English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English Persian
high lift device وسایل برای زیاد
Other Matches
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
electronic میدانهای الکترومغناطیسی و الکتریسیته ساکن که توسط وسایل الکترونی زیاد ایجاد شده است .
bent اسم رمز برای خرابی وسایل
batteries استفاده از باتری برای وسایل با حافظه قرار
sync بیت ارسالی برای سنکرون کردن وسایل
aircraft mission equipment وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
battery استفاده از باتری برای وسایل با حافظه قرار
sync حرف ارسالی برای سنکرون کردن وسایل
equipment وسایل مورد نیاز برای کار در یک کارخانه یا شرکت
path [corridor] for emergency vehicles راه [باز شده در جاده] برای وسایل اورژانس
into plane service تدارک سوخت و وسایل برای هواپیماها طبق قرارداد
high lift system سیستم برای زیاد
high lift configuration شکل برای زیاد
convoy کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
golf cart گاری دوچرخه برای حمل وسایل بازیگران در زمین گلف
convoys کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
overtask زیاد سنگین بودن برای
caculated risk <idiom> شانس زیاد برای موفقیت
operator وسایل ورودی خروجی که اپراتور برای کنترل کامپیوتر استفاده میکند
operators وسایل ورودی خروجی که اپراتور برای کنترل کامپیوتر استفاده میکند
small computer systems interface واسط موازی سریع استاندارد , برای اتصال کامپیوتر به وسایل جانبی
buffering استفاده از بافر برای ایجاد اتصال بین وسایل کند و سریع
stand (someone) in good stead <idiom> سود زیاد برای شخص داشتن
up to one's ears in work <idiom> کارهای زیاد برای انجام داشتن
to stand the test برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test of time برای مدت زیاد دوام آوردن
condition 1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
tetragraph کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
to have stood the test of time برای مدت زیاد دوام آورده باشد
fishnet نوعی تور که برای نگهداری یاکاشتن وسایل استتار در محل خود به کار می رود
wracks فریم محافظ فلزی برای تختههای مدار الکترونیکی و وسایل جانبی مثل دیسک درایو
racks فریم محافظ فلزی برای تختههای مدار الکترونیکی و وسایل جانبی مثل دیسک درایو
wracked فریم محافظ فلزی برای تختههای مدار الکترونیکی و وسایل جانبی مثل دیسک درایو
racked فریم محافظ فلزی برای تختههای مدار الکترونیکی و وسایل جانبی مثل دیسک درایو
rack فریم محافظ فلزی برای تختههای مدار الکترونیکی و وسایل جانبی مثل دیسک درایو
imperialism سیاست مبتنی بر استفاده از وسایل سیاسی برای بسط قدرت اقتصادی درخارج از محدوده کشورامپریالیستی
paraheliotropism موازی شدن برگ با پرتوافتاب برای نگرفتن روشنایی زیاد
oxygen bottle محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
knowledge وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
self- برای اطمینان از صحت نحوه کار کردن , معمولاگ حافظه , وسایل جانبی و دیسک درایوها بررسی می شوند
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
chromel الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
club propeller ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
shop supply وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
deadline منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadlines منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
DB connector اتصال به شکل D که معمولاگ به صورت دو ردیف سوزن است برای اتصال وسایل ارسال داده
communication پردازندهای که شامل چندین تابع handshaking وتشخیص خطا برای چندین اتصال بین وسایل است
staging area منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
Energy Star استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
anti blush tinner ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
keypad مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
poisson distribution این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
rug names اسامی فرش [بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
kit جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
furniture وسایل
plants وسایل
plant وسایل
media وسایل
means وسایل
assets وسایل
facilities وسایل
accouterment وسایل
loading facilities وسایل بارگیری
dust collection equipment وسایل گردگیری
cable accessory وسایل کابل
attachment وسایل وابسته
sundry items وسایل متفرقه
fitment وسایل نصب
fitments وسایل نصب
rigging warrant فهرست وسایل
furtherance تهیه وسایل
mess gear وسایل غذاخوری
scuba diver غواص با وسایل
Home appliances وسایل خانگی
war material وسایل جنگی
salvaged وسایل اسقاطی
accessory equipment وسایل یدکی
sonic equipment وسایل اوایی
sonic equipment وسایل اوازی
captured material وسایل اغتنامی
salvage وسایل اسقاطی
salvages وسایل اسقاطی
salvaging وسایل اسقاطی
auxiliary equipment وسایل یدکی
erosion فرسایش وسایل
utility وسایل رفاهی
subsistence وسایل زیست
auxiliary equipment وسایل کمکی
bedding وسایل خواب
layouts ترتیب وسایل
layout ترتیب وسایل
artificial suporters وسایل محافظتی
mnemonics وسایل یادیار
test equipment وسایل ازمایش
means استطاعت وسایل
push botton وسایل خودکار
install از کارانداختن وسایل
cryptomaterial وسایل رمز
utensil وسایل اسباب
means of production وسایل تولید
utensils وسایل اسباب
installing از کارانداختن وسایل
installs از کارانداختن وسایل
essential elements وسایل ضروری
cryptodevice وسایل رمز
tentage وسایل چادرها
tentage وسایل چادرزنی
tools of research وسایل تحقیقات
check out equipment وسایل ازمایشگاهی
communication channels وسایل ارتباطی
artificial aids وسایل کمکی
building plant وسایل ساختمان
tentage وسایل چادر
chaffing gear وسایل ضد ساییدگی
chaffing gear وسایل ضد سایش
pool equipment وسایل تعمیرگاه
fabricator سازنده وسایل
scuba diving غواصی با وسایل
mess kit وسایل غذاخوری
assembly order دستور مونتاژ وسایل
communication مراوده وسایل ارتباطی
trade something in <idiom> تعویض وسایل کهنه
salvages اوراق کردن وسایل
wracked قفسه مهمات و وسایل
aid کمک وسایل کمکی
salvaging اوراق کردن وسایل
bank مجموعهای از وسایل مشابه
wracks قفسه مهمات و وسایل
splint وسایل شکسته بندی
rack قفسه مهمات و وسایل
racked قفسه مهمات و وسایل
place settings وسایل میز غذاخوری
place setting وسایل میز غذاخوری
characteristics مشخصات ومختصات وسایل
servicae life عمر خدمتی وسایل
racks قفسه مهمات و وسایل
deck load وسایل روی پل کشتی
salvaged اوراق کردن وسایل
caddies حامل وسایل بازیگر
caddied حامل وسایل بازیگر
caddie حامل وسایل بازیگر
apparatus اسباب و وسایل ژیمناستیک
provisions وسایل لازم توشه ها
motorsports ورزشهای با وسایل موتوری
mess gear وسایل نظافت نهارخوری
light armor وسایل زرهی سبک
drawing instrument وسایل رسم فنی
accommodation منزل وسایل راحتی
drawing instrument وسایل نقشه کشی
aircraft arresting complex وسایل مهار هواپیما
aids to navigation وسایل کمک ناوبری
twin plug دو شاخه وسایل برقی
incoming traffic جاده وسایل که می آیند
navigational aids وسایل کمک ناوبری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com