English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
interpupillary واقع در بین دو مردمک چشم بین دو عدسی
Other Matches
pupils مردمک
pupil مردمک
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
eyeballs مردمک چشک
mydriasis اتساع مردمک
apple مردمک چشم
apples مردمک چشم
apple of the eye مردمک چشم
pupilloscope مردمک سنج
eyeball مردمک چشک
pupil مردمک چشم
pupils مردمک چشم
pupillary reflex بازتاب مردمک
cutaneous pupillary reflex بازتاب پوستی مردمک
myosis تنگ شدن مردمک
argyll robertson pupil مردمک ارگیل- رابرتسون
pearl مردمک چشم صدف
mydriasis اتساع زیاد مردمک چشم
eye baby تصویر شخص در مردمک چشم
myotic که مایه انقباض مردمک چشم گرد د
lens distortion خطای عدسی دوربین عکاسی انحراف عدسی دوربین عکاسی
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
glass عدسی
bifocal lens عدسی
eyepieces عدسی
lens عدسی
lentoid عدسی
eyepiece عدسی
lentiform عدسی
reticle عدسی دوربین
wide angle عدسی گسترش
biconcave lens عدسی دوکاو
biconcave lens عدسی مقعرالطرفین
mushroom head سر عدسی در پیچ ها
double concave lens عدسی دوکاو
button head سر عدسی در پیچ ها
wide-angle عدسی گسترش
biconvex lens عدسی دوکوژ
achromate عدسی اکروماتیک
lens عدسی دوربین
optical lens عدسی اپتیکی
achromatic lens عدسی بی رنگ
optical lens عدسی نوری
ocular lens عدسی چشمی
objective lens عدسی شیئی
eyepiece عدسی چشمی
spherical lens عدسی کروی
objective glass عدسی شیئی
object glass عدسی شیئی
nummulite شاهدانه عدسی
eyepieces عدسی چشمی
double concave lens عدسی مقعرالطرفین
lenticular عدسی وار
focusses کانون عدسی
electromagnetic lens عدسی الکترومغناطیسی
eye piece عدسی سر دوربین
focussed کانون عدسی
double convex lens عدسی دو کوژ
divergent lens عدسی متباعد
divergent lens عدسی واگرا
objective عدسی شیئی
focussing کانون عدسی
knurled head سر عدسی اج دار
lensatic عدسی دار
lens coating روکش عدسی
lenticular مرکب از عدسی
lenticulation ایجاد عدسی
electrostatic lens عدسی الکتروستاتیکی
floating reticle عدسی مواج
electron lens عدسی الکترونی
objectives عدسی شیئی
focuses کانون عدسی
contact lens عدسی بساو
convergent lens عدسی همگرا
contact lens عدسی مماس
vergency تقارب عدسی
concave lens عدسی کاو
compound lens عدسی مرکب
meniscus lens عدسی هلالی
cheese head سر عدسی در پیچها
contact lenses عدسی مماس
cylindrical lens عدسی استوانهای
concave lens عدسی مقعر
convex lens عدسی محدب
focused کانون عدسی
convex lens عدسی کوژ
focus کانون عدسی
convergent lens عدسی متقارب
contact lenses عدسی بساو
focal مربوط به کانون عدسی
anastigmat عدسی غیر استیگمات
lens coating پوشش روی عدسی
plano convex lens عدسی مسطح- محدب
lens بشکل عدسی در اوردن
fixed reticle عدسی ثابت دوربین
plano convex lens عدسی تخت کوژ
biconvex lens عدسی محدب الطرفین
convergent meniscus lens عدسی هلالی همگرا
line of collimation خط تنظیم عدسی دوربین
astigmatic نامنظمی عدسی چشم
diverging meniscus lens عدسی هلالی واگرا
double convex lens عدسی محدب الطرفین
parabolic lens عدسی سهمی وار
zooms فاصله عدسی را کم و زیادکردن
zoomed فاصله عدسی را کم و زیادکردن
zoom فاصله عدسی را کم و زیادکردن
electronic lens عدسی یا لنز الکترونی
eyepieces عدسی سردوربین یامیکروسکپ
eyepiece عدسی سردوربین یامیکروسکپ
lentiform nucleus هسته عدسی شکل
plano concave lens عدسی تخت کاو
plano concave lens عدسی مسطح- مقعر
lenticular nucleus هسته عدسی شکل
mensicus عدسی کاو- کوژ
relative aperture ضریب کانونی عدسی
refractor عدسی نور شکن
focal plane افق مار بر کانون عدسی
trick درجه بندی عدسی دوربین
tricked درجه بندی عدسی دوربین
tricking درجه بندی عدسی دوربین
twinkle box عدسی هاو یک دیسک چرخان
lensatic قطب نمای عدسی دار
burning glass عدسی محدب یاایینه مقعر
glass شیشه ذره بین عدسی
condenser الت تقصیر عدسی محدب
linear perspective پروژکتور دارای عدسی مخطط
field glass عدسی درونی دوربین یاذره بین
zoom lens عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
spiders عدسی بزرگ نمای روی قطب نما
spider عدسی بزرگ نمای روی قطب نما
zoom lenses عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
nose piece قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
object glass عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
periscopic lens شیشه عدسی که بوسیله ان انسان مستواندچیزهای دورترازچشم رس راهم به بیند
pantoscope دوربین عکاسی که عدسی گردنده داردوازدورنمای مسلسل عکس برمیدارد
panoramic camera دوربین عکاسی که عدسی گردنده داردو ازدورنمای مسلسل عکس برمیدارد
wing photograph نوعی عکس هوایی مایل که به وسیله دوربینهای چند عدسی گرفته میشود
indeed در واقع
situated or situate واقع
situating واقع در
situates واقع در
situate واقع در
As it were در واقع
postmortem پس از واقع
post mortem پس از واقع
in reality در واقع
substantially در واقع
bestead واقع
yonder واقع درانجا
down-to-earth واقع بین
nether واقع در زیر
vertical واقع در نوک
covenants واقع شود
down to earth واقع بین
capsulate واقع درکپسول
it lies on the east of در خاور واقع
nether واقع در پایین
transpontine واقع در انسوی پل
centric واقع درمرکز
covenant واقع شود
vanward واقع درجلو
vega نسر واقع
to come to pass واقع شدن
onshore واقع در ساحل
located inside تو واقع شده
dereism واقع گریزی
lie واقع شدن
extraception واقع نگری
meanest واقع دروسط
extreme position واقع درمنتهاالیه
meaner واقع دروسط
mean واقع دروسط
untrue خلاف واقع
flight from reality واقع گریزی
haemal واقع درسوی دل
intramontane واقع در کوهستان
intralogical واقع در حدودمنطق
intradermic واقع در زیرپوست
intradermal واقع در زیرپوست
hypodermal واقع در زیرپوست
intervascular واقع در میان رگ ها
lied واقع شدن
lies واقع شدن
limitrophe واقع در مرز
dichasial واقع در دو طرف
setting up واقع شده
sets واقع شده
set واقع شده
life like واقع نما
realism واقع گرائی
realism واقع گرایی
realism واقع بینی
objectivity واقع بینی
initiatory واقع در اول
realist واقع بین
initials واقع در اغاز
initialling واقع در اغاز
initialing واقع در اغاز
initialed واقع در اغاز
initial واقع در اغاز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com