English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
medoterranean واقع در میان چند زمین میان زمینی
Other Matches
intervenient در میان اینده واقع در میان
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
intervascular واقع در میان رگ ها
intermural واقع در میان دیوارها
interdental واقع در میان دو دندان
interscapular واقع در میان دو کتف
interjacent در میان واقع شونده
interseptal واقع در میان جدارها
interseptal واقع در میان پره ها
interdigital واقع در میان انگشتان
intervertebral واقع در میان مهره ها
interdigitate واقع در میان انگشتان
intertribal واقع در میان قبیله ها
interstellar واقع در میان ستارگان
interamnian واقع در میان دو رودخانه
interaxal واقع در میان دو کوه
intermaxillary واقع در میان ارواره ها
intercellular واقع در میان یاخته ها
intercensal واقع در میان دو سرشماری
intercililary واقع در میان ابروها
intermontane واقع در میان دو کوه
intermundane واقع در میان دو جهان
interurban واقع در میان شهرها
interfacial واقع در میان دورو
intercolumnar واقع در میان دو ستون
interaxial واقع در میان دو کوه
intermediate در میان واقع شونده
interaxillary واقع در میان بغلهای برگها
intervicalic میان دو صدا واقع شونده
intervocal میان دو صدا واقع شونده
interprovincial واقع در میان ولایات یاشهرستانها
intertentacular واقع در میان شاخکهای حشره
interveinal واقع در میان سیاه رگ ها بین الوریدی
interpolar واقع در میان دو قطب پیل الکتریکی
intervocalic واقع میان دو حرف صدادار بین الهجائین
mezzanine نیم اشکوب که میان دو طبقه ساختمان واقع باشد
mezzanines نیم اشکوب که میان دو طبقه ساختمان واقع باشد
middle ground buoy بویه زمین میان گذرگاه
to be on tenters میان زمین واسمان معلق بودن
to be on tenter hooks میان زمین واسمان معلق بودن
to hold a wolf by the ear میان زمین واسمان معلق بودن
rest balk زمین شخم نشده در میان دوکردو
futtock میان چوب میان تیر
entresol طبقه میان طبقه اول عمارت وطبقهای که باکف زمین برابراست
psychophysics علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
cross country میان بر
thru از میان
waistline میان
middling میان
centers میان
staggering یک در میان
through از میان
shortcut میان بر
in our midst در میان ما
between میان
amongst در میان
centered میان
per از میان
amid در میان
stagger یک در میان
waists میان
waist میان
intershoot در میان
center میان
half back میان
waistlines میان
overthwart از میان
omphalos میان
among میان
centred میان
centre میان
staggers یک در میان
diameters میان بر
mean water میان اب
into در میان
middles میان
mean line خط میان
mongst میان
middle میان
diameter میان بر
crosscut میان بر
midrib رگ میان
in the midden of در میان
middle part میان
mesocarp میان بر
mesothorax میان سیه
heart wood میان چوب
duramen میان درخت
interjacency وقوع در میان
mesosphere میان- سپهر
interjectory در میان اورده
to cut off a corner میان برکردن
interlay در میان گذاردن
cross cultural میان فرهنگی
mesoderm میان پوست
mesosphere میان کره
interposition پا میان گذاری
interjectory در میان انداخته
midships در میان کشتی
interfluves میان دو رود
bummer چرخ میان
middle weight میان وزن
ambiversion میان گرایی
midmost میان ترین
centration میان گرایی
spotty چنددر میان
entracte میان پرده
waists میان تنه
middle sized میان اندازه
waist میان تنه
intersegmental میان قطعهای
inter nos در میان خودمان
midbrain میان مغز
midcourse میان راه
interjacency میان بودن
middle finger انگشت میان
intergroup میان گروهی
to gird up one's loins میان بستن
cross-cultural میان فرهنگی
heartwood میان چوب
short circuiting میان بر زدن
mezzo soprano میان صدا
medius انگشت میان
middle-aged میان سال
of middle a میان سال
middle age میان سال
middle aged میان سال
mezzo-soprano میان صدا
blow in حمله از میان خط
hollow میان تهی
hollows میان تهی
halt back میان بازی کن
staggered riveting پرچکاری یک در میان
slim jim لاغر میان
halfback میان بازیکن
interlucent میان تاب
half back میان بازی کن
shortcut میان برکردن
shortcut راه میان بر
among each other <adv.> میان خودشان
navel میان وسط
merlon میان دو تیرکش
high-pitched میان فراز
mesencephalon میان مغز
diaphragm میان پرده
diaphragms میان پرده
internode میان گره
extra-mural میان دانشگاهی
the means and the extremes دو میان و دو کرانه
intermural میان دیواری
navels میان وسط
intermontane میان کوه
meant میان مشترک
mezzo-sopranos میان صدا
parenthetical میان دو کمانک
via میان راه
ambiequal میان حال
interlocate در میان گذاردن
short cuts راه میان بر
meddled میان وسط
meddle میان وسط
decussate یکی در میان
interposed پا به میان گذاردن
intervenes در میان امدن
intervened در میان امدن
intervene در میان امدن
meddles میان وسط
middlemost میان ترین
short cut راه میان بر
interposing پا به میان گذاردن
cut of a corner میان بر کردن
cut across میان بر کردن
cutoff راه میان بر
interpolations میان یابی
interposes پا به میان گذاردن
to make mincemeat of از میان بردن
interpose پا به میان گذاردن
interindividual میان فردی
interpersonal میان فردی
interpolation میان یابی
midweek میان هفته
intercellular میان یاختهای
hollow <adj.> میان تهی
floret of the disk گلچه میان
interjects در میان اوردن
inter se میان خودشان
middleware میان افزار
abrogates از میان برده
abrogate از میان برده
middleweight میان وزن
With a slender waist. میان با ریک
intercurreace در میان امدن
osculant در میان چندچیز
medium term میان مدت
midrange میان دامنه
intercurrent در میان اینده
interdisciplinary میان رشتهای
inter vivos در میان زنده ها
diaphrgam میان پرده
mediastinum میان پرده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com