English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
interspecies واقع در بین دستههای خاصی
interspecific واقع در بین دستههای خاصی
Other Matches
variables شمارهای که فقط با توابف خاصی در بخش خاصی از برنامه قابل دستیابی است
variable شمارهای که فقط با توابف خاصی در بخش خاصی از برنامه قابل دستیابی است
local متغیری که توسط توابع خاصی در بخش خاصی از برنامه کامپیوتر قابل دستیابی است
locals متغیری که توسط توابع خاصی در بخش خاصی از برنامه کامپیوتر قابل دستیابی است
the masses دستههای پایین تر
floccose دارای دستههای کرک یا پشم
battalia بسیج دستههای نظامی ونیروهای مسلح
flocculous مانند دستههای پشم بهم چسبیده
wing chair مبل دارای پشتی و دستههای چوبی و سفت
islets of langerhans دستههای سلولی اثنی عشر بنام >جزایرلانگرهانس < که تولید انسولین میکنند
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
particularity بستگی بعقاید خاصی
particularism دلبستگی بمرام خاصی
reliance on a document استناد به مدرک خاصی
laymen خارج از حرفه یا فن خاصی
layman خارج از حرفه یا فن خاصی
referring to a document استناد به مدرک خاصی
special administration اداره قسمت خاصی از ترکه
dialects نسخه خاصی از یک زبان کامپیوتر
stockists فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
stockist فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
dialect نسخه خاصی از یک زبان کامپیوتر
stylize به روش یا سبک خاصی دراوردن
attitudinize حالت خاصی بخود گرفتن
dead [چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
mean معنی ومفهوم خاصی داشتن
meanest معنی ومفهوم خاصی داشتن
meaner معنی ومفهوم خاصی داشتن
intonate با لحن خاصی تلفظ کردن
intonate بااهنگ خاصی ادا کردن
laic شخص که علم خاصی را نداند
blind آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
selectively آنچه داده خاصی را انتخاب میکند
blinded آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
block اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
blinds آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
selective آنچه داده خاصی را انتخاب میکند
blocked اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
blocks اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
facies منطقه مناسب رشدحیوان یانبات خاصی
specifying جنبه خاصی قائل شدن برای
specify جنبه خاصی قائل شدن برای
for no p reason بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
specifies جنبه خاصی قائل شدن برای
putting ارائه دادن دراصطلاح یاعبارت خاصی قراردادن
dedicated کامپیوتری که فقط برای مقصود خاصی است
sig علاقمند به یک نرم افزاریاسخت افزار خاصی هستند
put ارائه دادن دراصطلاح یاعبارت خاصی قراردادن
dd name برچسبی که دستور تعریف خاصی را مشخص میکند
doctrinaire کسی که تابع دکترین خاصی است اصولی
puts ارائه دادن دراصطلاح یاعبارت خاصی قراردادن
attachment وسیلهای که به دلیل خاصی به ماشین وصل است
toneme لفظی که درالسنه اهنگی تلفظ خاصی داشته باشد
dedicated برنامه یا تابع یا سیستمی که برای استفاده خاصی است
code سیستم علامتها و اعداد و حروف که فضای خاصی دارد
doped قطعهای که به آن ماده شیمیایی خاصی اضافه شده است
engine بخشی از بسته نرم افزاری که تابع خاصی را انجام میدهد
integral وسیله جانبی یا طرح خاصی که در سیستم نصب شده است
local که فقط در بخش خاصی از برنامه کامپیوتری یا ساختار به کار می رود
demarche عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
locals که فقط در بخش خاصی از برنامه کامپیوتری یا ساختار به کار می رود
case law رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
pitch دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitches دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
areas بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است
area بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است
pact نوع خاصی از ارتباطات سیاسی است که در ان تعدادی از دول به طور مشترک
pacts نوع خاصی از ارتباطات سیاسی است که در ان تعدادی از دول به طور مشترک
terrane طبقه سنگی که روی ان نوع سنگ خاصی تشکیل شده باشد
acupressure روش تسکین درد و درمان بیماری از طریق فشار نقاط خاصی از بدن
boot دیسک خاصی که حاوی برنامه راه انداز ونرم افزار سیستم عامل است
hot dog skiing اسکی کردن با سرعت در میان پستی و بلندی یا بوس و تابع تکنیک خاصی هم نیست
processor ریزپردازنده جدا در سیستم که حاوی توابع خاصی تحت کنترل پردازنده مرکزی است
hotspot فضای خاص در تصویر یا نمایش که در صورت حرکت کردن نمایشگر روی آن کار خاصی میکند
program نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
programs نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
phonetician متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
demand تکنیک بار کردن بستههای پروتکل در حافظه فقط در صورتی که برای بخش خاصی نیاز باشند
demanded تکنیک بار کردن بستههای پروتکل در حافظه فقط در صورتی که برای بخش خاصی نیاز باشند
attached processor ریز پردازنده جدا در سیستم که تحت کنترل واحد پردازش مرکزی توابع خاصی را انجام میدهد
demands تکنیک بار کردن بستههای پروتکل در حافظه فقط در صورتی که برای بخش خاصی نیاز باشند
DPA روش بار کردن پشتههای پروتکل در حافظه فقط وقتی که برای بخش خاصی نیاز باشند
capitulation تسلیم شدن به دشمن قرارداد کاپیتولاسیون قراردادی که به موجب ان امتیازات خاصی به یک دولت خارجی و اتباع ان داده میشود
head-shrinkers کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinker کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
inelastic demand تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
port a punch card علامتی تجاری برای نوع خاصی از کارت منگنه باقسمتهای سوراخ شده که میتواند با یک مداد یا قلم کاملا"برداشته شود
functions مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
function مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
functioned مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
special interest group که علاقمند به سخت افزار یا نرم افزار خاصی هستند
substantially در واقع
post mortem پس از واقع
situating واقع در
indeed در واقع
situates واقع در
situate واقع در
situated or situate واقع
in reality در واقع
bestead واقع
As it were در واقع
postmortem پس از واقع
attributing هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attributes هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attribute هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
omr فرآیندی که علامتای خاص یا خط وط خاص به صورت خاصی
metal oxide semiconductor روش تولید و طراحی برای خانوادههای خاصی از مدارهای مجتمع با استفاده از الگویی از هادیهای آهنی و اکسیر که روی نیمه هادی قرار دارند
presentation graphics گرافیک تجاری با کیفیت بالا که روی نکات مطرح شده بامدیریت در زمینه طرح ها وبودجه ها تکیه خاصی دارد نگاره سازی نمایشی
sam فضای ذخیره سازی که فقط داده خاصی قابل دستیابی است توسط خواندن داده قبلی در لیست
realists واقع بین
realists واقع گرا
realist واقع گرا
situated واقع شده در
situated واقع در جایگزین
realist واقع بین
lumbar واقع در کمر
capsulate واقع درکپسول
initiatory واقع در اول
centric واقع درمرکز
shipside واقع در کنارکشتی
dereism واقع گریزی
hypodermal واقع در زیرپوست
dichasial واقع در دو طرف
procephalic واقع در جلو سر
haemal واقع درسوی دل
extraception واقع نگری
extreme position واقع درمنتهاالیه
precordial واقع در پیش دل
sincipital واقع در جلوی سر
simultaneous with each other با هم واقع شونده
postern واقع درعقب
superjacent واقع درفوق
realistic واقع بین
realistic واقع گرایانه
realistically واقع بین
realistically واقع گرایانه
trumped up خلاف واقع
trumped-up خلاف واقع
subjacent واقع در زیر
alpha lyrae نسر واقع
axile واقع درمحور
situated or situate واقع شده
flight from reality واقع گریزی
initials واقع در اغاز
realism واقع گرائی
realism واقع گرایی
realism واقع بینی
objectivity واقع بینی
located inside تو واقع شده
down to earth واقع بین
down-to-earth واقع بین
intralogical واقع در حدودمنطق
limitrophe واقع در مرز
intradermic واقع در زیرپوست
onshore واقع در ساحل
vega نسر واقع
occur واقع شدن
occurred واقع شدن
intramontane واقع در کوهستان
nether واقع در زیر
nether واقع در پایین
covenant واقع شود
covenants واقع شود
vertical واقع در نوک
yonder واقع درانجا
setting up واقع شده
sets واقع شده
set واقع شده
sinisteral واقع درسمت چپ
occurring واقع شدن
occurs واقع شدن
meanest واقع دروسط
meaner واقع دروسط
transpontine واقع در انسوی پل
mean واقع دروسط
initialed واقع در اغاز
initialled واقع در اغاز
initial واقع در اغاز
take place واقع شدن
intervascular واقع در میان رگ ها
to come to pass واقع شدن
untrue خلاف واقع
osculant واقع شونده
to take place واقع شدن
initialing واقع در اغاز
intradermal واقع در زیرپوست
hinder واقع درعقب
hindered واقع درعقب
hindering واقع درعقب
hinders واقع درعقب
lies واقع شدن
lied واقع شدن
lie واقع شدن
life like واقع نما
it lies on the east of در خاور واقع
vanward واقع درجلو
initialling واقع در اغاز
sublunar واقع در زیرقمر
buttoned شکل دایرهای که در صورت انتخاب از روی صفحه به وسیله صفحه کلید یا نمایشگر نمایش عمل خاصی را انجام میدهد
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com