English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 219 (43 milliseconds)
English Persian
train ورزش کردن
trained ورزش کردن
trains ورزش کردن
Search result with all words
exercise ورزش تمرین کردن
exercised ورزش تمرین کردن
exercises ورزش تمرین کردن
sport پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sports پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
to exercise is use ful ورزش کردن سودمند است
run-up [start-up] نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
to make a substitution عوض کردن بازیگر [ورزش]
to substitute out [players] عوض کردن بازیگر [ورزش]
to stonewall در حالت تدافع بازی کردن [ورزش]
to defend aggressively در حالت تدافع بازی کردن [ورزش]
Other Matches
cartwheel [gymnastics exercise] چرخ فلک [ورزش ژیمناستیک] [ورزش]
flannels ورزش
flannel ورزش
callisthenics ورزش
sport ورزش
p.exercise ورزش
gymnastics ورزش
sported ورزش
exercises ورزش
sports ورزش
exercised ورزش
exercise ورزش
physical exercise ورزش
goal گل [ورزش]
exercize ورزش
pastimes ورزش
pastime ورزش
gymnastical ورزش
to miss the goal به گل نزدن [ورزش]
ringside در کنارصحنه ورزش
athleticism ورزش گرایی
amateurism ورزش اماتوری
practises ورزش تمرین
fine drawn نتیجه ورزش
ploys امر ورزش
exerciser اسباب ورزش
practising ورزش تمرین
gymnastics ورزش ژیمناستیک
practise ورزش تمرین
practicing ورزش تمرین
sportswear لباس ورزش
to miss the goal گل نکردن [ورزش]
angling ورزش ماهیگیری
coached مربی ورزش
callisthenics ورزش سبک
head spring ورزش واکروبات با سر
coach مربی ورزش
coaches مربی ورزش
goal scorer گلزن [ورزش]
sweat pants شلوار ورزش
gymnastically ازراه ورزش
gymnastically ازلحاظ ورزش
workout ورزش روزانه
fishing ورزش ماهیگیری
sport palace کاخ ورزش
skiing ورزش اسکی
canoeing ورزش با کانو
playsuit لباس ورزش
ploy امر ورزش
pull over پیراهن کش ورزش
ring صحنه ورزش
athletics علم ورزش
professionalism ورزش حرفهای
workouts ورزش روزانه
workouts ورزش شدید
physical therapy ورزش درمانی
sweatshirt پیراهن ورزش
training ورزش کاراموزی
sweatshirts پیراهن ورزش
athlete قهرمان ورزش
workout ورزش شدید
practice ورزش تمرین
athletes قهرمان ورزش
body-building ورزش زیبایی اندام
body building ورزش زیبایی اندام
final whistle سوت پایان [ورزش]
To score points. امتیاز آوردن ( ورزش )
ball game ورزش یا بازی با توپ
ball games ورزش یا بازی با توپ
game هرنوع ورزش بامقررات
nunchaku نانچیکوهات [ورزش] [کونگ فو]
stadium میدان ورزش مرحله
American football فوتبال آمریکایی [ورزش]
open exercise ورزش در هوای ازاد
stadiums میدان ورزش مرحله
stadia میدان ورزش مرحله
sportsmanship ورزش دوستی مردانگی
nunchuks نانچیکوهات [ورزش] [کونگ فو]
danger sticks نانچیکوهات [ورزش] [کونگ فو]
sportfishing ورزش ماهیگیری با قلاب ونخ
sportsman ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
fanning پنکه تماشاچی ورزش دوست
xystus ایوان سرپوشیده برای ورزش
sportsmen ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
defence [British E] دفاع [قانون] [ورزش] [ارتش]
defense [American E] دفاع [قانون] [ورزش] [ارتش]
fan پنکه تماشاچی ورزش دوست
set a record رکورد بر جای گذاشتن [ورزش]
fanned پنکه تماشاچی ورزش دوست
to stretch one's legs برای ورزش راه رفتن
fan پشتیبان [طرفدار] [هوادار] [ورزش]
to do [turn] a cartwheel چرخ فلک زدن [در ورزش]
He is an excellent player. عالی بازی می کند ( ورزش )
starting whistle سوت آغاز بازی [ورزش]
to ease to a victory به سادگی برنده شدن [ورزش]
marksman نشانه گیر [ارتش و ورزش]
international match مسابقه بین المللی [ورزش]
colosseum امفی تئاتر میدان ورزش
fans پنکه تماشاچی ورزش دوست
out of bounds بیرون از زمین بازی [ورزش]
Mountaineering . Mountain - climbing . کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
i now know the v of exercise اکنون قدر ورزش را میفهمم
marksman تیرانداز ماهر [ارتش و ورزش]
dumb bell میله اهنی دوسرگلوله داربرای ورزش
field events ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
Exercize is good for the health. ورزش برای سلامتی خوب است
field event ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
tubing ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
movement off-the-ball بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
bloomers شلوارزنانه گشادکه زنهای ورزش کننده می پوشند
to be out of action [because of injury] غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
blazer نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
blazers نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
Regular training strengthens the heart and lungs. ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
agoines مسابقههای سه گانه یونانیان باستان ورزش وموسیقی وغشه یادو
booked اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
books اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Training makes the memory absorb more. آموزش [ورزش حافظه] باعث می شود که حافظه بیشترجذب کند.
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com