English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
salvage وسایل اسقاطی
salvaged وسایل اسقاطی
salvages وسایل اسقاطی
salvaging وسایل اسقاطی
Other Matches
salvage اسقاطی
salvaged اسقاطی
wear out اسقاطی
salvaging اسقاطی
salvages اسقاطی
scrap value ارزش اسقاطی
salavage value ارزش اسقاطی
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
kits جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kit جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
furniture وسایل
means وسایل
plant وسایل
facilities وسایل
accouterment وسایل
media وسایل
plants وسایل
assets وسایل
bedding وسایل خواب
erosion فرسایش وسایل
utensils وسایل اسباب
installs از کارانداختن وسایل
communication channels وسایل ارتباطی
cable accessory وسایل کابل
installing از کارانداختن وسایل
chaffing gear وسایل ضد ساییدگی
install از کارانداختن وسایل
accessory equipment وسایل یدکی
artificial suporters وسایل محافظتی
fabricator سازنده وسایل
cryptodevice وسایل رمز
auxiliary equipment وسایل یدکی
building plant وسایل ساختمان
utensil وسایل اسباب
chaffing gear وسایل ضد سایش
cryptomaterial وسایل رمز
auxiliary equipment وسایل کمکی
dust collection equipment وسایل گردگیری
captured material وسایل اغتنامی
mnemonics وسایل یادیار
artificial aids وسایل کمکی
test equipment وسایل ازمایش
tentage وسایل چادرها
tentage وسایل چادرزنی
tentage وسایل چادر
sundry items وسایل متفرقه
check out equipment وسایل ازمایشگاهی
war material وسایل جنگی
sonic equipment وسایل اوازی
tools of research وسایل تحقیقات
scuba diving غواصی با وسایل
utility وسایل رفاهی
essential elements وسایل ضروری
means استطاعت وسایل
attachment وسایل وابسته
pool equipment وسایل تعمیرگاه
sonic equipment وسایل اوایی
loading facilities وسایل بارگیری
Home appliances وسایل خانگی
means of production وسایل تولید
mess gear وسایل غذاخوری
mess kit وسایل غذاخوری
layouts ترتیب وسایل
layout ترتیب وسایل
fitment وسایل نصب
push botton وسایل خودکار
scuba diver غواص با وسایل
fitments وسایل نصب
rigging warrant فهرست وسایل
furtherance تهیه وسایل
subsistence وسایل زیست
characteristics مشخصات ومختصات وسایل
salvage اوراق کردن وسایل
smokers وسایل رفاهی ناو
accommodations منزل وسایل راحتی
salvages اوراق کردن وسایل
process و وسایل کنترل و پشتیبانی
processes و وسایل کنترل و پشتیبانی
smoker وسایل رفاهی ناو
spins ماهیگیری با وسایل چرخان
apparatus اسباب و وسایل ژیمناستیک
plug ورودی که به وسایل مختلف
salvaging اوراق کردن وسایل
plugs ورودی که به وسایل مختلف
gate وسایل ورود ورودیه
gates وسایل ورود ورودیه
gadgetry وسایل کوچک مکانیکی
pictorial وسایل تصویری یا تصویرنهایی
bank مجموعهای از وسایل مشابه
splint وسایل شکسته بندی
banks مجموعهای از وسایل مشابه
plugging ورودی که به وسایل مختلف
salvaged اوراق کردن وسایل
mass media وسایل ارتباط جمعی
accommodation منزل وسایل راحتی
twin plug دو شاخه وسایل برقی
stockage وسایل موجودی در انبار
servicae life عمر خدمتی وسایل
salvage group گروه بازیابی وسایل
sail locker انبار وسایل ملوانی
unaccommodated بدون وسایل راحتی
pool equipment وسایل پارک موتوری
penetration aids وسایل تولید نفوذ
pararaft وسایل نجات چتربازی
on hand وسایل موجود درانبار
navigational aids وسایل کمک ناوبری
motorsports ورزشهای با وسایل موتوری
two pin plug دو شاخه وسایل برقی
utensil plug دو شاخه وسایل برقی
incoming traffic جاده وسایل که می آیند
Other means of transport سایر وسایل نقلیه
trade something in <idiom> تعویض وسایل کهنه
gimmickry وسایل اغفال یا تقلب
gasmen مکانیک وسایل گازسوز
gasman مکانیک وسایل گازسوز
mess gear وسایل نظافت نهارخوری
means are not a وسایل فراهم نیست
materiel readiness امادگی رزمی وسایل
clamping device وسایل قید و بست
check out equipment وسایل بازدید محل
care and handling مراقبت و دستکاری وسایل
caddy حامل وسایل بازیگر
authentication equipment وسایل تعیین نشانی
authentication equipment وسایل تعیین معرف
light armor وسایل زرهی سبک
attack size استعداد وسایل درگیر در تک
attachment plug دوشاخه وسایل برقی
athletic suporters وسایل محافظتی ورزشکار
assembly order دستور مونتاژ وسایل
aircraft arresting complex وسایل مهار هواپیما
clamping fixture وسایل قید و بست
condensation trail مجموعه وسایل انجماد
individual reserves وسایل ذخیره انفرادی
high lift device وسایل برای زیاد
hi fi وسایل ایجاد صدا
gun bag کیسه وسایل توپ
gripping appliance وسایل بست و مهارکنندگی
golf bag کیف وسایل گلف
drawing instrument وسایل رسم فنی
drawing instrument وسایل نقشه کشی
demolition kit جعبه وسایل تخریب
deck load وسایل روی پل کشتی
cryptodevice وسایل رمز کردن
coupler plug دوشاخه وسایل الکتریکی
aids to navigation وسایل کمک ناوبری
place settings وسایل میز غذاخوری
incommunicado بدون وسایل ارتباط
racked قفسه مهمات و وسایل
tackle وسایل ماهیگیری یا کمانگیری
racks قفسه مهمات و وسایل
wracked قفسه مهمات و وسایل
wracks قفسه مهمات و وسایل
caddie حامل وسایل بازیگر
place setting وسایل میز غذاخوری
tackled وسایل ماهیگیری یا کمانگیری
aid کمک وسایل کمکی
caddies حامل وسایل بازیگر
tackles وسایل ماهیگیری یا کمانگیری
provisions وسایل لازم توشه ها
caddying حامل وسایل بازیگر
tackling وسایل ماهیگیری یا کمانگیری
rack قفسه مهمات و وسایل
caddied حامل وسایل بازیگر
communication مراوده وسایل ارتباطی
aiding کمک وسایل کمکی
fracturing مو برداشتن قطعات و وسایل
fracture مو برداشتن قطعات و وسایل
fractured مو برداشتن قطعات و وسایل
aided کمک وسایل کمکی
mounting سوار کردن وسایل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com