English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
suboceanic واقع درعمق اقیانوس
Other Matches
transpacific واقع درانسوی اقیانوس ارام
nautilus حلزونهای گرمسیری مارپیچی جنوب اقیانوس ساکن و اقیانوس هند
the pacific اقیانوس ارام یا ساکن اقیانوس کبیر
the pacific ocean اقیانوس ارام یا ساکن اقیانوس کبیر
range spread اتش درعمق
ladders اتش درو درعمق
stenobathic درعمق کم زیست کننده
ladder اتش درو درعمق
bravo, pattern شکلی که حرارت سنج اب درعمق کمتر از 001 فاتوم نشان میدهد
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
oceans اقیانوس
high seas <idiom> اقیانوس
ocean اقیانوس
archibenthal enviroment ژرفمون اقیانوس
atlantic ocean اقیانوس اطلس
archibenthal enviroment ژرفاگاه اقیانوس
seabed بستر اقیانوس
oceangoing اقیانوس پیما
neptune الهه اقیانوس
transoceanic عبور از اقیانوس
oceanographer اقیانوس شناس
oceanology اقیانوس شناسی
oceanography شرح اقیانوس ها
oceanography اقیانوس نگاری
oceanography اقیانوس شناسی
indian ocean اقیانوس هند
ocean current جریان اقیانوس
pacific اقیانوس ساکن
ocean floor بستر اقیانوس
the indian ocean اقیانوس هند
oceanpgraphy اقیانوس نگاری
aphotic zone لایه تاریک اقیانوس
archibenthal enviroment محیط ژرف اقیانوس
ocean vessel کشتی اقیانوس پیما
ocean convoy کاروان اقیانوس پیما
ocean lane راه کشتی رو در اقیانوس
benthal وابسته به اعماق اقیانوس
aphotic stratum طبقه تاریک اقیانوس
aphotic stratum لایه تاریک اقیانوس
aphotic zone طبقه تاریک اقیانوس
benthic وابسته به اعماق اقیانوس
interoceanic ولقع در میان اقیانوس
oceanic troposphere گرم - سپهر اقیانوس
oceanic troposphere گرم -کره اقیانوس
oceanward سوی اقیانوس یا دریا
raydit رادار اقیانوس نگار
oceanographic مربوط به اقیانوس شناسی
transatlantic انطرف اقیانوس اطلس
transoceanic در سراسراقیانوس اقیانوس پیما
porbeagle کوسه ماهی خطرناک اقیانوس
ground swell طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
transpacific وابسته بسرتاسر اقیانوس ارام
shovelhead کوسه ماهی باریک سر اقیانوس
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
finback بالن یا نهنگ سواحل اقیانوس اطلس
meadowlark مرغ اقیانوس امریکاشبیه پری شاهرخ
mallemuck مرغ طوفان اقیانوس منجمد شمالی
surfbird مرغ ساحلی سواحل اقیانوس ارام
auklet جنسی از پنگوئنهای کوچک سواحل اقیانوس ارام
pampero باد سردی که از کوههای سوی اقیانوس اطلس می وزد
saury ماهی باریک اندام ودراز منقار اقیانوس اطلس
opah یکجور ماهی بزرگ خال مخالی در اقیانوس اطلس که رنگهای روشن دارد
pomfret یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
atlantic وابسته به کوه اطلس اقیانوس اطلس
indeed در واقع
situates واقع در
situated or situate واقع
bestead واقع
in reality در واقع
As it were در واقع
post mortem پس از واقع
substantially در واقع
situate واقع در
postmortem پس از واقع
situating واقع در
oceanus خدای دریا خدای اقیانوس
intervascular واقع در میان رگ ها
realistic واقع گرایانه
realistic واقع بین
procephalic واقع در جلو سر
realistically واقع بین
osculant واقع شونده
extraception واقع نگری
extreme position واقع درمنتهاالیه
lumbar واقع در کمر
flight from reality واقع گریزی
hypodermal واقع در زیرپوست
haemal واقع درسوی دل
precordial واقع در پیش دل
intradermal واقع در زیرپوست
realistically واقع گرایانه
alpha lyrae نسر واقع
subjacent واقع در زیر
situated or situate واقع شده
axile واقع درمحور
postern واقع درعقب
superjacent واقع درفوق
capsulate واقع درکپسول
centric واقع درمرکز
trumped-up خلاف واقع
sinisteral واقع درسمت چپ
simultaneous with each other با هم واقع شونده
trumped up خلاف واقع
dereism واقع گریزی
shipside واقع در کنارکشتی
sincipital واقع در جلوی سر
dichasial واقع در دو طرف
initiatory واقع در اول
sublunar واقع در زیرقمر
untrue خلاف واقع
nether واقع در پایین
nether واقع در زیر
it lies on the east of در خاور واقع
occurs واقع شدن
occurring واقع شدن
occurred واقع شدن
occur واقع شدن
down-to-earth واقع بین
down to earth واقع بین
onshore واقع در ساحل
yonder واقع درانجا
limitrophe واقع در مرز
lies واقع شدن
lied واقع شدن
lie واقع شدن
meanest واقع دروسط
meaner واقع دروسط
mean واقع دروسط
located inside تو واقع شده
objectivity واقع بینی
realism واقع بینی
vertical واقع در نوک
covenants واقع شود
setting up واقع شده
sets واقع شده
set واقع شده
realism واقع گرائی
realism واقع گرایی
hinder واقع درعقب
initials واقع در اغاز
realists واقع بین
life like واقع نما
intramontane واقع در کوهستان
intralogical واقع در حدودمنطق
realist واقع گرا
initial واقع در اغاز
initialed واقع در اغاز
realist واقع بین
situated واقع در جایگزین
situated واقع شده در
initialing واقع در اغاز
initialled واقع در اغاز
initialling واقع در اغاز
intradermic واقع در زیرپوست
realists واقع گرا
hinders واقع درعقب
to take place واقع شدن
take place واقع شدن
vega نسر واقع
vanward واقع درجلو
hindering واقع درعقب
covenant واقع شود
transpontine واقع در انسوی پل
to come to pass واقع شدن
hindered واقع درعقب
pre ocular واقع در جلو چشم
mid most واقع در عین وسط
middlemost واقع در عین وسط
lobar واقع در قسمتهای ریه
interaxal واقع در میان دو کوه
hypogeous واقع در شکم خاک
interamnian واقع در میان دو رودخانه
pragmatics فعال واقع بین
intervertebral واقع در میان مهره ها
hypogynous واقع در زیر تخمدان
left handed واقع در سمت چپ ناشی
hypogastric واقع در زیر شکم
hypogeal واقع در شکم خاک
intra uterine واقع در درون زهدان
intracellular واقع در درون سلول
interaxial واقع در میان دو کوه
intercellular واقع در میان یاخته ها
intercililary واقع در میان ابروها
intertribal واقع در میان قبیله ها
intermundane واقع در میان دو جهان
intermural واقع در میان دیوارها
pantropical واقع در مناطق حاره
interseptal واقع در میان پره ها
it never occurred again دیگر واقع نشد
intratelluric واقع در درون زمین
nodal واقع درنزدیک گره
interseptal واقع در میان جدارها
interscapular واقع در میان دو کتف
interplanetary واقع در بین سیارات
intermontane واقع در میان دو کوه
intermaxillary واقع در میان ارواره ها
interjacent در میان واقع شونده
intercolumnar واقع در میان دو ستون
midmost واقع در عین وسط
interdental واقع در میان دو دندان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com