English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
supra orbital واقع دربالای کاسه چشم
Other Matches
supraclavicular واقع دربالای ترقوه
superlunar واقع دربالای ماه
postorbital واقع در پشت کاسه چشم
infraorbital واقع در زیر کاسه چشم
preorbital واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
There are wheels within wheels . کاسه ای زیر نیم کاسه است
atop دربالای
overhead دربالای سر
knife board نیمکت دوطرفه دربالای امنیبوس
head liner کسیکه نامش دربالای صفحهای نموداراست
brush and rails مانعی مرکب از بوته و تیر دربالای ان
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
orphan اخرین خط یک پاراگراف که دربالای یک صفحه از متن تنهاقرار دارد
orphaned اخرین خط یک پاراگراف که دربالای یک صفحه از متن تنهاقرار دارد
orphans اخرین خط یک پاراگراف که دربالای یک صفحه از متن تنهاقرار دارد
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
drinking cup کاسه
lump sum یک کاسه
craniums کاسه سر
skulls کاسه سر
bowl کاسه
cupule کاسه
chalice کاسه
cotyla کاسه
chalices کاسه
calyx کاسه گل
calycle کاسه گل
calix کاسه گل
crania کاسه سر
cranium کاسه سر
skull کاسه سر
bowls کاسه
pappus کاسه گل
lump sums یک کاسه
socket کاسه
messmate هم کاسه
mazard کاسه
sockets کاسه
in a lump sum یک کاسه
A bowl hotter than the soup it contains. <proverb> کاسه از آش گرمتر.
parasitism کاسه لیسی
oil seal کاسه نمد
porringer کاسه اش خوری
yes-man کاسه لیس
husk غلاف یا کاسه گل
husks غلاف یا کاسه گل
doormat کاسه لیس
cat's paw کاسه لیس
puppet کاسه لیس
minion کاسه لیس
lickspittle کاسه لیس
fawner کاسه لیس
toady کاسه لیس
brown-noser کاسه لیس
suck-up کاسه لیس
bootlicker کاسه لیس
eye socket کاسه چشم
eye sockets کاسه چشم
craniography شرح کاسه سر
cup seal بوبند کاسه
dipper stick کاسه بیل
scal کاسه نمد
eager beaver کاسه گرم تر از اش
scutum کاسه زانو
sealings کاسه نمدها
stuffing box کاسه نمد
eyehole کاسه چشم
flower cup غلاف کاسه گل
glene کاسه مفصل
cranial nerve عصب کاسه سر
corolla جام گل کاسه گل
ball bearing کاسه ساچمه
loricate کاسه دار
lickspittle کاسه لیس
ball bearings کاسه ساچمه
turtleback کاسه پشت
glene کاسه چشم
brainpan کاسه مغز
stooge کاسه لیس
kneepan کاسه زانو
knee pan کاسه زانو
knee cap کاسه زانو
kegler کاسه ساز
hard shell کاسه دار
arse-licker کاسه لیس
kiss-ass [American E] کاسه لیس
seals کاسه نمد
bowls کاسه رهنما
bowl کاسه رهنما
socket کاسه بندگاه
patellae کاسه زانو
patella کاسه زانو
sockets کاسه بندگاه
ass-kisser [American E] کاسه لیس
socket کاسه چشم
seal کاسه نمد
kneecaps کاسه زانو
kneecap کاسه زانو
hardshell کاسه دار سخت
sound bow کاسه زنگ اخبار
stifle bone کاسه زانوی اسب
carapace کاسه سنگ پشت
patellate مانند کاسه زانو
She had three bowls of soup. سه کاسه سوپ خورد
labyrinth seal کاسه نمد لایبرنت
housemaid's knee اماس کاسه زانو
drinking vessel فرف ابخوری کاسه
toadyism مداهنه کاسه لیسی
suborbital زیر کاسه چشمی
They put the blane on him . he was the scapegoat. کاسه کوزه ها سر اوشکست
consolidated debt بدهی یک کاسه شده
porringer کلاه کاسه مانند
calipash کاسه لاک پشت
sockets سرپیچ کاسه چشم
inferior calyx کاسه پایین افتاده
patellar مانند کاسه زانو
My patience is exhausted ( worn out ) . کاسه صبرم لبریز شده
My patience has run out (is exhausted). کاسه صبرم لبریز است
on good turn deserves another کاسه جایی رودکه بازاردقدح
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat . کاسه گدایی دست گرفتن
incomplete flower گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
testudinate مانند کاسه سنگ پشت
inferior ovary تخم دان پایین تر از کاسه
there are wheels within wheels زیرکاسه نیم کاسه است
To go round hat in hand . کاسه گدایی بدست گرفتن
inferior calyx کاسه پایین تر از تخم دان
testudineous مانند کاسه سنگ پشت
sycophancy مفت خوری کاسه لیسی
calipee کاسه زیرین لاک پشت
testudinarious مانند کاسه سنگ پشت
toady کاسه لیس مداهنه کردن
there is something in the wind کاسهای زیر نیم کاسه است
More Catholic than the Pope . کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
calipash قسمت بالای کاسه لاک پشت
guards کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
memento mori کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
coronae borealis کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
guard کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guarding کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
corona borealis کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
belljar نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
One good turn deserves another . کاسه جایی رود که باز آید قدح
shells صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shelling صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
To pool resources to gether . کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
shell صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
patelliform مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
chevron seal کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
cross bones شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
leather back لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
calyx طرح حقه یا کاسه گل که حالتی از گل شاه عباسی و یا گل ختایی را نشان می دهد
in reality در واقع
situate واقع در
substantially در واقع
post mortem پس از واقع
indeed در واقع
bestead واقع
postmortem پس از واقع
situates واقع در
situated or situate واقع
As it were در واقع
situating واقع در
dichasial واقع در دو طرف
lie واقع شدن
take place واقع شدن
lied واقع شدن
to take place واقع شدن
dereism واقع گریزی
precordial واقع در پیش دل
life like واقع نما
limitrophe واقع در مرز
meanest واقع دروسط
meaner واقع دروسط
mean واقع دروسط
osculant واقع شونده
untrue خلاف واقع
postern واقع درعقب
located inside تو واقع شده
situated or situate واقع شده
covenant واقع شود
lies واقع شدن
it lies on the east of در خاور واقع
vertical واقع در نوک
intradermic واقع در زیرپوست
realism واقع گرایی
hypodermal واقع در زیرپوست
intradermal واقع در زیرپوست
shipside واقع در کنارکشتی
simultaneous with each other با هم واقع شونده
subjacent واقع در زیر
initiatory واقع در اول
sincipital واقع در جلوی سر
intervascular واقع در میان رگ ها
realism واقع گرائی
intralogical واقع در حدودمنطق
realism واقع بینی
set واقع شده
covenants واقع شود
procephalic واقع در جلو سر
objectivity واقع بینی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com