Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
English
Persian
capsize
واژگون کردن کشتی واژگون شدن
capsized
واژگون کردن کشتی واژگون شدن
capsizes
واژگون کردن کشتی واژگون شدن
capsizing
واژگون کردن کشتی واژگون شدن
Other Matches
ballast
هرچیز سنگینی چون شن و ماسه که در ته کشتی میریزند تا از واژگون شدنش جلوگیری کند
upsetting
واژگون کردن
rock the boat
<idiom>
واژگون کردن
to keel over
واژگون کردن
overturned
واژگون کردن
upset
واژگون کردن
overturns
واژگون کردن
upsets
واژگون کردن
overturn
واژگون کردن
overturned
واژگون کردن برانداختن
capsizing
واژگون کردن قایق
capsized
واژگون کردن قایق
capsizes
واژگون کردن قایق
overturns
واژگون کردن برانداختن
overturn
واژگون کردن برانداختن
capsize
واژگون کردن قایق
topples
برگشتن واژگون کردن
toppled
برگشتن واژگون کردن
topple
برگشتن واژگون کردن
toppling
برگشتن واژگون کردن
subverts
درون واژگون سازی کردن
subverting
درون واژگون سازی کردن
subvert
درون واژگون سازی کردن
to turn over
واژگون کردن کارکردن دراوردن
subverted
درون واژگون سازی کردن
topsy-turvy
واژگون
upside down
واژگون
overturning
واژگون
subversive
واژگون
topsy turvy
واژگون
subversives
واژگون
purl
واژگون شدن
conversing
واژگون وارونه
subverts
واژگون ساختن
purling
واژگون شدن
overturns
واژگون سازی
converses
واژگون وارونه
eversion
واژگون سازی
purls
واژگون شدن
upsetter
واژگون کننده
to turn turtle
واژگون شدن
overturn
واژگون سازی
overturned
واژگون سازی
conversed
واژگون وارونه
converse
واژگون وارونه
overset
واژگون ساختن
subverted
واژگون ساختن
turn over
واژگون شدگی
eversible
واژگون شدنی
purled
واژگون شدن
subverting
واژگون ساختن
subvert
واژگون ساختن
invert
انحراف سخن واژگون
inverting
انحراف سخن واژگون
inverts
انحراف سخن واژگون
reversal
واژگون سازی واژگونی
keels
واژگون شدن افتادن
keel
واژگون شدن افتادن
reversals
واژگون سازی واژگونی
reversed
نقض کردن واژگون کردن
reverse
نقض کردن واژگون کردن
reverses
نقض کردن واژگون کردن
reversing
نقض کردن واژگون کردن
turn turtle
واژگون شدن ناو یا قایق
upset _
واژگونی واژگون سازی اشفتگی اضطراب
inside out
<idiom>
داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
irreversibly
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
tipper
کج کننده واژگون کننده
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
launch
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
letter of marque
پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
to take ship
با کشتی حمل کردن
sail
با کشتی حمل کردن
sailed
با کشتی حمل کردن
imbark
در کشتی سوار کردن
sailings
با کشتی حمل کردن
to take ship
در کشتی سوار کردن
commissioning the ship
فعال کردن کشتی
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
ship
با کشتی حمل کردن فرستادن
commissioning the ship
وارد خدمت کردن کشتی
ships
با کشتی حمل کردن فرستادن
to outgo
حرکت کردن
[به مقصدی]
[کشتی]
cargo documentation
بارنامههای کشتی بارنامه کردن
to go for a sail
با کشتی بادی سفریاگردش کردن
to lay one on a ship
کشتی را در بندر توقیف کردن
time charter
کرایه کردن موقت کشتی
so strike one's flag
کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
plundrage
غارت کردن کالا ازعرشه کشتی
circumnavigate
دورتادورگیتی یا اقلیمی کشتی رانی کردن
stowage
حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
to sail
[for]
با کشتی بادی آغاز به سفر کردن
[به]
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
wrecks
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
to take off one
رفع توقیف از ورود و خروج کشتی کردن
poop
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
ballast
سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
wreck
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
keel
حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
keels
حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
wrecking
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
poops
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
salute
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
jetsam
کالایی که برای سبک کردن کشتی بدریا می ریزند
saluted
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salutes
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
saluting
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
jetsam
کالایی که برای سبک کردن کشتی به دریا می ریزند
stages
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
poops
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
poop
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
to heave a ship down
کشتی رابرای پاک کردن بیک سوکشیدن یایک برکردن
kentledge
چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
double leg pick up
زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
graving dock
اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
interchanges
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanging
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanged
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchange
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
transfer loader
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
orthodromics
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromy
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
langrel
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
staging base
پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
langridge
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
prows
کشتی عرشه کشتی
prow
کشتی عرشه کشتی
keelage
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
beach gear
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
hunter track
مسیر اکتشافی کشتی مین یاب یا مامور کشف و خنثی کردن مین
balancing
حفظ عمق کشتی متعادل کردن عمق زیردریایی
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
light ship
کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
dock receipt
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
innocent passage
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
skag
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skeg
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
ships
کشتی
collier
کشتی
puppis
کشتی دم
ship haven
یک کش کشتی
vessels
کشتی
vessel
کشتی
foreship
سر کشتی
sail ho!
کشتی !کشتی !
on shipboard
در کشتی
carina
کشتی
bottom
کشتی
on the sea
در کشتی
on the water
در کشتی
bottoms
کشتی
carinae
کشتی
wrestling
کشتی
ship
کشتی
on board a ship
در کشتی
afloat
در کشتی
flat
پل کشتی
hulk
کشتی
bilge
اب ته کشتی
decked
پل کشتی
catch
کشتی کج
deck
پل کشتی
ark
کشتی
boarded
کشتی
decks
پل کشتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com