Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 225 (12 milliseconds)
English
Persian
tare
وزن مجاز یک فرف
Search result with all words
overdraft
برداشت اب بیش از اندازه مجاز
overdrafts
برداشت اب بیش از اندازه مجاز
setting
شدت مجاز
settings
شدت مجاز
number
مجموعه مقادیر مجاز
numbers
مجموعه مقادیر مجاز
free
مجاز منفصل
freed
مجاز منفصل
freeing
مجاز منفصل
frees
مجاز منفصل
trial
مسابقه مهارت موتورسواردر مسیر با مانع سه حرکت مجاز در پرشهاو پرتابها درهر دور
trials
مسابقه مهارت موتورسواردر مسیر با مانع سه حرکت مجاز در پرشهاو پرتابها درهر دور
maximum
بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
clear
مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clearer
مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clearest
مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clears
مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
complement
حد مجاز مکمل
complemented
حد مجاز مکمل
complementing
حد مجاز مکمل
complements
حد مجاز مکمل
access
مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایل های ذخیره شده
accessed
مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایلهای ذخیره شده
accesses
مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایلهای ذخیره شده
accessing
مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایلهای ذخیره شده
figuratively
بطور مجاز
privacy
قانونی که طبق آن داده شخصی است و توسط کاربران غیر مجاز قابل دستیابی نیست
allowance
میزان مجاز
allowances
میزان مجاز
forbid
ترکیب بیت در یک کلمه کامپیوتر که طبق قوانین برنامه نویس یا طرح سیستم مجاز نیست
forbids
ترکیب بیت در یک کلمه کامپیوتر که طبق قوانین برنامه نویس یا طرح سیستم مجاز نیست
unauthorized
غیر مجاز
permissible
مجاز
allowed
مجاز
lawfully
به طور مجاز
illicit
قاچاقی نامشروع غیر مجاز
piggyback
دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggybacks
دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
permit
مجاز کردن
permits
مجاز کردن
permitting
مجاز کردن
sequence
ترتیبی که شماره کاربر, کلمه رمز و سایر کدهای مجاز وارد می شوند تابه سیستم دستیابی شود
sequences
ترتیبی که شماره کاربر, کلمه رمز و سایر کدهای مجاز وارد می شوند تابه سیستم دستیابی شود
authorised
مجاز
accredited
مجاز معتبر
commissioned
مجاز
trespass
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespassed
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespasses
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespassing
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
tolerance
خطای مجاز
tolerance
تفاوت مجاز
tolerance
بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
tolerances
خطای مجاز
tolerances
تفاوت مجاز
tolerances
بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
admissible
مجاز
lawful
مجاز
range
مجموعه مقادیر مجاز
ranged
مجموعه مقادیر مجاز
ranges
مجموعه مقادیر مجاز
keeper
ریسمان کوچک وصل به بالای کمان ماهی بزرگ و مجاز برای سید
keepers
ریسمان کوچک وصل به بالای کمان ماهی بزرگ و مجاز برای سید
invalid
شخصی که مجاز به استفاده از کامپیوتر یا اتصال به یک شبکه نیست
invalids
شخصی که مجاز به استفاده از کامپیوتر یا اتصال به یک شبکه نیست
rating
نحوه عملکرد مجاز
ratings
نحوه عملکرد مجاز
encroach
تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز
encroached
تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز
encroaches
تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز
legal
مجاز
permitted
مجاز
span
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spanned
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spanning
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spans
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
dose
مقدار مجاز
dosed
مقدار مجاز
doses
مقدار مجاز
dosing
مقدار مجاز
contraband
غیر مجاز
justifiable homicide
قتل قابل عفو یا قتل مجاز قتلی که صفت مجرمانه ندارد
justifiable homicides
قتل قابل عفو یا قتل مجاز قتلی که صفت مجرمانه ندارد
certified
مجاز
doping
نیروی کاذب حاصل از داروهای غیر مجاز
rated
مجاز
security
مشخصات کاربران مجاز
allowable
مجاز
authorized
در اختیار قرار داده شده مجاز به اجازه استفاده داده شده
authorized
مجاز
authorized
شخصی که مجاز است به دستیابی به یک سیستم
permissive
مجاز
privileged
مجاز به ادامه مسیر و گرفتن سرعت درصورت رسیدن قایق دیگر به ان
speed limit
سرعت مجاز
speed limits
سرعت مجاز
acceptance tolerance
حد مجاز قابل قبول
admissibll
مجاز
admitance
روا مجاز
admittable
مجاز
allowable cabin load
بار مجاز هواپیما
Other Matches
legit
نمایش مجاز تاتر مجاز
visiting correspondent
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
authorized level of organization
سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
authorrized
مجاز
licensable
مجاز
metonymy
مجاز
at liberty
مجاز
toluene
حد مجاز
licensed
مجاز
tropologic
مجاز
allowable load
بار مجاز
working stress
تنش مجاز
allowed vibrations
ارتعاشهای مجاز
allowable level
تراز مجاز
allowable stress
تنش مجاز
authorise
مجاز نمودن
authorised clerk
واسطه مجاز
authorized allowance
سهمیه مجاز
authorized bank
بانک مجاز
legitimises
مجاز کردن
legitimization
مجاز کردن
legitimize
مجاز کردن
allowable cargo load
بار مجاز
on the house
<idiom>
مجاز درکاری
licensing hours
زمان مجاز
legitimizing
مجاز کردن
legitimising
مجاز کردن
allowable cargo load
حداکثربار مجاز
legitimizes
مجاز کردن
legitimized
مجاز کردن
authorized manpower
استعدادپرسنلی مجاز
legitimised
مجاز کردن
fair game
شکار مجاز
tolerance limit
خطای مجاز
licit
روا مجاز
maximum prr ermissible
مجاز حداکثر
safe load
بار مجاز
revocable contract
عقد مجاز
metonym
مجاز مرسل
prescribed load
بار مجاز
permissibly
بطور مجاز
permissible velocity
تندی مجاز
permissible velocity
سرعت مجاز
permissible load
بار مجاز
not allowed
غیر مجاز
justifiability
مجاز بودنی
trope
مجاز استعاره
working load
بار مجاز
authorized program
برنامه مجاز
authorized strength
استعداد مجاز
bag limit
حد مجاز صید
ban item
غیر مجاز
bona fide holder
دارنده مجاز
circuit allocated use
مدارچانلهای مجاز
delegation of authority
مجاز شمردن
height clearance
ارتفاع مجاز
idiographic
وابسته به مجاز
troplogy
مجاز گوئی
impermissible
غیر مجاز
permissible dosage
دوز مجاز
permissible deviation
تفاوت مجاز
illicit advertising
تبلیغ غیر مجاز
prescribed load
بار مهمات مجاز
personnel authorization
سطح پرسنلی مجاز
illigal character
دخشه غیر مجاز
personnel authorization
جدول پرسنلی مجاز
forbidden band
نوار غیر مجاز
eligible traffic
عبور و مرور مجاز
twenty four hour charge rate
امپر مجاز باتری
peak strenght
حداکثر استعداد مجاز
illigal character
کاراکتر غیر مجاز
table of allowance
جدول سهمیه مجاز
permissible dosage
میزان داروی مجاز
maximum permissible voltage
ولتاژ مجاز حداکثر
maximum allowable concentration
حداکثر غلظت مجاز
manpower cieling
حداکثرنیروی انسانی مجاز
licitly
بطور مجاز یا مشروع
safe loads tables
جداول بارهای مجاز
maximum permissible load
بار مجاز حداکثر
tensile stress
تنش کششی مجاز
authorized parts list
سهمیه مجاز قطعات
authorized manpower
نیروی انسانی مجاز
authorized allowance supplies
سهمیه اماد مجاز
authorized allowance supplies
سهمیه مجاز اماد
allowed quantum state
حالت کوانتومی مجاز
taxi stand
ماندگاه مجاز تاکسی
authorized parts list
لیست قطعات مجاز
circuit allocated use
سهمیه مدارهای مجاز
allowed energy levels
ترازهای انرژی مجاز
on the deck
پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
open season
فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
allowable cargo load
فرفیت بار مجاز هواپیما
peace time complement
استعداد مجاز زمان صلح
pass reciever
دریافت کننده مجاز پاس
surcharge of common
استفاده بیش از حد مجاز ازچراگاه
symmetry allowed reaction
واکنش مجاز از لحاظ تقارن
maximum safe temperature
درجه حرارت مجاز حداکثر
countermining distance
فاصله مجاز بین دومین
fishable
مناسب یا مجاز برای ماهیگیری
frequency tolerance
میزان تغییر مجاز فرکانس
game fish
ماهی مجاز برای صیادی
authorized stockage list
لیست ذخیره انبار مجاز
Chartered ( certified public ) accountant .
حسابدار قسم خورده ( مجاز )
lincense or cence
مجاز کردن پروانه دادن
personnel ceiling
سقف استعداد مجاز پرسنلی
peace time establishment
جدول استعداد مجاز زمان صلح
under the counter
داروی بدون نسخه وغیر مجاز
butt ending
ضربه غیر مجاز با انتهای چوب
ultra vires
بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
pass interference
جلوگیری غیر مجاز حریف ازگرفتن پاس
metonym
لغت وکلمهای که بصورت کنایه یا مجاز بکارمیرود
authorized strength of theater
استعداد مجاز صحنه عملیات از نظر پرسنلی
maximum permissible temperature rise
حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
allowance for anticipated
سهمیه مجاز تلفات پیش بینی شده اماد
talking is not permitted
سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
date of grace
مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
debt limit
حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
outside agency
شخصی که مجاز نیست درزمین گلف به بازیگر کمک فکری کند
center of gravity limits
محدوده مجاز برای جابجاشدن گرانیگاه هواپیما بدون اختلال در وضعیت پرواز ان
intermediate contingency
قدرت موتور توربوشفت پایین تر از سطح اضطراری که معمولا برای مدت 03 دقیقه مجاز میباشد
wats
Service Telephone WidaArea سرویسی که تعدادنامحدودی از مکالمات را درناحیهای وسیع از یک نقطه به هر مکان مجاز می سازد
jacklight
ماهیگیری غیرمجاز در شب بکمک نورافکن نورافکن برای شکار غیر مجاز در شب
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police.
هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
privileged communication
مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com