English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (24 milliseconds)
English Persian
pragmatize واقعی نشان دادن
Search result with all words
to put it on پیش از اندازه واقعی نشان دادن
Other Matches
cambridge equation نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
absolute altimeter ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
simulator برنامه کامپیوتری که کاربر امکان هدایت هواپیما را میدهد. با نشان داده یک تابلوی کنترل واقعی و صحنههای متحرک .
simulators برنامه کامپیوتری که کاربر امکان هدایت هواپیما را میدهد. با نشان داده یک تابلوی کنترل واقعی و صحنههای متحرک .
underlet کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
illustrates شرح دادن نشان دادن
illustrate شرح دادن نشان دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
quantity theory of money حاصلضرب حجم در سرعت گردش پول برابر است باحاصلضرب سطح عمومی قیمت و تولید واقعی نظریه مقداری پول که درحقیقت عقیده اقتصاددانان کلاسیک را درباره پول نشان میدهد را میتوان بصورت زیرنوشت : یعنی PQ = V
okuns law براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
actuate نشان دادن
indicates نشان دادن
showed نشان دادن
indicated نشان دادن
exert نشان دادن
ante نشان دادن
show نشان دادن
adumbrate نشان دادن
vision یا نشان دادن
exerting نشان دادن
visions یا نشان دادن
exerts نشان دادن
demonstrating نشان دادن
demonstrates نشان دادن
run نشان دادن
exerted نشان دادن
register نشان دادن
registering نشان دادن
to show up نشان دادن
demonstrate نشان دادن
registers نشان دادن
runs نشان دادن
shows نشان دادن
to put forth نشان دادن
indicate نشان دادن
showŠetc نشان دادن
demonstrated نشان دادن
evince نشان دادن
evinced نشان دادن
evinces نشان دادن
evincing نشان دادن
imbody نشان دادن
introducing نشان دادن
point نشان دادن
introduce نشان دادن
introduced نشان دادن
introduces نشان دادن
foreshown از پیش نشان دادن
impassibly بی نشان دادن عاطفه
decorating نشان یامدال دادن به
reacted واکنش نشان دادن
decorates نشان یامدال دادن به
react واکنش نشان دادن
decorate نشان یامدال دادن به
keep at something پشتکار نشان دادن
for crying out loud <idiom> نشان دادن عصبانیت
cough up <idiom> بی تمایلی نشان دادن
adumbration نشان دادن خلاصه
marshal به ترتیب نشان دادن
displayed نشان دادن اطلاعات
To assert oneself . To display ones merit . خودی را نشان دادن
display نشان دادن اطلاعات
displaying نشان دادن اطلاعات
hang back بی میلی نشان دادن
to be illustrative of با عکس نشان دادن
marshals به ترتیب نشان دادن
marshalled به ترتیب نشان دادن
marshaling به ترتیب نشان دادن
displays نشان دادن اطلاعات
marshaled به ترتیب نشان دادن
reacting واکنش نشان دادن
to play fast and loose بی ثباتی نشان دادن
showdown نمونه نشان دادن
showdowns نمونه نشان دادن
emote هیجان نشان دادن
televises با تلویزیون نشان دادن
televised با تلویزیون نشان دادن
rubricize قرمز نشان دادن
playoffs نشان دادن فیلم
rubricate قرمز نشان دادن
televise با تلویزیون نشان دادن
forces خشونت نشان دادن
forcing خشونت نشان دادن
prefiguring از پیش نشان دادن
prefigures از پیش نشان دادن
televising با تلویزیون نشان دادن
emblems با علایم نشان دادن
lout نفهمی نشان دادن
louts نفهمی نشان دادن
measure اندازه نشان دادن
squirms ناراحتی نشان دادن
squirming ناراحتی نشان دادن
squirmed ناراحتی نشان دادن
squirm ناراحتی نشان دادن
graph با نمودار نشان دادن
graphs با نمودار نشان دادن
exemplifying بانمونه نشان دادن
exemplify بانمونه نشان دادن
exemplifies بانمونه نشان دادن
emblem با علایم نشان دادن
exemplified بانمونه نشان دادن
force خشونت نشان دادن
by show of hands با نشان دادن دست
playoff نشان دادن فیلم
responds واکنش نشان دادن
responded واکنش نشان دادن
respond واکنش نشان دادن
blaze باتصویر نشان دادن
blazed باتصویر نشان دادن
blazes باتصویر نشان دادن
to hang back بیمیلی نشان دادن
prefigure از پیش نشان دادن
prefigured از پیش نشان دادن
reacts واکنش نشان دادن
image نشان دادن تصویر
pretypify قبلا نشان دادن
wear one's heart on one's sleeve <idiom> نشان دادن تمام احساسات
turtledoves عزیز محبت نشان دادن
give in <idiom> راه را به کسی نشان دادن
earmarks نشان کردن اختصاص دادن
dogmatize تعصب مذهبی نشان دادن
to screen a scene در روی پرده نشان دادن
examples بامثال ونمونه نشان دادن
emblematize بطور کنایه نشان دادن
historicize بعنوان تاریخ نشان دادن
turtledove عزیز محبت نشان دادن
lay down the law <idiom> راه را به کسی نشان دادن
project فاهر کردن نشان دادن
earmark نشان کردن اختصاص دادن
to keep one's temper متین بودن نشان دادن
to set out نشان دادن تعیین کردن
phew برای نشان دادن بی تابی
example بامثال ونمونه نشان دادن
phew برای نشان دادن بیزاری
chronogram نشان دادن سنوات تاریخی
to give a warm welcome روی خوش نشان دادن به
rogue رذالت و پستی نشان دادن
projects فاهر کردن نشان دادن
rogues رذالت و پستی نشان دادن
give someone the green light چراغ سبز نشان دادن
charting بر روی نقشه نشان دادن
you don't say <idiom> نشان دادن تعجب ازشنیدهها
charted بر روی نقشه نشان دادن
to render homage تکریم و وفاداری نشان دادن
to pay homage تکریم و وفاداری نشان دادن
displays نشان دادن ابراز کردن
displaying نشان دادن ابراز کردن
charts بر روی نقشه نشان دادن
displayed نشان دادن ابراز کردن
to do homage تکریم و وفاداری نشان دادن
display نشان دادن ابراز کردن
chart بر روی نقشه نشان دادن
to jump at something [colloquial] به چیزی واکنش نشان دادن
projected فاهر کردن نشان دادن
represents بیان کردن نشان دادن
impassibly بی نشان دادن احساس درد
representations عمل نشان دادن چیزی
reacting عکس العمل نشان دادن
picture سینما با عکس نشان دادن
indexed نشان دادن بصورت الفبایی
index نشان دادن بصورت الفبایی
representation عمل نشان دادن چیزی
overreacts بیخود واکنش نشان دادن
carry the torch <idiom> نشان دادن وفاداری به کسی
indexes نشان دادن بصورت الفبایی
reacted عکس العمل نشان دادن
overreacting بیخود واکنش نشان دادن
react عکس العمل نشان دادن
represented بیان کردن نشان دادن
represent بیان کردن نشان دادن
pictured سینما با عکس نشان دادن
reacts عکس العمل نشان دادن
pictures سینما با عکس نشان دادن
To show ones mettle . غیرت خود را نشان دادن
picturing سینما با عکس نشان دادن
show one round همه جا را به کسی نشان دادن
overreact بیخود واکنش نشان دادن
overreacted بیخود واکنش نشان دادن
to pay homage to somebody به کسی تکریم و وفاداری نشان دادن
demonstratively با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
simulate تقلید نشان دادن وانمود کردن
demonstrate نشان دادن نحوه کار چیزی
simulates تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulating تقلید نشان دادن وانمود کردن
demonstrates نشان دادن نحوه کار چیزی
randomize بصورت امار تصادفی نشان دادن
demonstrating نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrating نشان دادن نحوه کار چیزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com