذاری واقعی
real investment سرمایه گذاری واقعی
inesse دارای هستی واقعی
index of real wages شاخص دستمزدهای واقعی
effective strength استعدادرزمی موجود
existing circumstances شرایط موجود
to have in stock موجود داشتن
biotype موجود همزیست
fleet in being ناوگان موجود
available goods کالاهای موجود
ready money پول موجود
records available اطلاعات موجود
spot goods کالاهای موجود
inexistent غیر موجود
available balance مانده موجود
availability موجود بودن
status quo وضع موجود
to be there موجود بودن
presents موجود اماده
wight موجود زنده
gremlins موجود وهمی
present موجود اماده
gremlin موجود وهمی
presented موجود اماده
thing لباس موجود
presenting موجود اماده
sterling فاهر وباطن یکی واقعی
to look like the real thing مانند چیزی واقعی بودن
actual decimal point نقطه یا ممیز اعشاری واقعی
abstract جوهرگرفتن از عاری از کیفیات واقعی
abstracting جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
abstracts جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com