Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English
Persian
Open to the publice.
ورود برای عموم آزاد است
Other Matches
admission is free to all
ورود برای همه یا همگان آزاد است
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
dock receipt
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
for the public good
برای خیر عموم
publicly useful
سودمند برای عموم
eminent domain
قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
debutant
نوازنده یا ناطقی که برای نخستین بار در جلو عموم فاهر میشود
deodand
چیزیکه دولت برای استفاده عموم ضبط میکردزیرامایه مرگ کسی شده
public
سرویس ارسال داده برای عموم . مثل سیستم تلفن اصلی در یک کشور
freedoms
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedom
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
clicked
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
prep school
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
prep schools
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
the open door
ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
public
آزاد برای استفاده همگانی , ساخته شده برای استفاده همگانی
devices
که برای ورود و خروج داده یا پردازنده به کار می رود
device
که برای ورود و خروج داده یا پردازنده به کار می رود
integrated
روش سازمانی برای بازیابی و ورود داده با بیشترین کارایی
plaiting
[نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
re entry vehicle
نوعی رسانگرهای فضایی که برای ورود به اتمسفر زمین در بخش پایانی مسیر خودطراحی شده اند
hand-held
کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
universal applause
عموم
public
عموم
the public
عموم مردم
public spiritedness
خیرخواهی عموم
publicly
در نظر عموم
coram popula
درپیش عموم
By common consent.
به تصدیق همه ( عموم )
publicizes
به اطلاع عموم رساندن
publicised
به اطلاع عموم رساندن
notify the public
به اطلاع عموم رساندن
publicized
به اطلاع عموم رساندن
publicizing
به اطلاع عموم رساندن
publicize
به اطلاع عموم رساندن
publicising
به اطلاع عموم رساندن
open to the public
واضح درنظر عموم
publitize
به اطلاع عموم رساندن
commonable
قابل استفاده عموم
publicises
به اطلاع عموم رساندن
to burst upon the view
ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
common goods
کالای مورد نیاز عموم
discommon
ازدسترس عموم بیرون اوردن
forum
بازار محل اجتماع عموم
forums
بازار محل اجتماع عموم
form
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
forms
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
formed
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
domains
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
common user items
کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
domain
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
paradoxes
عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
the public are hereby notified
بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
paradox
عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
common user supplies
کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
cry up
نزد عموم ارج ومنزلت یافتن زیاد ستودن
proprietary company
شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
free-standing
آزاد
freelance
آزاد
freelancer
پیشه ور آزاد
In the open air.
در هوای آزاد.
out in the world
در دنیای آزاد
freewheeling
آزاد چرخی
freewheeling
آزاد چرخ
On the free market .
دربازار آزاد
GIVE WAY
سبقت آزاد
freer
آزاد کننده
let loose
<idiom>
آزاد گذاشتن
knotless
بافت شل و آزاد
off duty
<idiom>
دروقت آزاد
dial tones
بوق آزاد
dial tone
بوق آزاد
library
کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
libraries
کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
To emancipate a slave.
برده ای را آزاد کردن
vacancy
موقعیت شغلی آزاد
To release someone. To set someone free
کسی را آزاد کردن .
supplier at arm's length
فروشنده آزاد
[اقتصاد]
freewheeling
دارای چرخک آزاد
outdoorsy
<adj.>
عاشق هوای آزاد
algebraic language
زبان با مفاد آزاد
advisory control
کنترل آزاد هواپیما
absolute
آزاد از قیود فکری
drawing tools
خط و رسم آزاد است
limelight
قسمتی ازصحنه نمایش که بوسیله نورافکن روشن شده باشد محل موردتوجه وتماشای عموم
Free pree (trade,port).
مطبوعات ( تجارت ،بندر ) آزاد
to retain a freelancer
استخدام کردن پیشه ور آزاد
fixie bicycle
[fixie , one-gear bike without brakes]
دوچرخه تک دنده
[با چرخ آزاد]
freewheel
[overrunning clutch ]
چرخ آزاد
[فناوری مکانیک]
common carrier
شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
independent
آزاد یا کنترل شده توسط کسی
glasnost
سیاست بحث آزاد مطالب و مسائل
fixed-gear bicycle
دوچرخه دنده ثابت
[بدون چرخ آزاد]
Freemason
[استاد کار بنای آزاد در اتحادیه معماران]
To stand at attention(ease).
بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
chalk
مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalked
مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalks
مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalking
مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
click
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clears
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clicked
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clear
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearer
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearest
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clicks
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
dediction of way
هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
blasts
آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blast
آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
deallocate
آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است
contentions
سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
contention
سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
right of entry
حق ورود
air inclusion
ورود هوا
introgression
ورود
importation
ورود
inductions
ورود
induction
ورود
import
ورود
introit
ورود
re entry
ورود
re-entry
ورود
entry
ورود
inning
ورود
entrances
ورود
arrivals
ورود
entrance fees
حق ورود
entranced
ورود
importing
ورود
appulse
ورود
entrance
ورود
arrival
ورود
entrance fee
حق ورود
imported
ورود
entrancing
ورود
ingress
ورود
entree
ورود
arr
ورود
admitance
ورود
accession
ورود
infare
ورود
ingression
ورود
lazy lines
سفیدک
[رشته تارهای نخ پود که در پشت فرش آزاد بوده و جزء گره قرار نگرفته اند.]
input of current
ورود جریان
import
مفهوم ورود
inlet time
زمان ورود
initation
ورود بعضویت
cost to entry
هزینه ورود
arrival hall
سالن ورود
landding
ورود بخشکی
admittance
ورود دخول
tardiness
تاخیر ورود
landfall n
ورود بخشکی
capital inflow
ورود سرمایه
acetylation
ورود ریشهء
reebtry
ورود مجدد
advent
ظهور و ورود
log in sequrity
ایمنی ورود
house-warmings
جشن ورود
house-warming
جشن ورود
homecoming
ورود بخانه
tokens
بلیط ورود
arrival rate
نرخ ورود
homecomings
ورود بخانه
approach ramp
فرازای ورود
intervance of third party
ورود ثالث
intrant
ورود رسمی
receipt statement
اعلامیه ورود
port of entry
بندرمحل ورود
token
اجازه ورود
token
بلیط ورود
tokens
اجازه ورود
house warming
جشن ورود
landfall
ورود بخشکی
energy intake
ورود انرژی
entering angle
زاویه ورود
entree
اجازهء ورود
free entrance
ورود مجانی
entry point
نقطه ورود
forcible entry
ورود عدوانی
entry side
جهت ورود
on arrival
هنگام ورود
when entering
هنگام ورود
inlet
ورود دخول
landings
ورود به خشکی
due in
در شرف ورود
inlets
ورود دخول
landings
ورود بخشکی
landing
ورود به خشکی
landing
ورود بخشکی
ease of entry
سهولت ورود
landfalls
ورود بخشکی
first in first out
به ترتیب ورود
fifo
به ترتیب ورود
importing
مفهوم ورود
first in first out
بترتیب ورود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com